بسم الله الرحمن الرحیم

اعتقادی ،سیاسی واجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

اعتقادی ،سیاسی واجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم
وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا وَیَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ ۚ وَمَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمرِهِ ۚ قَد جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدرًا
و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند،و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می‌کند؛ خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند؛ و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است!

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾روم

پس روى خود را با گرایش تمام به حقّ، به سوى این دین کن، با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خداى تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.
با توجه به این ایه انسان فطرتا خداپرست و مومن افریده شده است پس نمیشه گفت اول انسانیت بعدا دیانت.
و اما این اختیار ماست که کدوم سمت بریم از فطرتمون دور بشیم یا طبق فطرتمون زندگی کنیم.

کاربری من در تلگرامHamnafasmr@

براي دانلود کليک کنيد
آخرین نظرات

۱۸ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است


چرا امام حسین(علیه السلام ) آب کافی همراه نبرده بود، معمولا انسان باید وقتی سفر بیابان در پیش دارد از چاه های وسط راه آب کافی بردارد.آن حضرت که در محاصره دراز مدت قرار نگرفته بود تا آب کاراوان به یکباره تمام شود، چرا باید برای یک هفته آب ذخیره نمیداشت؟


در مسافرتهای آن زمان رسم بر این بوده است که افراد کاروان در طول مسیر در جاهایی که آب وجود داشت توقف کرده و بعد از رفع خستگی،با توجه به مسافتی که باید طی کنند تا به منطقه ای که دارای آب می باشد،برسند،به مقدار نیاز آب بر می داشتند،و کاروان اباعبدالله الحسین(علیه السلام) هم همینگونه عمل کردند و مشکهایی را که به همراه داشتند،از آب پر کردند.
و آنچه از منابع تاریخی استفاده می شود،آن حضرت (علیه السلام) به اندازه فراوانی آب به همراه داشتند،تا جایی که وقتی با کاروان حر بن یزیدریاحی مواجه شدند و تشنگی لشکریان حر را مشاهده کردند،آن جوانمردان بی نظیر،نه تنها نیروهای کوفی همراه حر، که بالغ بر هزار نفر بودند را سیراب نمودند،بلکه اسب ها و شتران آنها را هم آب دادند،و آن منزلی که این اتفاق افتاده بود،در واقع آخرین توقفگاه کاروان حسینی تا کربلا بوده است.
محدث بزرگوار مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب ارزشمند نفس المهموم،این جوانمردی و بزرگواری سالار شهیدان را اینگونه بیان می کند:«... آن گروه که نزدیک به هزار نفر بودند با حربن یزیدریاحی آمدندتا اینکه در گرمای ظهر در برابر امام حسین(علیه السلام) ایستادند.پس اما به جوانانش فرمود: این جماعت و اسبان آنان را سیراب کنید.
آنان چنین کردند و ظرفها را پر از آب کرده و نزدیک اسب می بردند و چون سه یا چهار و پنج جرعه می آشامید،اسب دیگری را آب می دادند تا همه آنها را آب دادند.
در این میان علی بن طعّان محاربی،آخرین نفر از یاران حر بود که به آنجا رسیده بود،و خود امام حسین(علیه السلام) به او و اسبش آب نوشاند.(1).
اگر منظور شما این است که آن حضرت باید برای کل این مدتی که قرار بود در محاصره دشمن قرار گیرند،آب بر می داشتند،اولاً باید توجه باشته باشیم که با توجه به امکانات و شرایط آن زمان، امکان حمل و ذخیره سازی این مقدار آب به راحتی امکان پذیر نبوده است.
ثانیاً اینگونه نبوده است که آن حضرت به هیچوجه به آب دسترسی نداشته باشند،چرا که طبق نقل منابع تاریخی،از روز هفتم محرم به دستور عبیدالله بن زیاد،آب را به روی اهل بیت(علیهم السلام) بستند،و در این مدت هم یاران آن حضرت در چند مورد توانستند،از شریعه فرات آب بیاورند.
***
(1). نفس المهموم، ترجمه علی نظری منفرد،ص235

منبع : انجمن گفتگوی دینی

  • بوی یاس ....

کیفیت عطش و تشنگی در کربلا چگونه بود؟چون خیلی روی این موضوع در مداحی ها و سخنرانی ها تکیه می شود.


