بسم الله الرحمن الرحیم

اعتقادی ،سیاسی واجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

اعتقادی ،سیاسی واجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم
وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا وَیَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ ۚ وَمَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمرِهِ ۚ قَد جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدرًا
و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند،و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می‌کند؛ خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند؛ و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است!

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾روم

پس روى خود را با گرایش تمام به حقّ، به سوى این دین کن، با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خداى تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.
با توجه به این ایه انسان فطرتا خداپرست و مومن افریده شده است پس نمیشه گفت اول انسانیت بعدا دیانت.
و اما این اختیار ماست که کدوم سمت بریم از فطرتمون دور بشیم یا طبق فطرتمون زندگی کنیم.

کاربری من در تلگرامHamnafasmr@

براي دانلود کليک کنيد
آخرین نظرات

۴۴ مطلب با موضوع «مناسبتی» ثبت شده است


بررسی مستندات یک جشن انحرافی

یک نوار سخنرانی در اصفهان که خیلی هم سرو صدا داشت را ابتدا پخش می‌کردند. سخنرانی علنی که نوارهایش را همه‌جا برده‌اند. لعن و سبّ کرده بود. هروقت می‌خواستند سر یک نفر را ببُرند، این نوار را می‌گذاشتند، خونشان به جوش می‌آمد و بعد سر می‌بریدند. خُب ثوابش برای آن آقایی که سخنرانی کرد و آنهایی که پای منبر خندیدند و کف زدند! آنهایی که تشویق کردند، آنهایی که دعوت کردند؛ ثوابش به آن‌ها هم می‌رسد.



دیدبان: هر ساله در شب نهم ربیع‌الأول عده‌ای قلیل از تندروها و افراطیون شیعه به تصور اینکه روز نه ربیع‌الأول روز قتل عمر بن خطاب می‌باشد؛ اقدام به برگزاری جشن‌هایی با عنوان «عیدالزهراء» می‌نمایند. متأسفانه در این جشن‌ها با استناد به حدیثی ضعیف‌السند با عنوان «رفع‌القلم» اقدام به انجام اعمال سخیف و بعضاً حرام شرعی می‌پردازند. از دیگر نکات تلخ این جشن‌ها، تندروی‌ها و رعایت نکردن مصالح عالیه‌ی امت اسلامی است. بیان اشعار سخیف و مبتذل و رکیک در مورد خلیفه‌ی دوم و بیان لطیفه‌های رکیک از دیگر برنامه‌های اینگونه جشن‌ها می‌باشد. اما از منظر تاریخی اصولاً 9ربیع‌الأول روز قتل عمر بن خطاب نیست و وی به استناد مورخین شیعه و سنی و طبق گفته‌ی کثیری از علمای امامیه در اواخر ذی‌الحجة یا اول محرم‌ به قتل رسیده است. همچنین برگزاری اینگونه مراسمات بهانه به دست وهابیت و دشمنان شیعه می‌دهد تا بدینوسیله به شیعه‌کشی و سخت‌گیری بر شیعیان در مناطقی که شیعه در اقلیت است بپردازد. ما در این نوشتار ضمن بررسی تاریخ قتل عمر بن خطاب از منابع معتبر و موثق تاریخی به بررسی حدیث «رفع‌القلم» پرداخته و سپس به بیان آسیب‌های این نوع مراسمات می‌پردازیم.

تاریخ قتل عمر بن خطاب

طبق نقل مورخین شیعه و سنی عمر بن خطاب روز 26 ذی‌الحجة توسط ابولؤلؤ ترور شد و 3 یا 4 روز بعد درگذشت. بنابراین تاریخ مرگ وی یا آخری ذی‌الحجة است یا اول محرم. برای اطمینان بیشتر نقل قول برخی مورخین را می‌آوریم.

1. تاریخ یعقوبی

احمد بن أبی یعقوب مورخه شیعه در قرن 3(متوفی 292ه به بعد) صاحب کتاب «تاریخ‌الیعقوبی» در این زمینه می‌نویسد: «فطعن عمر یوم الأربعاء لأربع لیال بقین من ذی الحجة سنة 23، و کان ذلک من شهور العجم فی تشرین الآخر، و کان الذی طعنه أبو لؤلؤة، عبد للمغیرة بن شعبة، و جاه بخنجر مسموم، و کانت سنو عمر یومئذ ثلاثا و ستین سنة، و قیل أربعا و خمسین سنة، و کانت ولایته عشر سنین و ثمانیة أشهر»(1)

ترجمه: «عمر بن خطاب در روز چهارشنبه 26 ذی‌الحجة سال 23ه مورد ضرب قرار گرفت. و این روز طبق ماههای عجمی[منظور ماههای رومی است] در ماه تشرین‌الآخر بود. و کسی که به او ضربه زد ابولؤلؤ غلامه مغیرة بن شعبة بود و او را با خنجری مسموم مجروح ساخت. و سن عمر در این موقع 63 سال بود و همچنین گفته شده است که سنش 54 سال بوده است. و مدت خلافتش 10 سال و 18 ماه بود.»


2. تاریخ مسعودی یا مروج‌الذهب

ابوالحسن علی بن الحسین معروف به مسعودی مورخ شیعه قرن 4ه(متوفی 346ه) در کتاب تاریخ خویش می‌نویسد: «فقتله فیروز أبو لؤلؤة غلام المغیرة بن شعبة، یوم الأربعاء لأربع بقین من ذی الحجة تمام سنة ثلاث و عشرین، فکانت ولایته عشر سنین و ستة أشهر و اربع لیال، و قتل فی صلاة الصبح، و هو ابن ثلاث و ستین سنة»(2)

ترجمه: «و ابولؤلؤ فیروز غلام مغیرة بن شعبة، عمر بن خطاب را در روز چهارشنبه 26 ذی‌الحجة مجروح ساخت. و مدت خلافتش 10 سال و 6 ماه و 4 شب بود. او در نماز صبح مورد ضرب قرار گرفت و در آن زمان 63 سال داشت.»

