بسم الله الرحمن الرحیم

اعتقادی ،سیاسی واجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

اعتقادی ،سیاسی واجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم
وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا وَیَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ ۚ وَمَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمرِهِ ۚ قَد جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدرًا
و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند،و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می‌کند؛ خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند؛ و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است!

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾روم

پس روى خود را با گرایش تمام به حقّ، به سوى این دین کن، با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خداى تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.
با توجه به این ایه انسان فطرتا خداپرست و مومن افریده شده است پس نمیشه گفت اول انسانیت بعدا دیانت.
و اما این اختیار ماست که کدوم سمت بریم از فطرتمون دور بشیم یا طبق فطرتمون زندگی کنیم.

کاربری من در تلگرامHamnafasmr@

براي دانلود کليک کنيد
آخرین نظرات

۱۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

سال فاطمی

۲۹
اسفند

امسال به سال فاطمه میشود آغاز

امسال به نام فاطمه میشود آخر

یارب به دعای مادر خوبیها

بنمای ظهور زاده اش مستعجل

سالی فاطمی برایتان ارزومندیم

  • بوی یاس ....

خطبه فدکیه 2

۲۶
اسفند

توقع یارى از انصار

قَد کانَ بَعدَکَ اَنبآءٌ هَنبثَةٌ***لَو کُنتَ شاهِدَها لَم یَکبُرِ الخَطبُ

اِنا فَقَدناکَ فَقدَ الاْرْضِ واِبِلَها***وَاخْتَلَّ قَوْمُکَ لَمّا غِبْتَ وَاَنْقَلُبُوا

 هان! اى انجمن جوانمرادان وانجمن نُقباء وبازرسان! واى بازوان ملت واستوانه‏هاى دین! واى عهدداران حضانت اسلام!

هُم رَّبْوا الاسلام کما یُرْبَى الفُلوُ بِاَیدیْهم السِّباطِ وبِاَلْسَنتِهم السِلاطِ

انصار با دست‏هاى بِدِه وزبان‏هاى باز وگشوده خود اسلام را چونان کره شتر بزرگ کردند.

این مطامع بى‏جا در حق من چیست؟ واین سهل‏انگارى وتغافل از دادخواهى من چرا؟!

مگر پدرم رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نمى‏فرمود: باید حرمت هر کس در مورد فرزندان او حفظ شود.

چه به سرعت تغییر رویّه داده وتصمیم خود را به باد فنا دادید! چه به عجله این بُز لاغر شده، آب از دهن ودماغ او فرو ریخت! (مثلى است کنایه از این که به کارى که زمانش نرسیده بود زود اقدام نمودید.)

در صورتى که شما را طاقت وتوان بر آنچه من در راه آن مى‏کوشم هست، ونیرو براى حمایت من در این مطالبه وآمد ورفت دارید.

آیا عذرتان این است؟ مى‏گویید: محمد فرستاده خدا مرد، (یعنى ما مصیبت‏زده‏ایم) البته این مصیبتى است جهان‏گیر، بلیّه آن پیش‏آمد بزرگى بود جان‏فرسا، روان از تن مردم برد، ضعف آن دامنه‏دار شده همه را فرا گرفته، وشکاف آن سرباز وبسى فراخ است، ورخنه در هر سدّه‏اى افتاد، ومشت شما باز شد، زمین بر اثر غیاب او سراسر تاریک شد، و در مصیبت او آفتاب وماه گرفت‏وستارگان بى‏فروغ شدند، وآرزوها مقرون به ناامیدى گردید، وکوه‏ها از جا فروریخت، وحرمت حریم پامال شد، واحترامى براى احدى در ممات او باقى نماند، حتى در کوه ودشت اثر آن ظاهر شد.

پس این به خدا قسم  همان بزرگ‏ترین پیش‏آمد سوء وعظیم‏ترین مصیبت بود، بلیه خانمان‏سوزى مثل آن نیست، وبلاى جان‏گدازى در این دنیا به پایه آن نمى‏رسد. لیکن کتاب خدا از پیش این را گوشزد کرده بود (همان قرآن که به الحان مختلفه) در آستان خانه‏هاتان ودر مجالس شبانه وروزانه‏تان آشکارا وگاهى با بانگ وخروش وگاهى با تلاوت وخوانندگى این را به گوش شما کرده بود. (این بلا بى‏سابقه نبود) از این پیش به سر منزل انبیاى خدا ورسل وارد شده بود، مرگ است وحکم حتمى وقضایى است رد نخور!

سپس این آیه را تلاوت فرمود:

«وَمَا مُحمَّدٌ إلاَّ رَسُولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ أَفَإن مَاتَ أَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلَى أَعقَابِکُم وَمَن یَنقَلِب عَلَى عَقِبَیهِ فَلَن یَضُرَّ اللّه‏َ شَیئاً وَسَیَجزِى اللّه‏ُ الشَّاکِرِینَ»

محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله جز رسولى نیست، رسلى پیش از او درگذشته، پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود (از عقب گرد) عقب‏نشینى مى‏کنید هر کس عقب‏نشینى کند هیچ ضرر وزیان به خدا نمى‏رساند ولى به شکر گزارندگان حتماً خدا جزا و پاداش نیکو مى‏دهد.

اى مردم مادر دار!؟ (اى پسران آن مادر بزرگ ـ ، مادر بزرگ اوس وخزرج بوده ـ)! آیا من نسبت به میراث پدرم هضم شوم با آن که شما در مرأى ومسمع منید؟! 

(من در چشم‏انداز شمایم وشما در صدارس منید.) داراى انجمنید، مجلس اجتماع دارید، وفریاد دادخواهى مرا همه سراسر مى‏شنوید واز حال من از هر جهت آگاهى دارید، ودر عین حال شما داراى نفرات وذخیره‏اید، وداراى ابزار وقوّه‏اید، ونزد شما اسلحه وسپر ووسیله جنگ ودفاع هست. دعوت من به شما در سر هر راه مى‏رسد واجابت نمى‏کنید، وناله فریادخواهى من به گوش شما مى‏آید وبه فریاد نمى‏رسید! با آن که شما به زد وخورد رزم (یعنى به شجاعت ومردانگى) موصوفید، وبه خیر وصلاح معروفید.

وشما گزیدگان خدا بودید که برگزیده شدید ومنتخبینید که براى ما اهل‏بیت انتخاب شدید. شما کسانى هستید که با سراسر عرب رزم وکارزار کردید، و خود را وارد امور سخت کردید، وتحمل رنج وخستگى‏ها نمودید، وبا امم شاخ به شاخ شدید، وبا پهلوانان (چندجوش وتهمتنان نگفتى) زد وخورد کردید.

ما قدم برنمى‏داشتیم تا شما بر نمى‏داشتید، شما هم به آنچه ما امر مى‏کردیم اطاعت مى‏کردید. (غرض آن که همکارى مطلق بود.)

تا آسیاى اسلام به وسیله ما براى شما به گردش افتاد، وپستان روزگار به شیر آمد، ونعره‏هاى نخوت‏آمیز شرک خاضع شد، ودیگ خام طمعان از جوش افتاد، وآتش بت‏پرستان خاموش شد ودعوت هرج ومرج آرام گرفت، ونظام دین کاملاً ردیف شد.

پس چرا بعد از آن ایمان، حیرت‏زده شدید؟! وچسان بعد از آن مرحله اعلان، همکارى خود را نهفته کردید؟! (اعلان وهمکارى وهمقدمى وهمراهى وحمایت همه نهفته شد) وبعد از آن پیشقدمى چگونه عقب‏نشستید وبعد از ایمان شرک آوردید؟ و بعد از شجاعت از گروهى که بعد از پیمان‏بستنشان سوگندهاى خود را شکستند ودر دین شما طعنه وارد نمودند ترسیدید؟!»

«فَقاتِلُوا أئِمَّةَ الکُفرِ إنَّهُم لا أیمانَ لَهُم لَعَلَّهُم یَنتَهُونَ»

با امامان کفر بجنگید که آنان پایبند به سوگندهایشان نمى‏باشند تا شاید از کارهاى خود برگردند. 

«أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوماً نَکَثُوا أَیمَانَهُم وَهَمُّوا بِإخرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوکُم أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخشَونَهُم فَاللّه‏ُ أَحَقُّ أَن تَخشَوهُ»

آیا نمى‏جنگید با گروهى که عهد شکستند وخواستند رسول را اخراج کنند با آن که از آغاز سر جنگ را با شما برداشتند آیا از آن‏ها هراس دارید با آن که جا دارد از خدا بترسید.