از گزارش‏ های معتبر تاریخی ، چنین به دست می‏آید که سه روز قبل از شهادت امام حسین ( علیه السلام) (در روز هفتم محرّم) دستوری از عبیداللَّه بن زیاد به عمر بن سعد ابلاغ شد. دستور منع آب از امام حسین( علیه السلام) چندین بار از سوی یزید و ابن زیاد تکرار شده است و این تکرار،اهمیت این موضوع را در نزد امویان می رساند،اما بارزترین و روشن ترین دستور در این زمینه نامه مشهور ابن زیاد است که در شب هفتم به دست عمربن سعد رسید و مضمون این نامه چنین است:«میان حسین و اصحابش وآب جلوگیری کن،و نگذار از ان قطره ای بچشند،چنان که با عثمان بن عفان،آن مرد پرهیزکار و پاک چنین کردند».(1)
ابن سعد به مجرد دریافت این دستور، «عمرو بن حجاج» را با پانصد سوار، مأمور مراقبت از شریعه فرات به منظور جلوگیری از دسترسی امام( علیه السلام) و یارانش به آب کرد.(2)
در این دو سه روز امام( علیه السلام) و یارانش از طرق مختلف سعی در دسترسی به آب داشتند؛ زیرا تحمل تشنگی در آن بیابان سوزان - به ویژه با آن کاروان مشتمل بر زنان و کودکان - بسیار طاقت فرسا بود.
در برخی از گزارش‏ها چنین آمده است: امام حسین( علیه السلام) در محدوده اردوگاه خود اقدام به حفر چاه‏هایی کرده بود؛ اما وقتی گزارش آن به ابن زیاد رسید و او دستور شدّت عمل بیشتر و ممانعت از حفر چاه را به ابن سعد ابلاغ کرد: «... فقد بلغنی ان الحسین یشرب الماء هو و اولاده و قد حفروا الآبار و نصبوا الاعلام فانظر اذا ورود علیک کتابی هذا فامنعهم من حفر الآبار ما استطعت و ضیق علیهم و لا تدعهم یشربوا من ماء الفرات قطرة واحدة : به من خبر رسیده است که حسین چاه می کند و آب بدست می آورد . به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها حتی به یک قطره به آب نرسد و کار را بر حسین علیه السلام و یارانش سخت بگیر .».(3)
همچنین گزارشی از حمله شبانه حضرت عباس( علیه السلام) به همراه سی سوار و بیست پیاده به پرچمداری «نافع بن هلال» به فرات در منابع معتبر نقل شده است. آنان پس از درگیری با گروه عمرو بن حجاج، موفق به پر کردن بیست مشک آب می‏شوند.(4)
زمان دقیق این گزارش نقل نشده است؛ اما در آن عبارت«ولمّا اشتد علی الحسین و اصحابه العطش» (چون تشنگی بر حسین و یارانش فشار آورد) آمده است.
برخی از گزارش‏ها حکایت از ریختن آب از سوی امام( علیه السلام) بر چهره خواهرش زینب( علیها سلام) در شب عاشورا دارد؛ زیرا وقتی او اشعار آن حضرت مبنی بر نزدیک بودن شهادتش را شنید، از حال رفته بود.(5)
این گزارش اجمالاً دلالت بر وجود آب در شب عاشورا می‏کند؛ علامه مجلسی در بحارالانوار مسأله عدم مضیقه آب را در صبح روز عاشورا - حتی برای آشامیدن - با صراحت بیشتری مطرح می‏کند. در این گزارش چنین آمده است:
«ثم قال لاصحابه: قوموا فاشربوا من الماء یکن آخر زادکم و توضؤوا و اغتسلوا و اغسلوا ثیابکم لتکون اکفانکم ثم صلّی‏ بهم الفجر : برخیزید و آب بنوشید که آخرین آذوقه شما از دنیا است و وضو بگیرید و غسل کنید و لباس‏های خود را با آن بشویید تا کفن‏های شما باشد. آن‏گاه امام( علیه السلام) نماز صبح را با آنان به جماعت خواند».(6)
از عبارت «یکن آخر زادکم» و نیز از گزارش‏های مربوط به روز عاشورا چنین استفاده می‏شود که پس از اتمام این ذخیره آبی، دیگر دسترسی به آب میسّر نشد و امام( علیه السلام) و یاران و خاندانش در آن گرمای طاقت فرسای کربلا تا هنگام شهادت، علاوه بر مبارزه سنگین با دشمن با تشنگی شدید نیز دست به گریبان بودند.
علامه مجلسی(ره) در ادامه گزارش خود سخن از ریشخند یکی از لشکریان عمر بن سعد به نام تمیم بن حصین خزاری به میان آورده که می‏گوید:«ای حسین، و ای یاران حسین! آیا به آب فرات نمی‏نگرید که چگونه همانند شکم مار می‏درخشد؛ به خداوند سوگند از آن قطره‏ای نخواهید آشامید تا آنکه مرگ را دریابید!»(7)
حرّ نیز در روز عاشورا و در هنگام نصیحت به کوفیان، آنان را به جهت ممانعت از دسترسی امام( علیه السلام) و یارانش به آب فرات توبیخ کرده است.(8)
همچنین گزارش تلاش امام( علیه السلام) برای به دست آوردن آب و ممانعت شمر از آن و ریشخند او به آن حضرت و نفرین امام( علیه السلام) بر او در برخی از منابع آمده است.(9)
علامه مجلسی(ره) روایتی را نقل می‏کند که مضمون آن درخواست عباس برای مبارزه و مأمور شدن او از طرف امام( علیه السلام) به منظور آوردن آب برای اطفال و کودکان حرم می‏باشد. همان‏گونه که مشهور است، عباس( علیه السلام) موفق به آورن آب نشد و در راه بازگشت به شهادت رسید.(10)