3. تاریخ‌الطبری

محمد بن جریر طبری مورخه أهل تسنن قرن4(متوفی 310ه) و صاحب کتاب معروف «تاریخ‌الطبری» می‌نویسد: «ثم توفى لیله الأربعاء لثلاث لیال بقین من ذی الحجه سنه ثلاث و عشرین.»(3)

ترجمه: «عمر بن خطالب شب چهارشنبه 3 شب مانده به اتمام ذی‌الحجة[یعنی شب 27 ذی‌الحجة] سال 23ه دفن شد.»

4. أخبارالطوال

احمد بن داود دینوری مورخ أهل تسنن قرن3(متوفی 282ه) در این زمینه می‌نویسد: «و توفى عمر بن الخطاب رضى الله عنه یوم الجمعه لاربع لیال بقین من ذی الحجه سنه ثلاث و عشرین، و کانت خلافته عشر سنین و سته اشهر، و استخلف عثمان ابن عفان‏...»(4)

ترجمه: «عمر بن خطاب در روز جمعه 4 روز مانده به اتمام ذی‌الحجة(یعنی روز 26 ماه) در سال 23ه درگذشت و مدت خلفاتش 10 سال و 6 ماه بود و عثمان بن عفان بعد از او آمد...»

پس همانگونه که مشاهده می‌شود مورخین قدیم چه شیعه و سنی روی این مطلب اجماع دارند که عمر بن خطاب در اواخر ذی‌الحجة یا حداکثر اول محرم درگذشته است. علمای شیعه نیز بر این مطلب صحه می‌گذارند. برای نمونه به نقل برخی از علمای شهیر امامیه در این رابطه می‌پردازیم:


1. شیخ مفید(ره)

شیخ مفید(ره)(متوفی 413ه) متکلم و عالم برجسته‌ی شیعی که همه‌ی امامیه بر بزرگی و جلات شأن ایشان اجماع دارند در کتاب خویش «مسارالشیعة» که یک کتاب تاریخی است که بر اساس ماه‌های قمری مرتب شده است در بخش وقایع مربوط به ماه ذی‌الحجة می‌نویسد: «و فی الیوم السادس و العشرین سنة 23 ثلاث و عشرین من الهجرة طعن عمر بن الخطاب.... و فی التاسع و العشرین منه سنة 23 ثلاث و عشرین من الهجرة قبض عمر بن الخطاب‏»(5)

ترجمه: «در روز 26 ذی‌الحجة سال 23ه عمر بن خطاب مجروح شد... و در روز 29 ذی‌الحجة از دنیا رفت.»

2. علامه حلی(ره)

علامه حلی(ره)(متوفی 726ه) فقیه نامدار شیعه نیز در برخی کتب خویش روز مرگ عمر بن خطاب را 20 ذی‌الحجة می‌داند.(6)

3. إبن ادریس حلی(ره)

این مسأله که روز مرگ عمر بن خطاب- با اختلافات اندکی که در این بین وجود دارد- اواخر ذی‌الحجة یا اول محرم بوده است؛ اینقدر مسأله‌ی بدیهی‌ای بوده است که ابن ادریس حلی می‌گوید کسی که گمان کند روز مرگ ابن خطاب 9 ربیع است به اجماع مورخین خطا کرده است.

ایشان در کتاب خویش«السرائر» می‌نویسد: «و فی الیوم السادس و العشرین منه، سنة ثلاث و عشرین من الهجرة، طعن عمر بن الخطاب. و فی التاسع و العشرین منه، قبض عمر بن الخطاب، ...و قد یلتبس على بعض أصحابنا یوم قبض عمر بن الخطاب، فیظن أنّه یوم التاسع من ربیع الأول، و هذا خطأ من قائله، بإجماع أهل التاریخ و السیر، و قد حقق ذلک شیخنا المفید، فی کتابه کتاب التواریخ، و ذهب إلى ما قلناه.»(7)

ترجمه: «و در روز 26 ذیالحجة سال 23ه عمر بن خطاب مجروح میشود...و امر بر برخی اصحاب ما مشتبه شده است و گمان میکنند که روز مرگ عمر بن خطاب 9 ربیعالأول است و این قول قول خطا و اشتباهی هست به اجماع أهل تاریخ و سیره و این امر را شیخ ما شیخ مفید(ره) در کتاب «التواریخش» تحقیق کرده و طبق نظر ما رأی داده است.»

پس تا اینجا معلوم شد که طبق اجماع مورخین و همچنین طبق گفتهی علمای شیعه روز مرگ عمر بن خطاب با اختلاف اندکش اواخر ذیالحجة یا اول محرم است.