هش دارید، من مى‏بینم دل بر آسایش نهاده‏اید، (تن آسایى را چون دولت جاویدان خریده‏اید.)

و(دیگر آن که) آنکس را که سزاوار به قبض وبسط امور است از زمامدارى دور کرده‏اید.

آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد***در میان خانه گُم کردیم صاحب‏خانه را

 با راحت‏باش خلوت کرده‏اید، واز تنگناى معیشت به فراخناى دولت رسیده‏اید، واز دین برگشته‏اید. در اثر این، آنچه را در ظرف جوف داشتید از ذهن برون افکندید، وآنچه را به سهولت فرو بردید به سختى استفراغ کردید. (شجاعت، دلیرى، رزم‏آورى، حمایت‏کشى، جانبازى، پیمان‏دارى جانب‏دارى حق وجمله علم وعمل که ظرف آن شما بودید خود از دامن ودهن بیرون افکندید.)

پس (بدانید که) اگر کافر شوید شما وهر که در زمین است، خدا ـ جلّ وعلا ـ نیازى به آن‏ها ندارد. خدا بى‏نیاز خوش‏رفتار است.

 

خطاب وهشیار باش

هلا!! من گفتم هر چه گفتم، با کمال معرفت ومعرفت کامل به ناپایدارى که تحقیقاً در خوى شما آمده، وآشنایى شما به غدر وبى‏وفایى که دل‏هاى شما احساس نموده.

ولیکن این‏ها لبریزى بار دل، وبیرون ریختن جوش واندوه، وجوشش چشمه لجن‏زار، وضعف یقین شما، ودل آشفته بود، واز باب درد دل وپیش افکندن حجّة گفته شد. (وگرنه دیوار ظلم بلند است ـ سخن کسى را قبول نمى‏کنند: ـ غارتگرى است!)

در اندرون من خسته‏دل ندانم کیست***که من خموشم واو در فغان ودر غوغاست

اعلان خطر

(اینک که غارتگرى است) پس (اى غارتگران!) این شتر (واین بار) را بگیرید و(ببرید، بخورید، دو پشته‏بارگیرى کنید) تنگ زین را ببندید. (این شتر راهوار را بُنه وترکى بر پشت آن ببندید. مراد خلافت، یا فدک، یا هر دو است.)

(اما بدانید این بار به منزل نمى‏رسد) پشت آن زخم، پاى آن تاول کرده، مجروح وفرسوده وسوراخ است.

عارِ آن باقى، داغ ونشان از غضب خداى جبار وننگ ابد (ظاهراً مراد ننگ دزدى وغارتگرى است) بر آن نهاده است، وبدنبال امروز آن وصل وپیوند آن با آتش فرداى خداست که سر بر افئده ونهاد دل‏ها مى‏کشدودر عمودهاى کشیده بر آن‏ها ملازم شده است.

آنچه مى‏کنید در برابر چشم خدا است . (چشم خدا بیدار است.) به همین زودى‏ها آنان که ستم کردند خواهند دانست که کجایى‏اند، قلب وانقلاب آن‏ها را به کجا مى‏افکند.

من دختر آن کس هستم که از خطرها شما را خبردار کرد. (یعنى به نوبه خود هم از خطرها شما را خبردار مى‏کنم.)پس شما کار خود را بکنید ما هم کار خود را مى‏کنیم، شما منتظر باشید ما هم منتظریم.

نه هر که قوّت بازو ومنصبى دارد***به سلطنت بخورد مال مردمان بگزاف***توان به حلق فرو برد، استخوان درشت***ولى شکم بدرد چون بگیرد اندر ناف*** وبه زودى کفار خواهند دانست که عاقبت کار به نفع کیست. وبگو عمل کنید که به زودى خدا و رسول و مؤمنین عمل شما را مى‏بینند. و نامه اعمال هر انسانى را بر گردن او آویخته‏ایم. بنابراین هرکس به اندازه ذره‏اى عمل خیر انجام دهد نتیجه‏اش را مى‏بیند، وهرکس ذره‏اى عمل شر انجام دهد نتیجه‏اش را خواهد دید. و گویا کار چنین مقدر شده است.

صارِغاً بِالنِّذارَةِ 

پس بگیرید، ببرید، بخورید، ولى این بار به منزل نمى‏رسد، پشت مرکب زخم، وپاى آن فرسوده است وچشم خدا بیدار است.

أما لَقَد تقمَّصَها فلانٌ

 

جواب ابوبکر

پس ابوبکر ـ عبداللّه‏ بن عثمان ـ در مقام جواب برآمد وگفت:

اى دختر رسول خدا! پدر تو به مؤمنان مشفق وکریم ودلسوز ومهربان بود، وبر کافران عذاب الیم وعقاب عظیم بود.

اگر نسبت او را در نظر آریم البته او را پدرِ تو، نه زنان دیگر وبرادرِ شوهر تو نه برادران دیر خواهیم یافت. پدرت او را بر هر خویشى برترى داد، او هم پدرت را بر هر کار بزرگى مساعدت کرد.

شما را دوست نمى‏دارد مگر هر سعادتمندى، ودشمن نمى‏دارد مگر هر بدبختى. شما خاندان طیّب وطاهر رسول خدا وگزیدگان نجیبان جهان. براى خیر راهنمایان مایید وبه سوى بهشت چراغداران کوچه گذرگاه مایید.

وتو به خصوص اى سرور بانوان! ودختر بهترین پیمبران! در گفتارت راستگویى، ودر عقل سرشارت بر دیگران پیشقدمى، از حق خود عقب زده نخواهى بود، ودر راست روى تو معارضه‏اى نیست.

قسم به خدا من قدمى از رأى رسول‏اللّه‏ فراتر نگذاشتم وآنچه کردم به اذن او کردم، پیشرو قبیله با قوم وخویشان خود دروغ نمى‏گوید، من خدا را گواه مى‏گیرم، وخدا بر گواهى کافى است که از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدم مى‏فرمود: ما گروه پیغمبران میراث نمى‏گذاریم نه طلایى نه نقره‏اى نه خانه‏اى نه مزرعه‏اى، میراث ما جز کتاب وحکمت وعلم ونبوّت نیست وآنچه ما طُعمه داریم این حق براى «اولوالامر» بعد از ما است که هر تصرّفى مى‏خواهد مى‏نماید به حکم خود هر حکمى مى‏خواهد مى‏کند. 

وما این چیزى را که تو در طلب آن هستى در مصرف خرید اسب واسلحه وتهیه آن براى سربازان اسلام قرارداده‏ایم که مسلمانان با آن کارزار کنند وبا کفار بجنگند وبا سرکشان بى‏پروا نبرد نمایند. واین کار را هم به اتّفاق مسلمین کردم، منفرد به آن نبودم ومستبدّانه به این رأیى که خود داشتم اقدام نکردم.

اینک این حال من واین مال من است براى تو وزیر دست تو ودر اختیار تو است، نه از تو دریغ مى‏دارم ونه از تو پوشیده وپنهان مى‏کنم، که تویى سرور بانوان اُمّت پدر خود، ودرخت بارور «طوبى» براى فرزندان خود. انکار فضائل که مجموعه آن خاصه مختصه تو است نخواهد شد واز شاخه تو واز شاخبُن تو کس نمى‏تواند فرو نهد، حکم تو نافذ است در آنچه من مالک آنم.

آیا تو خود مى‏پسندى که من در این موضوع، خلاف گفته پدرت را عمل بکنم؟

 

دفاع ثانوى فاطمه زهرا علیهاالسلام

فاطمه علیهاالسلام فرمود: سبحان‏اللّه‏! هرگز رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از کتاب خدا روگردان نبود وحکمى برخلاف آن نمى‏فرمود، پیوسته او پیرو قرآن بود ودر قفاى مندرجات «سور» آن راه مى‏پیمود. آیا مى‏خواهید علاوه از غَدر ومکر چیزى هم به زور بر او ببندید؟ این کار بعد از وفات او شبیه است به آن دام‏ها که براى هلاک او در حیات او گسترده شد. 

اینک این کتاب خدا بین من وشما، او خود حَکَم عادل وناطق قطعى به حق وباطل است درباره پیامبرى از پیامبران خدامى‏گوید:

«یَرِثُنِى وَیَرِثُ مِن آلِ یَعقُوبَ»

زکریاى پیغمبر مسئلت از خدا نمود که به من فرزند بازمانده‏اى عطا کن که از من واز آل‏یعقوب ارث ببرد.