پی نوشتها:
(1). تاریخ طبری،ج4،ص314،شیخ طبرسی،اعلام الوری،ج1،ص452؛بلاذری،انساب الاشراف، ج 3، ص 180.
(2). همان.
(3). ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج 5، ص 91.
(4). ابومخنف، وقعة الطف، ص 152.
(5). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 244؛ وقعة الطف، ص 201؛سید بن طاووس، لهوف، ص 104.
(6). علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 317.
(7). بحارالانوار، همان.
(8). انساب الاشراف، همان، ص 189.
(9). ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 86.
(10). بحارالانوار، ج 45، ص 41 و 42.

منبع : انجمن گفتگوی دینی

 

  • بوی یاس ....


آیا ماجرای عروسی حضرت قاسم (علیه السلام) در کربلا صحت دارد؟

بیشتر تحلیل گران واقعه عاشورا، عروسی حضرت قاسم بن الحسن(علیه السلام) را نادرست می دانند. محدث قمی در منتهی الآمال دامادی حضرت قاسم را رد کرده و می فرماید:
قصه ی دامادی حضرت قاسم در کربلا, صحت ندارد و حضرت قاسم به اتفاق همه ، بدون نسل است . ایشان اضافه می کند: امام حسین (علیه السلام ) سکینه را به عبدالله تزویج کرده بود که پیش از انجام عروسی در کربلا شهید شد، دخترش فاطمه را به حسن مثنی داده بود و بر اساس برخی روایات یک دختر کوچکی هم در مدینه داشت که در حد ازدواج نبود. پس قاسم با کدام دختر امام حسین (علیه السلام ) ازدواج کرده است ؟!(1)
علامه مجلسی بر این باور است که ماجرای عروسی قاسم سند معتبری ندارد. منشأ این حکایت دو کتاب است؛ یکی منتخب المراثی، اثر شیخ فخرالدین طریحی ـ نویسنده ی مجمع البحرین ـ و دیگری روضة الشهدا، نوشته ی ملاحسین کاشفی ـ صاحب انوار سهیلی ـ است. این کتاب اولین مقتلی است که به فارسی نوشته شده است.(2)
بدون تردید در وقایع عاشورا تحریفاتی صورت گرفته و در واقعیات این حادثه مهم تاریخ اسلام و تشیع دستکاری ‏هایی شده و بر همگان لازم است با این تحریفات به مبارزه برخیزند، تا عاشورا و حوادث آن آن گونه که واقع شده؛ به گوش جهانیان برسد.
یکی از این تحریفات دامادی حضرت قاسم بن الحسن (علیه السلام) است که در برخی از مجالس مذهبی متأسفانه با حسّاسیت خاصی به آن می‏پردازند.
این تحریفات در عین حال که واقعیت تاریخی این حادثه را مخدوش می‏کند، ما را از اهداف اساسی واقعه عاشورا و درس‏هایی که از آن حادثه عظیم می‏توان گرفت، دور می‏کند.
اصولاً جریان عروسی حضرت قاسم در کتاب‏های اولیه تاریخی ذکر نشده و این مطلب بعدها در تاریخ وارد شده و در روضه‏ها و تعزیه‏ها به واسطه جریان احساسی خاصی که در آن وجود دارد و برای داستانی کردن این حادثه و به نمایش درآوردن آن، از این حادثه که واقعیت ندارد، سوءاستفاده می‏شود. با این هدف که چون گریاندن مردم ثواب دارد و هر چه آب و تاب آن بیشتر شود، مردم را بیشتر مجذوب می‏کند، از وقایعی که هیچ سند صحیح تاریخی ندارند، استفاده شده است.
جوانی که هنوز سیزده یا چهارده سال بیشتر ندارد و شاید هنوز به سن بلوغ نرسیده است و در گرماگرم نبردی که حتی فرصت خواندن نماز را در حال آرامش ندارند و در زیر باران شمشیرها و تیرها نماز خوف را به جا می‏آورند، زمانی که مصیبت و غم گرداگرد خیام حسین و یاران او را گرفته است، زمانی که همه شوق شهادت بر سر می‏ پروراند و می‏خواهند هر چه زودتر اجازه میدان گرفته و به فیض شهادت نائل شوند، زمانی که امام حسین(علیه السلام) از حضرت قاسم در مورد شهادت سؤال می‏کند و او پاسخ می‏دهد که از عسل شیرین تر است و بدین ترتیب آرزوی قلبی خود را شهادت بیان می‏کند، نه عروسی که در وقت فراغت و آسایش و شادی لازم است، نه هنگام جنگ و مبارزه و در گرماگرم شهادت، مسئله عروسی حضرت قاسم نه منطقی و عقلی است و نه از جهت تاریخی سند معتبری دارد، نیز از حقیقت و واقعیات عاشورا و اهداف و پیام‏های آن فاصله بسیار دارد.(3)
از جمله شخصیت های دیگری که به نادرستی ماجرای عروسی حضرت قاسم(علیه السلام) اشاره کرده اند عبارتند از:
- شیخ جعفر شوشتری در کتاب فواید المشاهد (ص 51)
- قاضی طباطبایی در کتاب تحقیق درباره اول اربعین (ص 689 - 683)
- شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال (ج 1، ص 700)
- علّامه مامقانی در کتاب تنقیح المقال (ج 2، جزء 2، ص 19)
- شیخ محمّدتقی شوشتری در کتاب قاموس الرجال (ج 8، ص 466) و....