حدیث «رفعالقلم» تنها مستند نه ربیعالأول به عنوان روز مرگ عمر بن خطاب

حال که اینگونه است جای تحقیق و بررسی دارد که چه مسألهای باعث شده است. در نزد عوام شیعه این تصور بوجود بیاید که روز مرگ عمر بن خطاب 9 ربیعالأول است. طبق بررسیها و جستجوهای انجان شده تنها روایتی که در این زمینه در مجامع روایی ما وجود دارد؛ روایتی نسبتاً مفصل است که در آنجا بین دو تن شیعیان در مورد عمر بن خطاب اختلاف پیدا میکنند. آنها تصمیم میگیرند جهت رفع اختلاف به احمد بن اسحاق قمی-از اصحاب امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع)- در شهر قم مراجعه کنند و مطلب را از ایشان جویا شوند. این 2 فرد دقیقاً روز 9 ربیعالأول به خانهی احمد بن اسحاق میرسند. وقتی این 2 میرسند؛ میبینند احمد بن اسحاق در خانهاش بساط جشن و شادی و سرور برپاست و دختربچهای که دم در میآید به این 2 میگوید احمد بن اسحاق مشغول برگزاری عید است. آن 2 تعجب میکنند و میگویند مگر برای شیعه بجز 4 عید: عید فطر، عید قربان، روز جمعه و عید غدیر(8)؛ عید دیگری نیز موجود است؟ احمد بن اسحاق در توضیح این امر میگوید که یک بار روز 9 ربیع به همراه جمعی از شیعیان به محضر امام هادی(ع) مشرف شده بود که دیدند ایشان جامعههای نو بر تن کردهاند و بساط جشن و شادی برپاست. سپس امام هادی(ع) به بیان فضائل این روز میپردازند. سپس امام هادی(ع) از قول پدر بزرگوارشان-امام جواد(ع)- نیز میفرمایند روزی حذیفة بن یمان در مثل همچین روزی بر رسولالله(ص) و امیرالمومنین(ع) و حسنین(ع) وارد شد و دید که این بزرگواران نیز مشغول جشن هستند؛ که در ادامه به نقل از رسولالله(ص) نیز برخی دیگر از فضائل این روز بیان میشود و رسولالله(ص) میفرمایند این روز روز قتل یکی از منافقین و اعداءالله است.(9)

تنها مستند روایی موجود مبنی بر قتل عمر بن خطاب در 9 ربیعالأول همین روایت است. اما این روایت مشکلات سندی و متنی عدیدهای دارد.

بررسی سندی

علامه مجلسی(ره) در کتاب بحارالأنوار این حدیث را به نقل از دو کتاب «زوائدالفوائد» تألیف سید علی بن علی بن طاوس(متوفی قرن 7)-فرزند سید بن طاوس مشهور صاحب کتبی همچون «اللهوف» و «اقبالالأعمال»- و کتاب «المختصر» تألیف شیخ حسن بن سلیمان حلی-از شاگردان شهید اول(ره)(متوفی قرن9)- نقل میکند.

در ابتدا میبینیم که منابع این روایت همگی برای قرن 7 به بعد هستند؛ و قبل از قرن 7 هیچ روایتی دال بر این مطلب نداریم.  و خود همین مطلب عاملی برای ضعف این نقل محسوب میشود. در حالی که نظرات مورخین و علمایی که قائل به این بودند که تاریخ مرگ ابن خطاب آخر ذیالحجة یا اول محرم است؛ همگی برای 4 قرن نخست بود و خود همین عامل ارجحیت این نقلها محسوب میشود. اما خوب است نگاهی نیز به سند دو کتاب «زوائدالفوائد» و «المحتضر» بیندازیم.

1. سند کتاب «المحتضر»

سند کتاب «المحتضر» برای این روایت اینچنین است:

قال الشیخ حسن: نقلته من خط الشیخ الفقیه علی بن مظاهر الواسطی، بإسناد متصل، عن محمد بن العلاء الهمدانی الواسطی و یحیى بن محمد بن جریح البغدادی، قالا...(10)

اولین فردی که شیخ حسن بن سلیمان(ره) دارد بلاواسطه از او نقل میکند علی بن مظاهر واسطی است؛ که هیچ نامی از او در کتب رجالی و تراجم وجود ندارد و از این رو فردی ناشناخته است. البته میتوان احتمال دارد که ایشان همان علی بن مظاهر حلی از علمای قرن 8 باشد. اما اگر این احتمال را بپذیریم؛ نقل بلاواسطه فردی در قرن 8 از دو تن از اصحاب امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) در قرن 3 ممکن نیست مگر با وسائطی بین این علی بن مظاهر و آن 2 تن. و از آنجائیکه ما سلسله سند را نداریم که اوضاع رواة را به لحاظ وثاقت و عدم آن و اطمینان به آنها بررسی کنیم؛ لذا روایت از درجهی اعتبار ساقط است. مخصوصاً آنکه در سلسله سند نیز «باسناد متصل» آمده است؛ اما این اسناد ذکر نشده است. هر چند با همین امر روایت از درجهی اعتبار ساقط است. اما دربارهی یکی از آن 2 نفری که اختلاف کرده بودند یعنی محمد بن العلاء همدانی نکتهی جالب توجهی وجود دارد.

«ابوکریب محمد بن العلاء همدانی» از رواة أهل تسنن هست که در صحاح ستة روایات زیادی از وی نقل شده است و مورد تجلیل أهل تسنن قرار گرفته است. برای نمونه ذهبی به نقل از احمد بن نصر میگوید: «وقال أبو عمرو أحمد بن نصر الخفاف ما رأیت من المشایخ بعد إسحاق أحفظ من أبی کریب»(11)

ترجمه: «احمد بن نصر میگوید: «در بین اساتید و مشایخ بعد از اسحاق بن ابراهیم کسی را ندیدم که خوشحافظهتر و دقیقتر از ابوکریب باشد.» ابن عساکر نیز در تاریخ مدینه دمشق به نقل از ابن نمیر میگوید: «ما بالعراق أکثر حدیثا من أبی کریب الهمدانی ولا أعرف بحدیث بلدنا منه»(12)

ترجمه: «این نمیر میگوید: در عراق کسی را نمیشناسم که بیشتر از ابوکریب حدیث نقل کرده باشد و به احادیث شهر ما بیشتر از او آشنا باشد.»