ومى‏گوید: 

«وَوَرِثَ سُلَیمَـانُ دَاوُدَ»

سلیمان از داوود، ارث ببرد.

خداوند در بیان تقسیم‏بندى سهام ورثه وبیان فریضه وسهمیه میراث وآن بهره‏هایى که از براى مردانه وزنانه قرار داده به قدرى توضیحات کافى داده که بهانه اهل باطل را برطرف نموده است ومجال گمان وشبهه براى احدى تا قیامت باقى نگذارده.

«قَالَ بَل سَوَّلَت لَکُم أَنفُسُکُم أَمراً فَصَبرٌ جَمِیلٌ وَاللّه‏ُ المُستَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ»

این دو نفر که در آیه ذکر شده‏اند پیامبرند، وتو مى‏دانى که مقام نبوت ارث بردنى نیست، وارث بردن در غیر مقام نبوت است؛ پس براى چه از ارث پدرم محروم مى‏شوم؟ آیا خداوند در کتابش آورده که «به جز فاطمه دختر محمد»؟ به من نشان بده تا قانع شوم. 

«بَل سَوَّلَت لَکُم أنفُسُکُم أمراً فَصَبرٌ جَمِیلٌ واللّه‏ُ المُستَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ». 

ما نگوئیم بد ومیل به ناحق نکنیم***جامه کس سیه ودلق خود ازرق نکنیم

رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم***سرّ حق با ورق شعبده ملحق نکنیم

 

ابوبکر سخن را خاتمه داد

ابوبکر گفت: خدا راست گفت وپیغمبر خدا صلى‏ الله ‏علیه ‏و‏آله راست گفت، وتو که دختر اویى راست گفتى. تو معدن وکان حکمتى، ووطنگاه هدایت ورحمتى، ورکن دین وآئینى، وسرچشمه حجتى. حرف حسابى تو را دور نمى‏افکنم ودر گفتگوى تو کلمه منکرى نمى‏گویم. اینک این مسلمان‏ها حَکَم بین من وبین تو، این قلاده‏اى که من به گردن افکنده‏ام آنان به گردن من افکنده‏اند، وبه اتّفاق ایشان آنچه گرفته‏ام گرفته‏ام، نه مکابره دارم ونه خودرأیم ونه خود برداشت کرده‏ام، وایشان همگى شهود وگواه‏اند.

سخن فاطمه علیهاالسلام رو به مردم است

ولى عمده نظر به همکاران ابوبکر است که کارگردان اویند.

فاطمه علیهاالسلام التفاتى به مردم کرده فرمود:

اى مردم! که براى پیرامون حرف بیهوده شتابانید وکردار زشت وتباه زیان‏آور را ندیده مى‏انگارید! آیا تدبّر در قرآن نمى‏کنید، یا آن که بر دل‏ها قفل‏ها زده شده است؟!!

نى! نى! بلکه اعمال بدى که کرده‏اید تیرگى آن، پرده بر دل‏هاى شما زده وبه گوش‏هاى شما وچشم‏هاى شما دست‏اندازى کرده وآن‏ها را فراگرفته. بد مآل‏اندیشى کردید، وبد راهى پیش پاى او گذاشتید، بد معاوضه شرّى کرده‏اید آوخ زفروشنده دریغا زخریدار!! 

به خدا قسم تحمّل این بار را سنگین، وعاقبت آن را پر از وزر ووبال خواهید یافت، اما وقتى که پرده براى شما برداشته شود واز پس بینوایى‏هاى دنیا پشت وماوراء آن را بنگرید، وبراى شما از پروردگارتان پدیده‏هایى پدید آید که هیچ گمان نمى‏بردید، آنجا است که زیانکار شوند اهل بطالت وضلالت.

فاطمه علیهاالسلام وسخن آخرین ودفاع آخرین

«وَإن یَستَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالمُهلِ یَشوِى الوُجُوهَ»

 

ندبه زهرا علیهاالسلام بر سر قبر پدر

گوید: سپس عطف توجه نموده، بر سر آرامگاه پدر  آمد وآن شکوائیه را خواند. زنان در پیرامون او، وزهرا علیهاالسلام در میان مانند کبوترى نالان است.گفت:

1. بعد از تو خبرها شد، بلاها درى مختلف رخ داد واگر تو حاضر بودى مطلب بزرگ نبود.

2. ما تو را از دست دادیم، مانند سرزمینى که باران از او حبس شود، قوم تو مختل شدند، بیا تماشا کن چه نکبت بار آورده‏اند.

3. هر خاندانى که براى او نزد خدا قرب ومنزلتى بود نزد بیگانگان هم محترم بود، به غیر از ما.

4. مردانى چند از امّت تو همین که تو رفتى وپرده خاک جلوى تو حائل شد، اسرار سینه‏ها را آشکارا کردند.

5. مردانى دیگر هم بر ما رو ترش کردند. استخفاف‏ها به ما شد، همین که تو از دست رفتى، همه روى زمین تاراج شده است.

6. تو ماه شب چهارده ما ونور ما بودى که به پرتو نور تو روشنى مى‏گرفتیم، از جانب پروردگار بر تو کتب نازل مى‏شد، واز تو به جهان مى‏تابید.

7. جبرئیل به آیات قرآنى پیوسته مونس ما بود، تو غایب شدى، جمیع خیرات مستور شده رخ نهفت.

8. پس اى کاش پیش از تو ما را مرگ در بر گرفته بود وهنگام رفتن تو وپوشیدن جمال خویش از خلق، ما زنده نبودیم.

9. به راستى ما بلادیدگان تو، بلیه‏اى دیدیم که هیچ بلادیده در جهان، چونان ما مباد وچون ما نشد نه در عجم نه در عرب.

10. آن‏کس که به ستمِ قبیله ما دست زده باشد روز قیامت خواهد دانست که کجایى است.

11. تا زنده‏ایم اشک ما بر تو ریزان است وتا چشم براى ما باقى است مثل ابر بهار بر تو مى‏گرییم.

12. ما به رفتن کسى مصیبت زده‏ایم که خلقت او بى‏آلایش، اخلاق او بى‏غل وغش، ریشه تبار او والا، ونسب او سر آمد انساب است.

13. پس تو (اى رفته ما) بهترین تمام بندگان هستى (در هنگام مذاکره از صدق وکذب) تو راستگوترین مردم بودى.

14. تا زنده بودى جبرئیل (روح القدس) زیارت ما را ترک نمى‏کرد، چون تو رفتى روى خود را از ما پوشید وجمیع خیرات در پرده شد.

15. بعد از تو شهرها ودیارها بر من تنگ شد، وبه دو «سبط» ستمى رفت که من در آن درمانده شده‏ام ومرا تاب دیدن آن نیست.

 

على علیه ‏السلام در انتظار است

اى پسر أبى‏طالب! مانند جنین (که در شکم پرده‏نشین است، پرده به خود پیچیده) خود را در پرده نهفته کرده‏اى؟! ومثل شخص مُتّهم در کنج خانه خود درنشسته، خانه‏نشین شده‏اى؟!!

تو شهپر بازهاى قوى ومرغ‏هاى شکارى را در هم شکستى، امروز پرهاى مرغان بى‏بال وپر بر سرت ریخته، بى‏چاره‏ات کرده است.

این پسر است، ملک واگذارى پدرم (در کابین مادرم) را ونان خانه پسرم (نان بخور ونمیر پسرم) را از من به زور مى‏گیرد. آشکارا با من ستیزه مى‏کند. یافتمش، که در سخن با من جهراً جدال مى‏کند. تا کار به جایى رسید که این مردم (مادردار) یعنى انصار دست از یارى من کشیدند وقبیله مهاجر هم رشته پیوند مرا بریدند. جماعت عموماً نسبت به من چشم پوشیدند. پس اینک نه دفاعى است ونه جلوگیرى. 

با دلى پر از جوش از خانه رفتم وبا دماغى افسرده برگشتم. رخسار خود را آن وقت به خاک مذلّت نهادى که شمشیر تیز خود را زمین نهادى. گرگ‏ها را از هم مى‏دریدى واینک خاک را فرش خود قرار دادى. (من از گفتن خوددارى نکردم ولى به قدر سر سوزنى هم کارسازى نکردم.) نه از گفتار خود تودهنى به کسى زدى ونه از عهده باطلى برآمدى، من که اختیارى ندارم یا چاره‏اى ندارم.

کاش من پیش از این خوارى‏ام وقبل از این بى‏ارجى‏ام مُرده بودم.