پی نوشتها:
(1). منتهی الامال،شیخ عباس قمی،انتشارات هجرت، تابستان 1374، چاپ هشتم، ج 1، ص 700.
(2). ریاض القدس المسمی بحدائق الانس، مرحوم صدرالدین واعظ قزوینی، ج 2، ص 42.
(3). حماسه حسینی، مرتضی مطهری، ج 1، ص 28، انتشارات صدرا، خرداد 1364.

منبع : انجمن گفتگوی دینی

 

  • بوی یاس ....


حجت الاسلام والمسلمین قدس از شاگردان آیت الله بهجت نقل می‌کند،


روزی آقای بهجت در رابطه با بزرگواری و اغماض ائمه اطهار صلوات الله علیهم فرمودند:


در نزدیکی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانه فرات و دجله آبادیی است به نام «مصیب»، که مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیر المؤمنین علیه السلام از آنجا عبور می‌کرد و مردی که در سر راه مرد شیعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون می‌دانست وی به زیارت حضرت علی علیه السلام می‌رود او را مسخره می‌کرد.


حتی یک بار به ساحت مقدس آقا جسارت کرد، و مرد شیعه خیلی ناراحت شد.


چون خدمت آقا مشرف شد خیلی بی تابی کرد و ناله زد که: تو می‌دانی این مخالف چه می‌کند.


آن شب آقا را در خواب دید و شکایت کرد آقا فرمود:


او بر ما حقی دارد که هر چه بکند در دنیا نمی‌توانیم او را کیفر دهیم.


شیعه می‌گوید عرض کردم: آری، لابد به خاطر آن جسارتهایی که او می‌کند بر شما حق پیدا کرده است؟ !


حضرت فرمودند:


بله او روزی در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه می‌کرد، ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سید الشهدا علیه السلام به خاطرش افتاد و پیش خود گفت:


عمر بن سعد کار خوبی نکرد که اینها را تشنه کشت، خوب بود به آنها آب می‌داد بعد همه را می‌کشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت، از این جهت بر ما حقی پیدا کرد که نمی‌توانیم او را جزا بدهیم.


آن مرد شیعه می‌گوید:


از خواب بیدار شدم، به محل برگشتم، سر راه آن سنی با من برخورد کرد و با تمسخر گفت: آقا را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟ !


مرد شیعه گفت: آری پیام رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف کرد.


وقتی رسید به فرمایش امام علیه السلام که وی به آب نگاهی کرد و به یاد کربلا افتاد و…، مرد سنی تا شنید سر به زیر افکند و کمی به فکر فرو رفت و گفت:


خدایا، در آن زمان هیچ کس در آنجا نبود و من این را به کسی نگفته بودم، آقا از کجا فهمید.