واقعاً جای تعجب نیست که همچین فردی با این جایگاه در نزد أهل تسنن؛ روایتی را نقل کند که حاکی از شادی و سروی أهلالبیت(ع) بخاطر مرگ عمر بن خطاب است و ویژگیها و صفات برجستهی این روز رو برشمارد؟؟!!

همچنین این فرد که از رواة عراقی بوده است؛ چگونه در قم و از احمد بن اسحاق نقل روایت میکند؟!!!

در مورد یحیی بن محمد نیز باید گفت ایشان نیز مجهول است و اطلاعاتی از او در کتب رجالی در دسترس نیست. پس همانطور که ملاحظه شد بجز مشکل ارسال سند؛ اکثر رواة حدیث مجهول هستند.


2. سند کتاب «زوائدالفوائد»

سند حدیث کتاب «زوائدالفوائد» به نقل از علامه مجلسی(ره) نیز اینچنین است: قال السید بن طاوس ره فی کتاب زوائد الفوائد روى ابن أبی العلاء الهمدانی الواسطی و یحیى بن محمد بن حویج البغدادی قالا...(13)

اینجا نیز علاوه بر اینکه روایت به شکل مرسل نقل میشود؛ و سلسله سند بین سید بن طاوس(ره) و محمد بن العلاء و یحیی بن محمد مشخص نیست؛ مشکلات خود محمد بن العلاء و یحیی بن محمد نیز بیان گردید.

بررسی دلایلی

علاوه بر بحث ضعف سند؛ روایت دارای مشکلات متنی نیز میباشد.

روز رفع قلم

مهمترین مشکلی که حدیث دارد این است که در بخشی از حدیث رسولالله(ص) به نقل از خداوند متعال میفرماید:

«وَ أَمَرْتُ الْکِرَامَ الْکَاتِبِینَ أَنْ یَرْفَعُوا الْقَلَمَ عَنِ الْخَلْقِ کُلِّهِمْ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ مِنْ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَ لَا أَکْتُبُ عَلَیْهِمْ شَیْئاً مِنْ خَطَایَاهُمْ کَرَامَةً لَکَ وَ لِوَصِیِّک‏»(14)

ترجمه: «امر نمودم به کرامالکاتبین و موکلین اعمال که قلم تکلیف را از کلیهی خلق به مدت 3 روز از این روز بردارند و چیزی از خطایا و ذنوب آنها را ننویسند؛ و این هم بخاطر کرامت و احترام تو [یا رسولالله(ص)] و وصی تو[یعنی امیرالمومنین(ع)] میباشد.»

این امر که قلم تکلیف از بندگان به مدت 3 روز برداشته شود و آنها در این 3 روز آزادی مطلق داشته باشند؛ که هر کاری دلشان خواست انجام دهند؛ مخالف اصول مسلم اسلامی و آیات و روایات بسیاری است. این امر که بندگان در 3 روز آزاد باشند؛ تشویق صریح و علنی به ارتکاب معاصی است در صورتی که خداوند صراحتاً در قرآن میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاء»(الأعراف:28)

علاوه بر این تعارض در خود روایت نیز تعارضی به چشم میخورد. آنهم اینکه طبق ظاهر این بخش از روایت قلم تکلیف در این 3 روز از کل خلایق برداشته شده است. اما کل روایت میگوید این عید، عیدی مخصوص شیعیان است. علاوه بر آن در ادامه روایت از قول امیرالمومنین(ع) در توصیف این روز میخوانیم که ایشان فرمودند: «وَ یَوْمُ التَّوْبَةِ، وَ یَوْمُ الْإِنَابَة... وَ یَوْمُ الزُّهْدِ فِی الْکَبَائِر...»

اگر به راستی قلم در این 3 روز برداشته شده است و همه کارها در آن آزاد است؛ دیگر چه جای انابه و زاری است؟ دیگر چرا باید از کبائر اجتناب کرد؟ اتفاقاً باید در این 3 روز مردم هر کاری دلشان میخواهد انجام دهند و هر معصیتی که در طول سایر ایام سال به دلیل حرمتش از آن اجتناب میکنند را در این 3 روز با خیال راحت انجام دهند. شاربان خمر شرب خمر کنند؛ زانیان زنا کنند؛ مطربان مطربی کنند و ... . و هیچ ترسی و واهمهای نیز از ثبت این کبائر در نامهی اعمالشان نداشته باشند.

البته برخیها در صدد توجیه این فقرات برآمدهاند. مثلاً گفتهاند از باب تناسب حکم و موضوع میفهمیم که منظور از رفع قلم، رفع قلم در مورد معاصیای است که متناسب مجالس لهو و لعب و شادی است. مثلاً اگر استماع موسیقی لهوی حرمت دارد در این 3 روز استماعش حلال است. یا مثلاً از جمع بین رفع قلم و زهد از کبائر میفهمیم منظور از رفع قلم، رقع قلم در صغائر است نه کبائر.

برخی توصیفات در مورد این روز

برخی توصیفات در مورد این روز بکار رفته است که ما در روایات متعدد و معتبر خودمان در مورد سایر ایام داریم. مثلاً از این روز به عنوان «عظیمترین روز» یا «عیدالله الأکبر» نام برده شده است؛ در صورتی که طبق روایات متعدد عید سعید غدیر خم عیدالله الأکبر است.