عذر من به درگاه خداوند همین بس که ابوبکر متجاوز بود ومن مى‏خواستم از تو حمایت کرده باشم.

آه، که من در هر سر آفتاب شیونى از واویلا دارم ودر هر غروبى شیونى دیگر از نو. (اى بد ماتم زده من!) پدر که ستون بود مُرد، وآن که بازو بود سست شد. شکایتم را بسوى پدرم مى‏برم ودادخواهى‏ام را به پروردگار وامى‏گذارم.

بارالها! نیروى قدرت تو تواناتر وشدیدتر است (یعنى از من ضعیف واز دشمن قوى) وشمشیر تو برنده‏تر وشکنجه تعذیب تو تیزتر است.

جهان را صاحبى باشد خدا نام***کز او آشفته دریا گیرد آرام

 

تسلیت امام

امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: تو بدماتم زده نیستى، بلکه واویلا براى بدخواه تو است. اندکى از این جوش دل تخفیف بده، واز سوز دل اندکى خوددارى کن، اى دختر گزیده عالم واى بقیه نبوت! من از انجام تکلیفم ودینم تا حدّى که وظیفه داشتم ودارم سستى ننموده واز اندازه مقدور تخطى نکرده‏ام.

اگر تو نظر به روزى دارى، روزى بخور ونمیر تو تضمین شده واز جهت کفیل کاملاً تأمین شده است، وآنچه براى تو تهیه شده بهتر است از آنچه از تو قطع شده است پس بگو: «حَسبِىَ اللّه‏» خدا مرا بس است.

 

دریا آرام گرفت

فاطمه علیهاالسلام فرمود: «حَسبِىَ اللّه‏» خدا مرا بس است، وساکت شد.

این همه تلخى ونامرادى ماها***چون تو پسندى سعادت است وسلامت 

جهان را صاحبى باشد خدا نام***کز او آشفته دریا گیرد آرام

http://www.erfan.ir/farsi/article/view/66943

  • بوی یاس ....

خطبه فدکیه 1

۲۶
اسفند

کلام خود را با حمد وسپاس خدایى آغاز مى‏کنم که به ستایش وفضل وعزت ونعمت از همه کس سزاوارتر است حمد خدا را بر آنچه انعام کرده، وشکر او را بر آنچه الهام فرموده، وثناخوانى او را بر آنچه تقدیم داده، از عموم نعمت‏ها که خود ابتدا کرده، وموهبت‏هاى معنوى که خود رشته تار وپود آن‏ها را به سر تا پا کشانیده، وتمام مددهایى که پیاپىِ یکدیگر رسانیده. شماره آن از حوصله احصائیه، بیشتر وسرحدّات آن از جزا وپاداش، فراتر، ودامنه بى‏سر وته آن تا ابد از ادراک هوش، فراختر است. پس آن‏ها را به شکرگزارى خواند به منظور اتصال نعمت از طریق تمناى زیاده، و بندگانش را مطیع خود گردانید بر فرستادن آن‏ها وباب محمدت را بر روى خلائق گشود به وسیله گران‏بهایى عطیه، وبراى تجدید امثال آن پیشنهادهاى مکرر خود را مرتبه دیگر داد.

 

اداى شهادتین

وگواهى مى‏دهم به این که:

«لا إلَهَ إلاّ اللّه‏ُ وَحدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ» جز خداى یکتا وبى‏همتا خدایى نیست تنها او معبود است وشریکى ندارد.

(چه کلمه‏اى؟) کلمه (بزرگى) که اخلاص را تأویل آن قرار داد، وقلوب را متضمنِ وصل پیچ ومهره‏هاى آن ساخت ، ودر پیشگاه تفکر، معنى آن را کاملاً معقول وروشن داشت.

خداوندى که چشم‏ها را مَقدرت دیدن آن نیست! وبراى زبان‏ها وصف ذات اقدسش میّسر نیست! واوهام را به چگونگى ساحت عزتش دسترس نیست!

اشیاء را اختراع کرد نه از نقشه‏اى که پیش بوده باشد! وآن‏ها را مادّه ساخته بیرون داد بى‏آن که از قالبى قالب‏گیرى نموده باشد!

آن‏ها را به قدرت خویش تکوین نمود، وبه مشیت خویش ساخت وپرداخت، بى‏آن که براى وى در کارپردازى آن‏ها حاجتى باشد، وبراى او در صورت‏گرى وصورت‏پردازى آن‏ها فائده‏اى باشد، مگر تثبیت کردن حکمتش، وهوشیار کردن بر طاعتش، واظهار کردن قدرت خویش، ورام کردن خلق به عبودیت خویش، وعزیز کردن دعوت خویش.

سپس ثواب خود را بر طاعت وفرمانبردارى نهاده، وعقاب خود را بر معصیت ونافرمانى قرار داد، براى باز پس‏زدن بندگان از گودال نکبت ونقمت.

ورو به راه کردن آنان به آشیانه ولانه بهشت پر نعمت.

وگواهى مى‏دهم که پدرم «محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله» بنده او وفرستاده او است، واو را پیش از پوشاندن لباس گزیده داشت ونجیب کرد، وپیش از سرشت گل او صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهاو را نامبرى کرد وپیش از بعثت وبرانگیختنش او را مُصفّا خواست.

آن هنگام که هنوز خلایق به حجاب غیب پوشیده بود، وبه پرده‏هاى هول ووحشت مصون بود، وبه نهایت عدم مقرون بود، از علمى که خدا (سبحانه) به عواقب امور ومآل امور داشت، واحاطه‏اى که ذات اقدس او به حوادث روزگارها داشت، وشناسایى کاملى که به وقوع مقدّرات داشت.

او را برانگیخت تا امر خود را اتمام کرده، وامضاى حکم خود را قطعى نموده، ومقدّرات حتمى را انفاذ فرموده باشد.

 

نظام احسن ونظام اصلح

واو صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله (پس از مأموریت) اُمم را دید که در آیین‏ها فرقه فرقه‏اند، بر پیشگاه آتش‏هاى افروخته خود معتکفند، به بت‏هاى خودتراشیده خویش به پرستش‏اند، خدا را با عرفان او منکرند. (خلاصه آن که حال جهان وجهانیان را آشفته دید.)

پس خدا به وسیله پدرم محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تاریکى‏هاى آن‏ها را روشن کرد، واز قلوب، عقده‏هاى مبهمش را برطرف کرد، واز جلوى دیده‏ها، غبار را زائل نمود، و مطالب مبهم را براى همگان روشن نمود، و در میان مردم قیام به هدایت کرد ومردم را از گرداب ژرف ضلالت دستگیرى نمود، وبه دیدگان آن‏ها از پس کورى ونابینایى بینش داد، وایشان را به سوى دین قویم هدایت فرمود، وبه سوى راه راست دعوت نمود.

تا هنگامى که خداوند او را از روى رأفت ورحمت واختیار ورغبت بسوى خود قبض روح کرد وسراى دیگر را براى او بهتر پسندید، در اثر آن، محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهاز تعب وخستگى‏هاى این دنیا راحت شد، و سنگینى بار ناملایمات از او برداشته شد. اینک به گرداگرد او صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهملائکه ابرار درآمده، ورضوان وخشنودى پروردگار غفّار او را فرا گرفته وبه جوار پادشاه جبّار (خدا) کامیاب شده.

صلوات بر پدرم پیام‏آور و امین او بر وحى خدا، وبرگزیده ومنتخب او بر خلق وپسندیده او وسلام بر او باد ورحمة اللّه‏ وبرکاته.

 

مسئولیت زمامداران مسلمین

شما اى بندگان خدا، بیرق‏داران امر ونهى اویید، وعُهده‏داران دین او ووحى اویید، وامین‏هاى خدایید نسبت به نفس خویشتن، ومُبلّغین اویید به سوى امم که در اطراف شما هستند زمامداران پاک وحق براى خدا (جل وعلا) در میان شما بود، وعهد وقرارى با شما گذاشته شد، وبقیه‏اى از نبوّت به سرپرستى بر سر شما گمارده شد.

این کتاب خدا است، کتاب ناطق، وقرآن صادق، ونور فروزان، وشعاع درخشان، بیان آن بصیرت افزاست، سرائر ونهفته‏هاى آن از پرده هویداست. و با ما دلیل وبرهانى است که ظواهر آن جلوه‏گر است و استماع آن براى مردم همیشگى است، پیروان او به خاطر آن مورد رشک جهان‏اند، وتبعیّت از آن مانند قائدى وسیله پیشروى به رضوان است، سخن‏شنوى از آن راه به سرانجام نجات است.