بلافاصله گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، و أن محمداً رسول الله، و أن علیاً أمیرالمؤمنین ولیّ الله و وصیّ رسول الله و شیعه شد.

  • بوی یاس ....


  • بوی یاس ....

در این هنگام امام حسین علیه السّلام برخاست و سوار بر مرکب شد و با همراهان حرکت کرد، گاهى لشکر حرّ از حرکت آن حضرت جلوگیرى مى‏کردند، و گاهى آنها جلو و خود پشت سر، حرکت مى‏نمودند، تا در روز دوم محرّم به کربلا رسیدند، امام حسین علیه السّلام پرسید: «نام این زمین چیست؟» گفته شد: کربلا فرمود:

 

 اللّهم انّى اعوذ بک من الکرب و البلاء

، خدایا من پناه مى‏برم به تو از اندوه و بلا.»

سپس فرمود: «اینجا محل اندوه و بلا است، فرود آیید.

انزلوا هاهنا و اللَّه محطّ رحالنا و مسفک دمائنا، هاهنا و اللَّه مخطّ قبورنا، و هاهنا و اللَّه سبى حریمنا بهذا حدّثنى جدّى‏

، در همین جا فرود آیید، سوگند به خدا همین جا جاى پیاده شدن ما و محل ریختن خون ما و محل قبرهاى ما است. سوگند به خدا در همین جا اهل بیت من به اسیرى برده شوند. جدّم رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به من چنین خبر داده است.

همه همراهان امام حسین علیه السّلام در همان جا فرود آمدند، حرّ و لشکرش در ناحیه‏اى از آن سرزمین توقّف نمودند.

اشعار بى‏وفایى دنیا و گریه جانسوز زینب علیه السّلام‏ امام حسین علیه السّلام در گوشه‏اى نشست به اصلاح شمشیرش پرداخت و در این وقت این اشعار را خواند:

         یا دهر افّ لک من خلیل             کم لک بالاشراق و الاصیل‏

             من طالب و صاحب قتیل             و الدّهر لا یقنع بالبدیل‏

             و انّما الامر الى الجلیل             و کلّ حىّ سالک سبیل‏

             ما اقرب الوعد الى الرّحیل             الى جنان و الى مقیل‏

 «اى روزگار! اف بر دوستى تو، چقدر در شب و روز، دوستان و هواخواهان را کشتى، و بین دوستان جدایى افکندى، و در عین حال روزگار به افراد جایگزین آنها قناعت نکند، به هر حال امور به سوى خداى بزرگ بازگردد، و هر زنده سرانجام این راه را مى‏پیماید، زمان کوچیدن از دنیا چقدر نزدیک شده که به سوى بهشت و یا به سوى غیر بهشت است.»

حضرت زینب علیهما السّلام وقتى که این اشعار را از برادر شنید، عرض کرد:

برادرم! این کلام کسى است که یقین به کشته شدن دارد.»

 امام حسین علیه السّلام فرمود: «آرى اى خواهرم!»

 زینب علیهما السّلام فرمود: «اى واى بر من که برادرم حسین علیه السّلام کشتن خود را به من خبر دهد!»

گریه سایر بانوان حرم بلند شد، آنها از شدّت غم، گریبان خود را چاک مى‏زدند، و بر صورت خود سیلى مى‏زدند، و حضرت ام کلثوم علیها السّلام فریاد مى‏زد:

وا محمّداه! وا علیّاه!، وا امّاه! وا فاطمتاه! وا حسناه! وا حسیناه! وا ضیعتاه بعدک یا ابا عبد اللّه،

اى واى اى رسول خدا! اى واى اى على! اى واى اى مادر جان! اى فاطمه! اى واى اى حسن، اى واى اى حسین! چه قدر مصیبت شما بعد از تو اى حسین، ضایعه جانسوز و جبران ناپذیر است.

امام حسین علیه السّلام او را تسلیت داد و فرمود: «اى خواهرم خاطرات را به تسلیت الهى، تسلّى بده، چرا که ساکنان آسمانها و زمین همه مى‏میرند، همه خلایق نابود مى‏شوند و کسى باقى نمى‏ماند.»