نظر حضرت آیتالله صافی در مورد این روایت

حضرت آیتالله صافی گلپایگان از مراجع تقلید در مورد این روایت و راوی اصلی آن-علی بن مظاهر- میفرمایند: «و اما ما ذکره من روایة على بن مظاهر فهی روایة ضعیفة المتن وضعیفة السند ، لم نجدها فی الجوامع والأصول المعتبرة عند الإمامیة ، کما لم نجد ترجمة على بن مظاهر ...لافى کتب الرجال ولا فی غیرها ، ولا یستغرب وجود مثل هذا النقل عن مجهول فی بعض المجامیع الکبیرة المبسوطة التی اعتاد مؤلفوها بجمع الاخبار من غیر أن یکترثوا لاعتبار اسنادها وتحقیق متونها»(15)

ترجمه: «و اما روایت علی بن مظاهر، روایتی است که هم سندش ضعیف است هم متنش، و من این روایت را در کتب معتبر حدیثی امامیه نیافتم. همچنانکه شرح حالی از علی بن مظاهر نیافتم؛ چه در کتب رجال و چه غیر آن. و وجود امثال این روایات در کتب حدیثی بزرگی که مولفانشان به هدف جمعآوری روایات -و بدون بررسی سند و متن روایات- تألیف کردهاند؛ دور از انتظار و بعید نیست.»

نظر استاد حسن انصاری در مورد این روایت

محقق و مورخ برجسته استاد حسن انصاری نظریهی جدیدی را در مورد این روایت بیان داشته است. ایشان با بررسی قرائن مختلف به این نتیجه رسیده است؛ که این روایت در مورد «ابوالخطاب» از غلاة مشهور نصیری است که بعدها توسط برخی شیعیان به اشتباه به عنوان روایتی در مورد مرگ خلیفهی دوم أهل تسنن پنداشته شده است.

بخشی از نظر ایشان به نقل از سایت شخصیشان را میخوانیم:

«درباره علی بن مظاهر الواسطی همینجا این نکته را بیافزایم که هویت او معلوم نیست و برخلاف برخی اظهار نظرها هیچ دلیلی نداریم که نشان دهد این شخص همان علی بن مظاهر الحلی از شاگردان فخر المحققین بوده و بل تمام نشانه ها برخلاف این ادعاست. گفته شده که علی بن مظاهر الواسطی گویا کتابی درباره مقتل خلیفه عمر بن الخطاب داشته که در آن این روایت را نقل کرده بوده است ... در تمامی این روایات، اشخاص مجهول الهویه ای این روایت ساختگی را نقل کرده اند. سندها آشفتگی دارد و دائماً تغییر کرده و نامها با تحریفات متعدد نقل می شوند و منبع اصلی روایات معلوم نیست. قرائن مختلفی نشان می دهد که این حدیث در آغاز در منابع نصیریه نقل شده بوده و از آنجا به تدریج وارد منابع امامی شده است. شاید چندین منبع نصیری واسطه در این انتقال به منابع امامی بوده و از آن جمله بوده است علی بن مظاهر الواسطی که هویت او را نمی دانیم.... نکته جالب آن است که پیش از همه این نوع منابع، این روایت را ما در کتاب نصیری موسوم به مجموع الأعیاد می بینیم از میمون بن قاسم الطبرانی در آغاز سده پنجم قمری و از مهمترین پیشوایان تفکر نصیریان و به مناسبت بحث از "مقتل دلام". سند او بدین صورت است... این روایت از نقطه نظر دیگری هم حائز اهمیت است و آن اینکه در آغاز آن، دو راوی ادعا کرده اند که در امر ابوالخطاب اسدی، از غلات معروف سده دوم قمری کوفه... دچار بحث و اختلاف نظر شده بودند. این مطلب ریشه نصیری این روایت و دلمشغولی های آنان را در آن نشان می دهد. برای ایشان (و یا به عبارت بهتر "اسلاف" آنان) در نیمه سده سوم مسئله قداست و یا تکذیب دعاوی ابو الخطاب مسئله ای مهم بوده است (در منابع امامی عمدتا ابو الخطاب به ابن الخطاب تصحیف شده و شاید تصور شده مقصود خلیفه دوم است). تصحیف در نامهای راویان هم که همگی برای منابع امامیه ناشناخته بوده موجب شده برخی به اشتباه درباره هویت آنان داوری کنند (نمونه، نک: مستدرکات علم رجال الحدیث از الشیخ علی النمازی الشاهرودی، ج 7 - ص 210 که گمان برده محمد بن العلاء الهمدانی الواسطی، راوی شناخته شده ای است به نام أبو کریب محمد بن العلاء بن کریب الهمدانی الکوفی، د. 248 ق، شیخ روایت محمد بن اسماعیل البخاری و بسیاری دیگر از محدثان سنی مذهب که طبعاً برداشتی است اشتباه). در کتاب‌های کهن نصیریان معمولا از راویانی احادیثی نقل می شود که یا نام آنان با تحریفات بسیار در نسخه های این کتابها نقل شده و یا اساساً راویانی هستند مجهول که به هیچ روی شاهدی تاریخی بر وجود آنان در اختیار نیست. در روایت مورد گفتگو هم وضع بر همین منوال است. به هر حال روایتی ساختگی در منابع نصیری بعد از مدتی وارد منابع امامیه شده و آن را شاهدی بر تاریخ قتل خلیفه دوم فرض کرده اند.»(16)