به این کتاب حجج روشن خدا، و پندهاى مکررش ومنوّیات جدّى تفسیر شده‏اش ونوامیس ورموز در پرده نهفته‏اش، و احکام کافیه‏اش وگواهى‏هاى جلوه‏گرش وبراهین کافیه‏اش و جملات شفابخشش وفضائل داوطلبیش ورخصت‏هاى بخشیده‏اش و رحمتى که امید آن مى‏رود وقوانین مکتوبه‏اش به دست مى‏آید وبدان به آن دسترس است.

 

فلسفه احکام

پس خدا ایمان را براى تطهیر شما از شرک قرار داد، ونماز را براى پاکى روان وتنزیه شما از کبر، وزکات را براى برومندى نفس وجان ونماء در رزق، وروزه را براى تثبیت اخلاص، وحج را براى استحکام کاخ دین، وعدل عمومى را براى ردیف کردن دل‏ها وقبولى دین، و طاعت ما را براى انتظام کیش، وپیشوایى ما را براى تأمین از تفرقه وجهاد را براى عزت اسلام، وصبر را براى کمک در استحقاق مزد، وامر به معروف ونهى از منکر را به مصلحت عامه، وبرّ به والدین را سنگر حفظ از خشم، وصله ارحام را وسیله ازدیاد عمر وکثرت در عدد، وقصاص را قلعه حفظ خون‏ها، ووفاى به نذر را براى معرض آمرزش، وایفاى کیل ووزن را براى تغییر خوى کم‏دادن وکم‏دیدن حق مردم، ونهى از شرب خمر را براى پاکیزگى از کثافت، ودورى کردن از تهمت زدن را براى محفوظ ماندن از لعنت ودورباش رحمت، وترک سرقت را براى الزام به عفت، وکناره‏گیرى از مال یتیمان و بر نداشتن آن را وسیله تحفظ از ظلم، و نهى از زنا را براى حفظ از غضب الهى، و بارگاه عدل در احکام را براى آرامى دل رعیت، و ظلم ننمودن در حکم را براى ترس از حق قرار داده است. وخدا شرک را حرام کرد براى اخلاص ویکسره تن‏دادن به ربوبیت او.

تجزیه وتحلیل مشتملات قرآن

«فاتَّقُوا اللّه‏َ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إلاَّ وَأَنتُم مُسلِمُونَ وَلا تَتَولّوا مُدبِرینَ»

وَاَطیعُوا اللّه‏َ فیما اَمرَکُم بِهِ وَنَهاکُم عَنه فَانهُ «اِنَّما یَخشَى اللّه‏ مِن عِبادَهُ العُلَماء»

پس بعد از این تقریر باید نسبت به خدا آنقدر که شایسته ملاحظه است ملاحظه کنید، جز با روش مسلمانى نمیرید، و از فرامین خدا روى برنگردانید و خدا را در آنچه امر فرموده ونهى کرده اطاعت نمایید این درست است صد در صد که از خدا جز دانشمندان هراس نمى‏دارند.

پس حمد وثناى خدایى را به جا آورید که با عظمت ونورش تمام اهل آسمان وزمین در جستجوى وسیله‏اى به سوى اویند. وماییم آن وسیله الهى در خلقش وما آل‏رسول خداییم وما مقربان درگاه خدا وجایگاه قدس او وحجت غیبى الهى ووارث انبیاى اوییم.

مسئولیت اجراء وابلاغ

اى مردم‏بدانید: من فاطمه‏ام وپدرم محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است آنچه اول مى‏گویم آخر هم همان را گویم، آنچه را مى‏گویم غلط نمى‏گویم وآنچه را اقدام مى‏کنم زیاده‏روى نمى‏کنم. پس با گوش‏هاى شنوا وقلب‏هاى آگاه سخن مرا گوش دهید.

حقوق خانواده من

«لَقَد جَاءَکُم رَسُولٌ مِن أَنفُسِکُم عَزِیزٌ عَلَیهِ مَاعَنِتُّم حَرِیصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ»

شما را پیغمبرى آمد، از خودتان، دلسوز بر شما، ناراحت بود از ناراحتى شما، حریص بود بر نگهدارى شما، نسبت به مؤمنین مهربان ورؤوف ودلسوز بود.

 

حقوق پدر و شوهر من

اگر نسبت زاد وتبار او را بنگرید و او را بشناسید خواهید یافت که پدر من است نه پدر زنان شما وبرادر پسر عمّ من است نه مردان شما. ومن به این نسبت مفتخرم، (سرفرازى است که من نسبت به او صلى‏الله‏علیه‏و‏آله این مقام را دارم.) رحمت خدا بر او وآل او بادا. 

او رسالت خود را به انجام رسانید، سرآغاز نبوت خود را به آگاهى خطر سرشکاف کرد، راه خود را از پرتگاه مشرکین گردانید، شمشیر بر تارک سر آن‏ها نواخت، گلوگاه آن‏ها را گرفته درهم فشرد، وبا زبان حکمت وموعظه حسنه آن‏ها را به راه خدا دعوت کرد.

بت‏ها را درهم مى‏شکست، وسر سروران را منکوب مى‏کرد، تا جمع آنچنانى وتیپ واردوى جمعشان درهم شکسته شده، واز میدان گریختند تا صبح صادق از زیر پرده شب به درآمد، وچهره زیباى حق نقاب برگرفت وحق خالص جلوه‏گر شده زمامدار دین به نطق آمد، و آتش کفر خاموش شد و عربده‏هاى شیاطین لال گشت، وراهزنان دین از زبان افتادند، (مردمان جلف وبى‏سر وپا دور گشته وتار ومار شده از کار ونفس افتادند، خار نفاق از راه برداشته شد) وگره‏هاى کفر وشقاق از هم گشوده شد، ودهن شما به کلمه اخلاص باز شد وشما کلمه اخلاص را به زبان آوردید در پیرامون چند تن درخشنده وگرسنه (در سایه کوشش چند نفرى شب زنده‏دار وروزه‏دار که خدا آیه تطهیر را در باره آن‏ها نازل فرموده.

«إنَّمَا یُرِیدُ اللّه‏ُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهِیراً»

در صورتى که شما خود بر لب گودالى از آتش بودید که پیامبر الهى شما را نجات داد. شما کسانى بودید که بت‏ها را مى‏پرستیدید وقماربازى مى‏کردید. 

مزمزه هر نوشنده، طعمه فرصت هر خورنده، آتشگیرانه هر شتابنده، ولگدکوب هر رَونده بودید.

آب وامانده جاده‏ها را مى‏آشامیدید، وقوت از برگ درختان مى‏گرفتید. از ذلیلى به هر کارى وامانده واز هر درى رانده بودید. هراسان بودید که مبادا مردمان اطرافتان به چشم‏زدنى شما را از میان بربایند.

تا خدا به دست پیامبرش محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بعد از گرفتارى‏هاى ناگفتنى ونهفتنى شما را از غرقاب ژرف انقاذ کرده گرفت، بعد از این که بلاهایى از دست مردمان چندجوش وتَهَمتَنان ناگفتنى دید واز گرگ‏هاى عرب واز سرکشان اهل کتاب ابتلاها کشید.

هرگاه وبیگاه که آتشى براى جنگ افروختند، خدا آن را خاموش کرد، وهر دم وهر ساعت که شاخ شیطان از معدن سربرآورد واژدهایى از مشرکین دهن باز کرد، برادرش را در کام اژدها وگلوگاه آن افکند، او هم برنمى‏گشت تا گوشمالى‏هاى سختى با کف مشت دلاورى به آن‏ها مى‏داد وآتش آن‏ها را با آب شمشیرش خاموش مى‏کرد.

(وقتى از جنگ برمى‏گشت که از خستگى جان به لب رسیده، از دست رفته)، فرسوده در جنب ذات خدا، کوشیده در امر خدا، پیوندى از رسول خدا، سرورى از اولیاى خدا، همواره دامن به کمرزده، صمیمانه مجدّانه، بیش از جان تلاش زده او بود.

 

زحمت ما واستفاده شما

شما (در این احوال پر انقلاب) در رفاهیت عیش واکشیده بودید به خوشمزگى با یکدیگر گفت‏وشنود داشتید، مى‏گفتید ومى‏خندیدید. در مهد امن متنعم بوده، مترصد بودید که کى چرخ گردون بر سر ما بچرخد وخاکستر یتیمى بر سر من بریزد، وگوش به زنگ خبرها بودید. در هنگام کارزار عقب‏گرد مى‏کردید واز رزم فرار مى‏کردید.