سپس فرمود: «اى خواهرم امّ کلثوم! و اى زینب و اى رقیّه، و اى فاطمه و اى رباب! متوجّه باشید، هر گاه کشته شدم، به خاطر عزاى من گریبانتان را چاک نزنید، و صورت خود را نخراشید و گفتار بیهوده به زبان نیاورید.» و در روایت دیگر آمده: هنگامى که زینب علیها السّلام اشعار امام حسین علیه السّلام را شنید، در محلّى جداى از برادر، کنار بانوان حرم بود، سر برهنه و دامن کشان سراسیمه به سوى برادرش حسین علیه السّلام آمد، تا به بالین برادر رسید و گفت: «آه! چه مصیبت جانسوزى! اى کاش مرگ به زندگى من خاتمه مى‏داد، مادرم زهرا علیها السلام و پدرم على علیه السّلام و برادرم حسن علیه السّلام همه پاک سرشت رخت از این جهان بربسته‏اند، اى یادگار گذشتگان و پناه بازماندگان تنها تو مانده‏اى، و امید ما به تو است.»

امام حسین علیه السّلام به او توجّه کرد و فرمود: «خواهرم مراقب باش که شیطان بردبارى و تحمّلت را از دستت نگیرد.»\

زینب علیها السّلام عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! و جانم به فدایت آیا راستى به همین زودى کشته مى‏شوى؟! امام حسین علیه السّلام در حالى که گریه گلویش را گرفته و سرشک اشک از چشمانش سرازیر بود فرمود:

هیهات هیهات لو ترک القطا لیلا لنام، هیهات‏

! اگر مرغ قطارها شود، شب در آشیانه خود مى‏خوابد.

زینب علیها السلام عرض کرد: «اى واى! تو با ظلم و ستم کشته مى‏شوى، چنین حادثه‏اى قلبم را جریحه‏دار و ریش ریش کند، و مرا سخت در فشار قرار دهد.» سپس زینب علیها السلام از شدّت ناراحتى دست بر گریبان نمود و آن را چاک زد، آنگاه بیهوش بر زمین افتاد.

امام حسین علیه السّلام برخاست و آب بر چهره زینب علیها السلام ریخت تا او به هوش آمد، سپس او را آنچه مى‏توانست تسلّى خاطر داد، وفات پدر و جدّش (صلوات خدا بر همه آنها باد) را به یاد او افکند تا آرام بگیرد.

 

ممکن است یکى از انگیزه‏هاى امام حسین علیه السّلام درآوردن زن و بچه‏اش به کربلا این باشد که اگر امام علیها السّلام آنها را در حجاز مى‏گذاشت، یزید ملعون مأموران خود را براى به اسارت گرفتن آنها به حجاز مى‏فرستاد، و آنها را آزار مى‏داد تا از شهادت و جهاد حسین علیه السّلام جلوگیرى نماید، و گرفتارى زنان در دست یزید باعث محرومیّت حسین علیه السّلام از مقام سعادت شهادت گردد.

غم نامه کربلا،104تا107

  • بوی یاس ....


 آمدن گروههایى از فرشتگان براى کمک به امام حسین علیه السّلام و جواب امام علیه السّلام‏

شیخ مفید رحمه اللَّه در کتاب مولد النّبی و مولد الاوصیاء علیهما السّلام به اسناد خود از امام صادق علیه السّلام نقل کرده که فرمود: هنگامى که امام حسین علیه السّلام از مکّه به سوى مدینه رهسپار شد، گروههایى از فرشتگان نشاندار و پشت سر هم که در دستشان حربه‏هایى بود و سوار بر اسبهاى بهشتى بودند به محضر امام حسین علیه السّلام آمده سلام کردند و سپس عرض کردند: «اى حجّت خدا بر خلایق پس از جدّت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم و پدرت على علیه السّلام و برادرت حسن علیه السّلام، خداوند متعال در موارد بسیار، جدّت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم را به وسیله ما یارى نموده است و اکنون نیز ما را به یارى تو فرستاده است!» امام حسین علیه السّلام در پاسخ آنها چنین فرمود: «وعده‏گاه من و شما در گودال و مکانى است که در آنجا به شهادت مى‏رسم، و آن کربلا است، هنگامى که به آنجا رسیدم نزد من آیید.» فرشتگان گفتند: «اى حجّت خدا! خداوند به ما فرمان داده که سخن تو را بشنویم و از تو اطاعت کنیم، اگر ترس آن دارید که دشمنان‏ رو در روى شما قرار گیرند ما همراه تو هستیم.»