مختصری در مورد ابولولو و مدفن وی

برخیها اصرار دارند ابولولو قاتل عمر بن خطاب را از شیعیان خاص امیرالمومنین(ع) و از اصحاب ایشان قلمداد کنند؛ که پس از ترور عمر توسط امیرالمومنین(ع) و بوسیلهی طیالأرض به کاشان منتقل شد و سپس در آنجا نیز وفات یافت و مدفن او نیز در کاشان است. در صورتی که در متون تاریخی هیچگاه از اسلام ابولولو صحبت نشده است. برخی منابع او را مجوسی نامیدهاند و برخی دیگر مسیحی. برای نمونه مسعودی صاحب مروجالذهب میگوید: «و کان مجوسیاً من أهل نهاوند»(17) یعنی ابولولو مجوسی و از أهل نهاوند بود. تاریخ طبری نیز او را مسیحی معرفی میکند.(18)

همچنین در منابع تاریخی آمده است که ابولولو پس از ترور عمر خودکشی کرد. پس برخی داستانهایی که پیرامون ایمان ابولولو یا انتقال ایشان توسط امیرالمومنین(ع) به کاشان بوسیلهی طیالأرض بیان میشود فاقد سندیت تاریخی است. و برخی روایات ضعیف هم حاکی از ایمان ابولولو میباشد؛ مشکلات سندی و دلالی دارند.

انگیزهی ابولولو نیز طبق منابع تاریخی سختگیریهای مالی عمر بن خطاب نسبت به ایشان بوده است و نه آنچه در افواه برخی عوام شیعه مشهور است که ایشان قصد داشت انتقام حضرت صدیقهی طاهره(س) را از عمر بگیرد.


آسیبهای برگزاری مراسمات نهم ربیع

پس از بیان این مطالب تاریخی در مورد تاریخ قتل عمر بن خطاب بایسته است کمی در مورد آسیبهایی که برگزاری مراسمات «عیدالزهرا» دارد صحبت کنیم.

البته قبل از آن باید متذکر شد که تبری از أعداءالله و لعن آنها و دشمنان أهلالبیت(ع) و ظالمین در حق ایشان از مسلمات و ضرویات مذهب حقهی امامیه میباشد که أحدی در وجوب و لزوم آن تردید ندارد. تمام بحث در روشها و ظهورات و بروزات عملی این تبری است.

اما لزوم حفظ وحدت بین مسلمین و عدم ایجاد تفرقهی بین آنها از جمله مسائلی است که سابقهاش به دوران خود ائمه(ع) برمیگردد. ائمه(ع) در روایات فراوانی شیعیان را توصیه به خوشرفتاری و مراودهی با أهل تسنن فراخواندهاند. احادیث فراوانی در باب «تقیه»، «کتمان سر أهلالبیت(ع)»، «عدم اذاعهی اسرار» و موضوعات مشابه در مجامع روایی ما موجود است که همگی حکایت از لزوم این امر دارد.

اما متأسفانه عدهای از شیعیان تندرو به نام دین و نام حضرت زهراء(س) هر ساله شب 9 ربیع دست به کارهایی میزنند که باعث میشود افراطیون آن طرف نیز در جنایاتشان جریتر شوند؛ و باعث شود شیعهکشی بیشترشود.

برای نمونه آیتالله جاودان در مورد این قضیه و درباره کارهای گروهک ریگی میگویند: «یک آقای بزرگواری است که الان در استان خراسان، امام جمعه است. ایشان یک طلبهی فاضل و خیلی باعرضه بوده و دو سه زبان خارجی هم آموخته بود و آرزو می‌کرد که برای کارهای تبلیغی به کشورهای خارجی برود. یک‌وقت فرمایشات رهبر را گوش می‌کند که از ایشان سؤال کردند که اگر شما در این مقام رهبری نبودید، دلتان می‌خواست که چه کاری انجام بدهید؟ ایشان فرموده بودند که دلم می‌خواست بروم در یک روستا و کار آخوندی بکنم.

ایشان، اوّلین‌بار که این حرف را شنیده، از آن آرزو که امیدوار بود برای کارهای تبلیغی به کشورهای خارجی برود، دست برداشت و گفت خُب می‌رویم به یک روستا. به سیستان و بلوچستان رفت. اوّل که به آن روستا وارد شده بود، کسی جواب سلامش را هم نمی‌داد. اما باقی ماند و حوصله کرد. خوش اخلاقی و خدمت نشان داد. آرام آرام اهالی این روستا به او علاقه‌مند شدند. این‌جا می‌توانست کار بکند... از این طرف می‌بردنش، از آن طرف می‌بردنش.

یک‌دفعه که به روستایی رفته بود؛ مثلاَ پنجاه کیلومتر آن طرف‌تر، هنگام برگشت، پشت ماشین که نشسته و کمی از آن منطقه دور شده بود، یک نفر اسلحه‌‌ای را پشت گردنش می‌گذارد و می‌گوید آقا کنار بایست. ایشان فکر می‌کند بچه‌های بسیج هستند و دارند با او شوخی می‌کنند. ولی دید خیلی جدّی است.

از ماشین پیاده‌اش کردند و روی موتور نشاندند و رفتند تا پاکستان. حدود صد و پنجاه کیلومتر راه بود. ایشان می‌گوید هر کجا آن‌ها پیاده شدند که آب بخورند؛ به من فقط اجازه‌ی یک مشت آب می‌دادند. وقتی که فهمیده  بود به دست چه کسانی گرفتار شده، به حضرت صدیقه کبری(س) عرض کرده بود: "یک کاری کنید آبرویم نرود، آبروداری کنیم. حالا هرطور هم شد، بشود".