تا همین که خداوند از براى پیغمبرش صلى‏الله‏علیه‏و‏آله خانه انبیاء وآرامگاه اصفیاء را برگزید، وآنچه به او وعده داده بود به اتمام رساند خار وخس نفاق در شما ظاهر شد، وجامه دین کهنه شد، و جامه‏اش مندرس واستخوانش ضعیف گردید وآن قدرت ضعیف از بین رفت و سردسته گمراهان (وگمراه سر دسته‏ها که عقده‏ها را در سینه نگهداشته بود) به سخن آمد، وتهیدست گمنامان نابغه شده، وناز پروردگان بى‏عرضه کبکشان به خواندن آمد در عرصه خانه‏هاتان به این سو وآن سو متکبرانه قدم زده مانند شتر مست دم جنبانید وشیطان از بُنِ رخنه سر سوزن که سر فرو برده بود سر به در آورد، یافت که از سرکشى، همه براى دعوت او نظر اجابت دارید، وبراى ملاحظه عزت فریبنده او ملاحظه کارید. سپس نهضت از شما خواست، دید که سبکید، وگرم وداغتان کرد، دید آتشینید. پس اقدام کردید، چه کردید؟ چه کردید؟ داغ ونشان زدید بر غیر شتر خودتان (اشاره به خلافت است) جهان‏مدارى را بلااستحقاق مرکب سوارى خود کردید، در صورتى که مرکب‏سوارى شما نبود. شما لایق سوارى آن نبوده ونیستید. شترهاتان را روانه آب کردید در غیر نوبه آبتان. در نتیجه سرآب را بر میراب آن گرفتید.

با آن که هنوز از عهد وقرار قدرى نگذشته بود، وموضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، ودهن زخم هنوز به هم نیامده بود، وپیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلههنوز به قبر نرفته بود، براى این پیش‏افتادگى خود بهانه کردید که از فتنه وبروز فتنه ترسیدیم.

«أَلاَ فِى الفِتنَةِ سَقَطُوا وَإنَّ جَهَنَّمَ لَمحِیطَةٌ بِالکَافِرِینَ»

هلا که در قعر فتنه افتادند! براستى جهنم از هر سو محیط بر کافرین است.

خیلى دور بود از شما این پیش‏افتادگى! چطور به شما این اشتباه رخ داد؟! رو به کجا زیر وزبر مى‏شود؟!! در صورتى که کتاب خدا در میان دست وپاى شما است. مطالب آن هویداست. واحکام آن درخشان است، وبرق‏هاى آن نُور دیده را مى‏رباید، وزواجر آن دَم به دَم به چشم مى‏آید، واوامر آن واضح وآشکار است، آن را پشت سر انداخته‏اید!!

آیا بى‏رغبتى به آن را مى‏طلبید؟!! یا حاکمى را به غیر او مى‏طلبید؟!! بد بدلى است براى ظالمان حکم مخالف قرآن.

«وَمَن یَبتَغِ غَیرَ الاْءسْلاَمِ دِیناً فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ»

هر کس غیر اسلام دینى را اختیار کند هرگز از او قبول نمى‏شود ودر آخرت او از خسارت‏کاران است.

 

تجاوز به حقوق ما

سپس آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، ویا این شتر دزدیده رام گردد وکشیدن افسار آن سهل گردد. متعاقب آن شروع کرده آتش‏گیره را آتش همى‏دهید، وبراى هیجان، پاره‏هاى آتش را افروخته‏تر مى‏کنید (دامن به آتش مى‏زنید تا آتش را شعله‏ور کنید.) ولاش مى‏زنید براى اجابت بانگ شیطان، وخاموش کردن چراغ دین درخشان، واز سر وصدا انداختن سنن پیغمبر پاکان صلى‏الله‏علیه‏و‏آله

به بهانه کف گرفتن، شیر را زیر لب پنهان مى‏خورید ، وبراى خانواده واولاد او به‏سان شکارچى که در پس وپشت تپه‏ها وماهورها کمان به‏دست وزِه کرده خود را پنهان مى‏کند وچون صیّادى که در لابلاى درختان انبوه کمین مى‏نماید، همى پا به پا قدم برمى‏دارید تا به ما تیررس شده، مرغِ بال‏شکسته وافسرده وکبوتر سربه‏گریبانى را مثل من، دیگربار غافل‏گیر کنید وتیرى دیگر بزنید.

وقتى آگه شوى از حال دلم اى صیاد***که به کنج قفسم‏نیست‏به‏جزمشت پرى***  وما باید بر صدمه‏هایى از شما مثل خنجر بُرّان وفرو کردن سنان در میان شکم واندرون نهان شکیبایى کنیم.

وشما الآن گمان مى‏برید که فدک ارثى براى ما نیست.

آیا حکم جاهلیت را از نو دنبال مى‏کنید؟ (که بانوان را چیزى نمى‏شمردند ومحروم از میراث مى‏داشتند) آیا چه حکمى بالاتر وبهتر از حکم خدا است براى قومى که باور داشته باشند؟

آیا پس مگر نمى‏دانید؟ آرى، براى شما مثل آفتاب وسط روز روشن است که من دختر اویم.

هان مسلمین! آیا سزاوار است که من بر ارثیه پدرم زور بشنوم واز دست من بگیرند؟!

اى پسر ابى قحافه! آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى ومن از پدرم ارث نبرم؟! عجب افتراى بزرگى به خدا بسته‏اى وچیز تازه‏اى آورده‏اى؟ که از روى جرأت بر قطع رحم رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهوشکستن پیمان چنین اقدامى کرده‏اید. 

آیا به عمد ودانسته، عمل به کتاب خدا را ترک مى‏کنید وآن را پشت سر مى‏اندازید؛ زیرا خداوند تبارک وتعالى مى‏گوید:

«وَوَرِثَ سُلَیمانُ دَاوُدَ»؛ سلیمان از داود ارث برد.

ودر آنچه که خبر یحیى بن زکریا را بازگو مى‏کند گوید:

«فَهَب لِى مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِى وَیَرِثُ مِن آلِ یَعقُوبَ»

زکریا گفت: پروردگارا! مرا بازمانده فرزندى عطا کن که میراث از من برد واز آل یعقوب.

وفرموده: 

«وأُولُوا الْأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى کِتَابِ اللّه‏ِ»

خویشاوندان رحمى اولى‏ترند به یکدیگر.

وفرمود:

«یُوصِیکُمُ اللّه‏ُ فِى أَولاَدِکُم لِلذَّکَرِ مِثلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ»

وصیت مى‏فرماید خدا شما را درباره اولاد شما از براى پسر مثل بهره دو دختر است. 

وفرموده:

«إن تَرَکَ خَیراً الوَصِیَّةُ لِلوَالِدَینِ وَالْأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِینَ»

نوشته شده است بر شما هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد این که وصیت نیک براى والدین ونزدیکان کنید؛ حکمى است حق وثابت بر پرهیزکاران.

وشما گمان مى‏برید که مرا بهره‏اى نیست وارث از پدر نیست وبین ما پیوندى نیست؟!

آیا خدا شما را مخصوص آیه‏اى کرده که پدرم را از آن آیه بیرون کرده؟!

یا آن که مى‏گویید: اهل دو کیش از یکدیگر ارث نمى‏برند ومن وپدرم از اهل یک کیش نیستیم؟!

یا آن که شما به خاص وعام قرآن از پدرم وپسر عمم داناترید؟!

این‏ها که نیست؛ پس غارتگرى است!!

اینک: این تو واین شتر، شترى مهار زده ورحل نهاده شده، برگیر وببر که با تو در روز رستاخیز وحشر هم ملاقات خواهد کرد. چه نیکو حاکمى است خدا ونیکو دادخواهى است محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ونیکو وعده‏گاهى است قیامت. بعد از مدت کوتاهى پشیمان مى‏شوید و در آن ساعت وآن روز آنان که به باطل مى‏روند زیان مى‏برند وآن وقتى که ندامت وپیشمانى برید ودیگر فائده‏اى براى شما نخواهد داشت وبراى هر وعده‏اى میعادگاهى است (وهر خبرى پایش به جایى بند است) وبه زودى خواهید دانست که عذاب خوارى‏افزا بر سر چه کسى حلول مى‏کند که چادر وخیمه عذاب سراپرده براى همیشه مى‏زند؟!

 

  • بوی یاس ....

ایت الله بهجت

۲۰
اسفند


  • بوی یاس ....


  • بوی یاس ....