امام حسین علیه السّلام فرمود: «آنها تسلّطى بر من ندارند و نمى‏توانند بر (شخصیّت) من آسیب برسانند، من به بقعه خود (کربلا و اهداف آن) خواهم رسید

 

آمدن گروههایى از جنّیان براى کمک به امام حسین علیه السّلام و پاسخ امام علیه السّلام‏

گروههایى از مؤمنان جنّ به محضر امام حسین علیه السّلام آمدند و عرض کردند:

 اى مولاى ما! ما از شیعیان و یاران تو هستیم، آنچه را بخواهى به ما فرمان بده اگر در همین جا باشى و به ما دستور نابودى همه دشمنانت را بدهى، ما قبل از اینکه از اینجا حرکت کنى، آن را اجرا مى‏کنیم.» امام حسین علیه السّلام براى آنها دعاى خیر کرد، و به آنها فرمود: «آیا قرآن را که به جدّم رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم نازل شده نخوانده‏اید که مى‏فرماید:

قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلى‏ مَضاجِعِهِمْ، بگو اگر هم در خانه‏هایتان بودید، آنهایى که کشته شدن بر آنها مقرّر شده بود، قطعا به سوى آرامگاههاى خود بیرون مى‏آمدند. اگر من در وطن خود بمانم این مردم واژگون شده به وسیله چه کسى آزمایش مى‏گردند، و چگونه آنها امتحان مى‏شوند، و چه کسى در قبر من سکونت گزیند؟ با اینکه خداوند هنگام «دحو الارض» (کشیده شدن و گستردگى زمین) آن قبر را براى من برگزیده است، و آن قبر را و پناهگاه شیعیان و دوستان ما نموده است، خداوند اعمال و نمازهاى آنها را بپذیرد و دعاهاى آنها را اجابت کند، و شیعیان ما درآنجا ساکن گردند،  تا آنجا مایه ایمنى آنها در دنیا و آخرت، از عذاب باشد، ولى شما در روز شنبه که روز عاشورا است- و به قولى فرمود:

در روز جمعه که روز عاشورا است- در آنجا حاضر گردید و در پایان آن روز کشته مى‏شوم، و بعد از من کسى از اهل و خویشان و برادرانم و اهل بیتم (که دشمن با آنها بجنگد) باقى نخواهد ماند، و سر بریده‏ام را براى یزید بن معاویه بفرستند

  • بوی یاس ....


    خطبه امام حسین علیه السلام هنگام خروج از مکه ..... 

روایت شده: هنگامى که امام حسین علیه السّلام در مکّه تصمیم خروج از مکّه به سوى عراق گرفت، برخاست و این خطبه را براى حاضران خواند:

الحمد للَّه و ما شاء اللَّه و لا حول و لا قوّة الّا باللَّه و صلّى اللَّه على رسوله و سلّم، خطّ الموت على ولد آدم مخطّ القلّادة على جید الفتاة و ما اولهنى الى اسلافى: اشتیاق یعقوب الى‏ یوسف، و خیّر لى مصرع انا لاقیه، کأنّی باوصالى تقطّعها عسلان الفلوات، بین النّواویس و کربلاء فیملأن منّى اکراشا جوفا و اجربة سغبا، لا محیص عن یوم خطّ بالقلم، رضا اللَّه رضانا اهل البیت، نصبر على بلائه، و یوفّینا اجر الصّابرین، لن تشذّ عن رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم لحمته و هى مجموعة له فی حظیرة القدس، تقرّ بهم عینه، و ینجز بهم وعده، من کان باذلا فینا مهجته، و موطّنا على لقاء اللَّه نفسه فلیرحل معنا فانّى راحل مصبحا ان شاء اللَّه تعالى‏

حمد و سپاس از آن خدا است و آنچه خدا خواهد، همان است، حول و نیرویى جز در اتکاء به ذات پاک خدا نیست، و درود و سلام خدا بر رسولش محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلم، خطر مرگ چون اثر گلوبند بر گردن دختران جوان، گریبانگیر فرزندان آدم است، و علاقه و اشتیاق من به ملاقات گذشتگانم همچون اشتیاق یعقوب به یوسف، بسیار است و در محل معیّنى که برایم انتخاب گشته (یعنى کربلا) به آن خواهم رسید، گویا مى‏نگرم گرگهاى بیابان در زمینى بین نواویس  و کربلا اعضاى بدنم را پاره پاره کرده، تا شکمهاى گرسنه خود را از من سیر کنند، و انبانهاى خالى خود را پر نمایند.