...ایشان به دست عوامل ریگی گرفتار شده بود؛ ...ایشان تعریف میکرد که یک نوار سخنرانی در اصفهان که خیلی هم سرو صدا داشت را ابتدا پخش میکردند. سخنرانی علنی که نوارهایش را همهجا بردهاند. لعن و سبّ کرده بود. هروقت میخواستند سر یک نفر را ببُرند، این نوار را میگذاشتند، خونشان به جوش میآمد و بعد سر میبریدند. خُب ثوابش برای آن آقایی که سخنرانی کرد و آنهایی که پای منبر خندیدند و کف زدند! آنهایی که تشویق کردند، آنهایی که دعوت کردند؛ ثوابش به آنها هم میرسد!»(19)


همچنین آیتالله مظاهری نیز به نقل خاطره از از استاد بزرگوارشان حضرت آیتالله مرعشی نجفی(ره) از مراجع معظم تقلید میپردازند که ایشان به نقل از پدرشان میگویند:

«پدر من‌ از علمای‌ نجف‌ بوده‌ یک‌ شاگرد سنی‌ داشت، این‌ بالاخره‌ می‌خواست‌ برود کردستان‌ و کرمانشاه، این‌ با پدر من‌ خداحافظی‌ کرده‌ علاقه‌ به‌ پدر من‌ داشت، رفت، پدر من‌ آمد ایران‌ و رفت‌ مشهد، و این‌ عالم‌ جلیل‌القدر گفته‌ بود در برگشت‌ قافله‌ ما غروب‌ رسید کرمانشاه، من‌ خیلی‌ وحشت‌ کردم‌ که‌ حالا چه‌ می‌شود، آن‌ وقت‌ وضع‌ کرمانشاه‌ وضع‌ کردستان‌ روی‌ قاعده‌ شیعه‌ و سنی‌گری‌ خیلی‌ بد بود، می‌گوید دیدم‌ ناگهان‌ اتفاقی‌ آن‌ شاگرد من‌ پیدا شد، خیلی‌ با من‌ گرم‌ گرفت‌ و بالاخره‌ با زور و رودربایستی‌ من‌ را برد خانه‌ خیلی‌ هم‌ خدمت‌ کرد به‌ من.

بعد آخر شب‌ به‌ من‌ گفت:‌ آقا ما یک‌ جلسه‌ای‌ داریم‌ شما بیاید برویم‌ توی‌ این‌ جلسه، گفتم‌ می‌آیم. می‌گوید مرا بردند توی‌ آن‌ جلسه، مرحوم‌ آقا نجفی‌ گفتند، پدرم‌ می‌گفتند وقتی‌ نشستم‌ توی‌ جلسه، دیدم‌ این‌ سبیل‌ گُنده‌ها، سبیل‌ کشیده‌ها دارند می‌آیند، تعجب‌ کردم، چه‌ خبر است، یک‌ وقت‌ مَنقَلی‌ پر از آتش‌ که‌ آتش‌ زغالی‌ که‌ اَلُو داشت، این‌را هم‌ آوردند، یک‌ مجمع‌ را هم‌ آوردند گذاشتند روی‌ این‌ آتش‌ها، روی‌ این‌ منقل.

می‌گوید من‌ تعجب‌ کردم، ترس‌ هم‌ من‌را گرفته‌ بود که‌ این‌ها چه‌ کار می‌خواهند بکنند، یک‌وقت‌ دیدم‌ یک‌ جوانی‌ زیر غُل‌ و زنجیر، آقای‌ نجفی‌ می‌گفتند پدر من‌ گفتند چون‌ من‌ همدانی‌ها را می‌شناختم‌ این‌ قیافه، قیافه‌ همدانی‌ بود، بالاخره‌ آوردندش‌ زیر غُل‌ و زنجیر، یک‌ سفره‌ چرمی‌ هم‌ پَهْن‌ کردند، او را نشاندند روی‌ سفره‌ چرمی‌ و یک‌ کسی‌ با یک‌ ضربت‌ گردن‌ آن‌را زد، آن‌ مجمع‌ که‌ داغ‌ بود گذاشتند روی‌ گردن‌ این‌که‌ خون‌ بیرون‌ نیاید، غُل‌ و زنجیرها را هم‌ باز کردند این‌ هی‌ دست‌ و پا می‌زد این‌ها هم‌ قاه‌ قاه‌ می‌خندیدند، گفت‌ من‌ غش‌ کردم‌.

بالاخره‌ قضیه‌ تمام‌ شد و من‌ در حال‌ غش‌ بودم، کم‌کم‌ مَرا به‌ هوش‌ آوردند اما آن‌ موقعی‌ که‌ نزدیک‌ بود به‌ هوش‌ بیایم‌ می‌دیدم‌ با هم‌ زمزمه‌ دارند، این‌ شیعه‌ است‌ این‌را هم‌ بیاورید دومی‌اش‌ باشد، آن‌ طلبه‌ می‌گفت:‌ نه‌ بابا من‌ درس‌ پیش‌ ایشان‌ خواندم، این‌ از آن‌ سنی‌های‌ داغ‌ است‌ معلم‌ من‌ بوده، بالاخره‌ من‌ را نجات‌ داد، آمدیم‌ خانه.