راننده تاکسی و اختلاس 3000 میلیاردی
▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀
این اتفاق برای ما رخ داد ...
راننده خط بی‌توجه به صف مسافران که منتظر ماشین بودند و بارانی که می بارید،
کنار خیابون داد می‌زد: «دربـــــــــــــــــست».

نگاه معنی‌دار و اعتراض‌های گاه و بی‌گاه مسافران هم راننده رو کلافه کرده بود و هم ما رو،
در اون هوای بارونی داشتیم حسابی خیس می شدیم!
به‌خاطر همین من و یک خانم و دو آقای دیگه با همدیگه ماشین رو با کرایه ۶٬۰۰۰ تومن دربست گرفتیم که برای هر مسافر نفری ۱۵۰۰ تومن می‌افتاد
درحالی که کرایه خط فقط ۵۵۰ تومن بود.

به هر ترتیب سوار تاکسی شدیم و راننده شروع کرد
از مشکلات ماشین و گیر‌نیومدن لاستیک و بنزین آزاد زدن صحبت کردن و ...

کنار راننده مرد جوانی نشسته بود که انگار از خیس‌شدن زیر بارون دل‌خوشی نداشت.
وقتی سخنرانی راننده درباره مشکلات بنیادی مملکت شروع شد
خیلی سریع خودش رو وارد بحث کرد که:

【بهتره ادامه بحث رو به صورت یه گفت‌وگوی دو طرفه دنبال کنیم.】

راننده تاکسی: برادر خانمم یه وام 6 میلیون تومنی می‌خواست بگیره مجبور شد ماشینش رو بذاره به عنوان وثیقه.
بنده‌ خدا الان خورده به مشکل. دارند ماشینش رو مصادره می‌کنند.
یه عده دزد دارند میلیارد میلیارد اختلاس می‌کنند کسی هم خبردار نمیشه
اون وقت این جوون رو ببین چجوری سر می‌دوونند!
مسافر: نوش جونش!

راننده: (نگاه متعجب) نوش جون کی‌؟
مسافر: نوش جون کسی که ۳٬۰۰۰ میلیاردتومن خورده!

راننده: (با لحن عصبی آمیخته به تمسخر):نکنه اون بابا فامیل شما بوده؟
مسافر: نه! فامیل من نبوده اما یکی بوده مثل همین مردم. مثل شما! مگه این یارو از مریخ اومده اختلاس کرده‌؟ یا اون مدیر بانک از اورانوس به ریاست رسیده بوده‌؟

راننده: نه آقا جان اونا از ما بهترون‌اند!
من برای یک جفت لاستیک باید ۳ روز برم تعاونی
اون وقت اون 3000 میلیارد تومن رو می‌خوره یه آبم روش!
مسافر: خب آقا جان راضی نیستی نخر!

راننده: (با صدای بلند) چرا نامربوط میگی مرد حسابی؟ مجبورم بخرم !
لاستیک نخرم پس چجوری با ماشین کار کنم ؟
مسافر: وقتی شما که دستت به هیچ جا بند نیست و یه راننده عادی هستی
وقتی می‌بینی بارندگی شده و مسافر مجبوره زود برسه به مقصد
میای ماشینی که باید تو خط کار کنه رو دربست می‌کنی ...

راننده پرید وسط حرف طرف که:
آقا راضی نبودی سوار نمی‌شدی!
مسافر‌: (با خونسردی) می‌بینی؟ من الان دقیقاً حال تو رو دارم. وقتی داشتی لاستیک ماشین می‌خرید!
مرد حسابی فکر کردی ما که الان سوار ماشین تو شدیم و ۳ برابر کرایه رو داریم می‌دیم راضی هستیم؟
ما هم مجبوریم سوارشیم!
وقتی تو به عنوان یه شهروند عادی اینجوری سواستفاده می‌کنی
از مدیر یه بانک که میلیاردها تومن سرمایه زیر دستشه چه انتظاری داری؟
اون هم یکی مثل تو در مقیاس بالاتر.

راننده آچمز شده بود و سرش تو فرمون بود ...
مسافر که حالا کاملاً دست بالا رو داشت با خونسردی ادامه داد:
دزدی، دزدیه ... البته منظورم با شما نیستا،
ولی خداوکیلی چنددرصد از مردم ما اون کاری که بهشون سپرده شده رو خوب انجام میدن؟
که انتظار دارند یه مدیر بانک کارش رو خوب انجام بده؟
منتهی وقتی اونا وجدان کاری ندارند کسی بویی نمیبره،
اما گندکاری یه مدیر بانک رو همه می‌فهمند!
برادر من تو خودت رو اصلاح کن
تا اون مدیر بانک جرات همچین خلافی رو نداشته باشه.
اینجور موقع ها معلوم میشه اگه ما هم آب گیرمون بیاد شناگر ماهری هستیم!

راننده که گوشاش تو اون هوای سرد از شدت خجالت حسابی سرخ شده بود گفت:
چی به گم والا!

من اولین نفری بودم که تو مسیر باید پیاده می‌شدم
و طبیعتاً طبق قرار اجباری با راننده باید ۱۵۰۰ تومن کرایه می‌دادم.
وقتی خواستم پیاده شم یه اسکناس ۲٬۰۰۰ تومنی به راننده دادم.
راننده گفت ۵۰ تومنی دارید؟ با تعجب گفتم بله دارم و دست کردم تو کیفم و یه سکه ۵۰ تومنی به راننده دادم.
راننده هم یک اسکناس ۱۰۰۰ تومنی و یک اسکناس ۵۰۰ تومنی بهم برگردوند و گفت: به سلامت!

همونطور که با نگاهم تاکسی رو که تو هوای بارونی مه‌آلود حرکت می‌کرد رو دنبال می‌کردم
چترم رو باز کردم و پولا رو تو کیفم گذاشتم ...
آروم شروع کردم به قدم زدن و با خودم فکر می‌کردم:
یعنی من هم باید خودم رو اصلاح کنم ؟!!
همه کنار گود ایستاده‌ایم و می‌گوئیم لنگش کن! ...
.
.
.
منبع: عصریران
ماجرا واقعی است ...

  • بوی یاس ....

مقایسه همسر

۱۵
اسفند


  • بوی یاس ....

از نظر اسلام، هر کس به مقام و درجه «شهادت» نائل آید که اسلام با معیارهای خاص خودش او را شهید بشناسد، یعنی واقعا در راه هدف‌های عالی اسلامی، به انگیزه برقراری ارزش‌های واقعی بشری کشته بشود به یکی از عالیترین و معنویترین درجات و مراتبی که یک انسان ممکن است در سیر صعودی خود نائل شود نائل می گردد.


شهید و شهادت در لغت به معنای شهود یا حضور است و شاهد و شهید یعنی حاضر و جمع آن شهدا است. (لسان العرب به نقل از بهاءالدین خرمشاهی، دانش نامه قرآن، ج 2، ص 1339، کلمه شهید و شهادت) در مجمع البحرین آمده است: شهادت یعنی کشته شدن در راه خدا. وجه تسمیه چنین قتلی به شهادت، بدین جهت است که ملائکه رحمت بدین صحنه حضور یابند و بر این وجه، شهید به معنای شهود است، یا بدین سبب که خدا و فرشتگانش به دخول شهید به بهشت گواهی دهند و یا بدین لحاظ که شهید به همراه انبیا در قیامت بر دیگر امم گواهی دهند و یا چون شهید زنده و حاضر است، به موجب آیه: «احیاء عند ربهم یرزقون؛ شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند» (آل عمران، آیه 169) و یا به این جهت که وی به شهادت حق قیام نمود تا کشته شد. (شیخ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج الربع الثانی، ص 553)

در روایتی  از امام زین العابدین (ع) می خوانیم: «هیچ قطره ای محبوب تر در پیشگاه خدا، از دو قطره نمی باشد:

«1 - قطره خونی که در راه او ریخته می‌شود. 2 - قطره اشکی که در تاریکی شب از خوف خدا جاری می‌گردد و فقط به این قطره اشک، خدا اراده شده باشد».(همان، ج 97، ص 10، حدیث 16)
شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتی انکار ناپذیر

 

بعد از اینکه به مقام و منزلت شهید با استفاده از آیات و روایات پی بردیم، به بررسی دلایل شهادت جضرت زهرا سلام (س) می پردازیم، واقعیتی که منابع حدیثی و تاریخ شیعه و سنّی بر آن گواه است. البته برخی به علت عدم آشنائی با حدیث و تاریخ، در این واقعیت تردید نموده اند. از اینرو گوشه ای از شواهد این مصیبت بزرگ را از منابع معتبر تقدیم پویندگان حق و حقیقت می نمائیم.