آرى از روزى که مقدّر شده نمى‏توان فرار کرد، رضایت خداى متعال، رضاى ما اهل بیت است، بر بلاى او صبر مى‏کنیم و او پاداش صابران را به ما مى‏دهد، پاره تن رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم از او دور نمى‏شود و در بهشت به او مى‏پیوندد و باعث روشنى چشم او و انجام شدن وعده‏اش مى‏شود، هر کس آماده فداکارى و جانبازى در راه ما است و خویشتن را آماده مرگ نموده با ما کوچ کند، که من به خواست‏ خداوند متعال، صبح کوچ مى‏کنم.

 [این خطبه به روشنى بیانگر آگاهى امام علیه السّلام به شهادت و آمادگى آن حضرت براى هر گونه جانبازى در راه خدا است.]

 

گفتگوى امام حسین علیه السّلام با برادرش محمّد بن حنفیّه‏

با اسناد از امام صادق علیه السّلام نقل شده: محمّد بن حنفیّه (برادر ناتنى امام حسین علیه السّلام) در شبى که امام علیه السّلام صبح آن عازم خروج از مکّه به سوى عراق بود، نزد امام حسین علیه السّلام آمد، و بینشان چنین گفتگو شد:

محمّد: برادرم! شما به نیرنگ و فریبکارى مردم کوفه نسبت به پدرت و برادرت (امام حسن علیه السّلام) آگاهى دارى، ترس آن دارم که با تو نیز همانند آنها رفتار کنند، اگر صلاح مى‏دانى در مکّه ماندگار باش که در این صورت عزیزترین فردى هستى که در حرم خدا است.

امام حسین علیه السّلام: نگران آن هستم که یزید (به وسیله مأمورانش) در حرم خدا مرا غافلگیر کند، آنگاه احترام و امنیت این خانه با کشته شدن من از میان برود.

محمّد: اگر این نگرانى را دارى به سوى یمن، یا به یکى از بیابانهاى دور دست برو که دشمن در آنجا به تو دست نیابد.

امام حسین علیه السّلام:

 «انظر فیما قلت‏، در آنچه گفتى مى‏اندیشم.» وقتى که سحر آن شب فرا رسید امام حسین علیه السّلام با همراهان از مکّه به سوى عراق خارج شدند، محمّد بن حنفیّه از این حادثه با خبر شد، با شتاب حرکت کرد و خود را به امام حسین علیه السّلام رسانید، مهار شتر امام را که بر آن سوار بود، گرفت و عرض کرد: «برادرم مگر به من وعده ندادى که در مورد آنچه را به عرض رساندم بیندیشى؟»

امام حسین علیه السّلام: آرى.

محمّد: پس چرا با شتاب از مکّه خارج شدى؟

امام حسین علیه السّلام: بعد از آنکه از تو جدا شدم، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم [در بیدارى یا در خواب‏] نزد من آمد و فرمود:

یا حسین! اخرج فانّ اللَّه قد شاء ان یراک قتیلا، اى حسین! خارج شو، همانا خداوند خواسته است تو را (براى پیشرفت دین) کشته ببیند.

محمّد: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ، اکنون که تو با این وضع حرکت مى‏کنى، همراه بردن این زنان با تو چه معنى دارد؟

امام حسین علیه السّلام: رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به من فرمود:

 «انّ اللَّه قد شاء ان یراهنّ سبایا

همانا خداوند چنین خواسته که آنان را اسیر و گرفتار بنگرد.» آنگاه امام حسین علیه السّلام با محمّد خداحافظى کرد و به سوى عراق حرکت نمود.

پاسخ امام صادق علیه السّلام در مورد علّت ماندگارى محمّد بن حنفیّه‏

محدّث خبیر شیخ کلینى در کتاب «الرّسائل» به اسناد خود از حمزة بن حمران نقل کرده که در محضر امام صادق علیه السّلام سخن از خروج امام حسین علیه السّلام و ماندگارى محمّد حنفیّه رحمة اللَّه در مدینه به میان آمد، امام صادق علیه السّلام به حمزه فرمود: «اکنون مطلبى به تو مى‏گویم به شرط آنکه بار دیگر در این باره سؤال نکنى، هنگامى که امام حسین علیه السّلام تصمیم به حرکت گرفت، دستور داد کاغذى آوردند و بر آن چنین نوشت:

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم: أمّا بعد فانّه من لحق بى منکم‏ استشهد، و من تخلّف عنّى لم یبلغ الفتح- و السّلام‏

  به نام خداوند بخشنده مهربان، اما بعد: همانا هر کس از شما به من پیوست، به شهادت مى‏رسد، و هر کس از حرکت با ما دریغ کرد، به پیروزى نمى‏رسد. و السّلام.

غم نامه کربلا ص 87تا90

  • بوی یاس ....


  • بوی یاس ....


  • بوی یاس ....