قال رسول اللَّه(ص): «... فتکون اوّل من یلحقنی من اهل بیتی فتقدم علی محزونة مکروبة مغمومة مقتولة؛ (فاطمه) اولین کسی از اهل بیتم می باشد که به من ملحق می گردد، پس بر من وارد می شود، محزون، مکروب، مغموم، مقتول ... ». (فرائد السمطین ج 2، ص 34)

قال موسی بن جعفر (ع): «انَّ فاطمة (س) صدّیقة شهیدة». (اصول کافی ج 1، ص 381)

ماجرای شهادت حضرت زهرا (س) در منابع فراوانی از اهل سنت آمده که فقط به چند نمونه آن اشاره می شود:

الف: ابو بکر عبداللَّه بن محمد بن ابی شیبه، شیخ و استاد بخاری، در کتاب المصنف، می گوید: «آنگاه که بعد از رسول خدا(ص) برای ابوبکر بیعت می گرفتند. علی(ع) و زبیر برای مشورت در این امر نزد فاطمه(س) دختر پیامبر(ص) رفت و شد می کردند. عمر بن خطاب با خبر گردید و به نزد فاطمه(س) آمد و گفت: ای دختر رسول خدا(ص)! به خدا در نزد ما کسی از پدرت محبوبتر نیست و پس از او محبوبترین تویی!! وبه خدا قسم این امر مرا مانع نمی شود که اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم که خانه را با آنها به آتش کشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه(س) بیرون شد، علی (ع) و...به خانه بر گشتند. پس فاطمه(س) گفت: می دانید که عمر نزد من آمد، و به خدا قسم یاد کرده اگر شما (بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید) به خانه برگردید خانه را با شما آتش می زند؟ و به خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد». (کتاب المصنف، ج 7، ص 432، حدیث 37045، کتاب الفتن)

ب: همین مضمون را سیوطی در مسند فاطمه، آورده است. (سیوطی، مسند فاطمه، ص 36)

ج: ابن عبدالبر، در الاستیعاب، نیز این داستان را نقل کرده است. (ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 3، ص 975) و...

و سپس با مشعلی بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه که فرمود: آیا من نظاره گر باشم و تو خانه مرا آتش بزنی؟ گفت: بلی. چنانکه بلاذری می گوید: «ابوبکر به علی (ع) پیام فرستاد تا با وی بیعت کند امّا علی نپذیرفت. پس عمر با مشعلی آمد، فاطمه (س) ناگاه عمر را با مشعل در خانه اش یافت، پس فرمود: یابن الخطّاب ! آیا من نظاره گر باشم وحال آنکه تو در خانه ام را بر من به آتش می کشی؟ ! عمر گفت: بلی!» (بلاذری، انساب الاشراف، ج 1، ص 586) و ابوالفداء نیز می گوید: «سپس ابوبکر عمر بن خطاب را به سوی علی و آنانکه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه(س) بیرون کند، وگفت: اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ. پس عمر مقداری آتش آورد تا خانه را آتش زند. پس فاطمه (س) بر سر راهش آمد و فرمود: کجا؟ ای پسر خطاب! آمده ای تا کاشانه ما را به آتش کشی؟! گفت: بلی. (ابوالفداء، تاریخ ابی الفداء ج 1 ص 156. دار المعرفة، بیروت).

هنگامی با مشعل آتش برای تسلیت دختر پیامبر اکرم (ص) آمدند که وی به «محسن» باردار بود و تهاجم به خانه موجب قتل محسن طفلی که هنوز پا به دنیا ننهاده بود گردید. (ر.ک: سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 578).

روشن است زنی که در اثر تهدید به احراق بیت و آتش زدن خانه اش و سقط جنینش و... مریض گردد و مرض او در زمان کوتاهی منجر به فوت وی شود، این فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب می گردد، و به عامل جنایت مستند می باشد، و نیازی به دلیل دیگری ندارد. از اینرو است که ائمه معصومین و اهل بیت رسول خدا (ص) مادر خود را شهیده می خواندند. چنانکه حضرت موسی بن جعفر (ع) فرمود: «إنّ فاطمة(س) صدیقة شهیدة» (اصول کافی، ج 1، ص 381، ح 2).

با آنچه گفته شد جای تردیدی باقی نمی ماند، و شهادت دختر پیامبر (ص) برای هیچ شیعه و سنی منصف و غیرمتعصبی قابل انکار نیست. و به این ترتیب پرسش های فراوانی را پیش روی تاریخ قرار می گیرد که از آن جمله است: چرا خورشید عُمْر فاطمه (س) به آن زودی غروب کرد؟ آیا به مرگ طبیعی بود؟ آیا تهدید به آتش کشیدن خانه در آن تأثیر نداشت؟ آتش زدن در خانه چطور؟ در به پهلو زدن چطور؟ سقط جنین و بیماری پس از آن باعث شهادت نبود؟ اگر اینها نبود، یا اینها موجب شهادت نبود، پس چرا: همانطور که بخاری و مسلم می گویند: فاطمه (س) تا آخر عمر از ابوبکر قهر بود؟ «فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتی توفّیت». (صحیح بخاری، ج 2، ص 504، کتاب الخمس، باب 837، ح 1265). «فوجدت فاطمة علی ابی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلّمه حتّی توفّیت». (همان، ج 3، ص 252، کتاب المغازی، ب 155 غزوه خیبر، حدیث 704. و صحیح مسلم، ج 4، ص 30، کتاب الجهاد و السیر، باب 15، ح 52) چرا در بخاری آمده است: فاطمه (س) پنهان بخاک سپرده شد؟ «فلمّا توفّیت دفنها زوجها علی لیلاً ولم یؤذن بها أبابکر وصلّی علیها». (همان) چرا چنانکه بخاری نقل کرده: نیمه شب دفن گردید؟ (همان) چرا قبر تنها یادگار پیامبر(ص) هنوز مخفی است؟ چرا پس از گذشت سال‌ها از این ماجرا بخاری و مسلم آورده اند: علی (ع) ابوبکر و عمر را کاذب، آثم، غادر و خائن می دانست؟ قال عمر لعلی و عباس: «فرأیتماه (ابابکر) کاذباً آثماً غادراً خائناً... فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً... ». (صحیح مسلم، ج 4، ص 28، کتاب الجهاد و السیر، باب 15 حکم الفئ، حدیث 49)

شاید اگر پس از آنچه بر فاطمه(س) گذشت علی(ع) بپا می خاست و با ضاربین و قاتلین فاطمه(س) درگیر می شد، امروز تحریف گران تاریخ می گفتند علی برای گرفتن حکومت به نبرد پرداخت و در زد و خوردها و درگیری ها فاطمه کشته شد و علی (ع) قاتل فاطمه است، دیگر پاسخ سؤالات فوق چنین روشن نبود.

به هر حال شهادت بانوی دو عالم واقعیتی است که قابل انکار نمی باشد و مصیبتی است که تا روز قیامت رنج و محنت آن از دل عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت بیرون نخواهد رفت.

http://porseman.org/showarticle.aspx?id=645

 
  • بوی یاس ....

یه روز یه باغبونی ، یه مرد آسمونی


نهالی کاشت میون باغچه مهربونی

می ‌گفت سفر که رفتم یه روز و روزگاری

این بوته یاس من می مونه یادگاری


######



هر روز غروب عطر یاس تو کوچه‌ها می‌پیچید

میون کوچه باغا ، بوی خدا می ‌پیچید

هر روز غروب عطر یاس تو کوچه‌ها می‌پیچید

میون کوچه باغا ، بوی خدا می ‌پیچید


#########


اونایی که نداشتن از خوبیا نشونه

دیدن که خوبی یاس ، باعث زشتیشونه

عابرای بی‌احساس پا گذاشتن روی یاس

ساقه‌هاشو شکستن آدمای ناسپاس


#####
یاس جوون بگمون ، تکیه زدش به دیوار

خواست بزنه جوونه ، اما سر اومد بهار

یه باغبون دیگه شبونه یاس رو برداشت

پنهون ز نامحرما تو باغ دیگه‌ای کاشت


######
هزار ساله کوچه‌ها پر میشه از عطر یاس

اما مکان اون گل مونده هنوز ناشناس

هزار ساله کوچه‌ها پر میشه از عطر یاس

اما مکان اون گل مونده هنوز ناشناس

  • بوی یاس ....


  • بوی یاس ....