وقتی‌ من‌ حال‌ آمدم، این‌ طلبه‌ به‌ من‌ گفت:‌ آقا من‌ سنی‌ هستم، اما مُرید شما هستم، می‌دانید شما را خیلی‌ دوست‌ دارم، نمی‌خواستم‌ ناراحتتان‌ کنم، اما بُردم‌ آن‌جا یک‌ پیام‌ بدهید به‌ علمای‌ نجف‌ و پیام‌ این، که‌ شما عُمَرکُشون‌ کنید ما هم‌ این‌جور می‌کنیم،‌ ما رسم‌مان‌ است‌ یک‌ شیعه‌ را یک‌ جایی‌ پیدا می‌کنیم‌ زندانی‌اش‌ می‌کنیم‌ غُل‌ و زنجیر می‌کنیم‌ تا شب‌ چهارشنبه، شب‌ چهارشنبه‌ همه‌ ما جمع‌ می‌شویم‌ برای‌ رضایت‌ خدا، قربة الی‌ الله این‌را می‌آوریم‌ و این‌ بلا را به‌ سرش‌ می‌آوریم‌ که‌ تو دیدی.»(20)


دیدبان

  • بوی یاس ....

  • بوی یاس ....

بسم الله الرحمن الرحیم


تصاویری که میبینین مربوط به مسجدی هست که در حال ساخت می باشد که متاسفانه به مشکل مالی برخورده است از خیرین گرامی تقاضا دارم در تکمیل مسجد کمک کنند ادرس مسجد رو هم ان شالله خیری خواستن حتما بهشون میدم تاخودشون از نزدیک هم مسجد رو ببینن هم ان شالله کمکشو رو به مسول مسجد بدن.

البته این مسجد تا اینجا هم که پیش رفته کمک خیرین بی نام و نشان بوده که ان شالله خدوند عوضش رو هم در دنیا و هم در اخرت بهشون عطا بفرماید.

پیشاپیش از کمک رسانی و اطلاع رسانی گرامیان تشکر میکنم.



  • بوی یاس ....




  • بوی یاس ....

مبعث مبارک

۱۵
ارديبهشت


  • بوی یاس ....

یا_باب_الحوائج

 

 سرِ تو روی دو زانوی رضا افتاده

 کی سر پاک تو در طشت طلا افتاده؟؟؟

 

 مثل یعقوب، تو در کلبه ی احزان ننشین

سر به دیوار نزن ، گوشه زندان ننشین

 

 تو که خود رازق خلقی و جهان در کف توست

 روز را منتظر تکه ای از نان ننشین

 

 تو که خود آبروی خاکی و خود بارانی

 این همه گریه نکن این همه حیران ننشین

 

 در دلت شوق وصال است وصال معشوق

 پس بیا صبر نکن در پی درمان ننشین.

ذکر امام موسی کاظم علیه السلام در سجده

الهی عظم الذنب من عبدک فلیحسن العفو من عندک

خدایا گناهان بزرگی از بنده ات سر زده

پس عفو و بخشش نیکو و بزرگ در نزد توست

 

  • بوی یاس ....

۱۹ فروردین از ۱۱صبح تا ۱۱ شب، شرف الشمس است و خورشید در بالاترین نقطه ی آسمان قرار می گیرد که حاجتها بر آورده می شود.

سوره شمس را بخوانید و آخر هر آیه بگویید یا شمس الشموس و یا انیس النفوس ادرکنی به نمک یا آب فوت کنید و بخورید. به دوستانتان نیز اطلاع دهید.

همچنین در این روز در انگشترفروشی ها روی سنگ عقیق زرد رنگ در ساعت خاصی عبارات خاصی را حک میکنند(معروف به شرف الشمس) که قائل به این هستند که این عبارت اثرات و برکات خاصی را دارد.

 

اما در مورد این عبارت باید دانست:

اینکه سوره شمس را بخوانیم خیلی خوب است. در هر زمانی و به هر تعدادی که بتوانیم بخوانیم خوب است ولی این امر ربطی به ۱۹ فروردین ندارد و به ساعت خاصی از این روز هم مربوط نیست و به طور کلی آداب شرف الشمس در منابع معتبر حدیث نیامده است.

حتى یک حدیث ضعیف السند هم در کتب قدیم حدیث نداریم که این آداب را توصیه کرده باشد اما متاسفانه در سایتهای فارسی مطالب بی سند درباره آن فراوان است.

موضوع شرف الشمس از  آداب ابتکاری و سلیقه ای افراد خاصی است و ربطی به دین ندارد و نباید طوری قلمداد شود که مثلا خداوند یا معصومین(ع) توصیه فرموده اند که برای برآورده شدن حاجات در روز ۱۹ فروردین آداب خاصی انجام شود.

 

همچنین باید بدانیم که برای برآورده شدن حاجات باید تلاش و مشورت کنیم و به وظایفمان متعهد باشیم و در کنار آن به کثرت دعا و صلوات و استغفار و صدقه مواظبت کنیم.

در ضمن، ذکر “یا شمس الشموس” درباره خدای متعال توصیه نشده است و در ادبیات ادعیه اسلامی هیچگاه خداوند را با “شمس” قیاس نمی کنند زیرا که “لیس کمثله” شیء” است.

در ادبیات ادعیه‌ی ما تاکید خاصی وجود دارد که خداوند متعال با خورشید که خدای آفتاب پرستها است تشبیه نشده و ربط داده نشود.

احتمالا ریشه اصلی آداب “شرف الشمس”  از ستاره پرستان و خورشید پرستانی که در بین النهرین و غیره زندکی می کردند اخذ شده است و بعدها افراد باسلیقه ای آن را با سوره “شمس” ربط داده اند و با ظاهری اسلامی نشر کرده اند تا به ما رسیده است.

 

  • بوی یاس ....


  • بوی یاس ....

ایام فاطمیه

۱۹
اسفند




برخیز و باز مادریت را شروع کن

فضه حریف گریه طفلان نمی شود.

  • بوی یاس ....

فاطمیه

۰۳
اسفند


الا ای چاه یارم را گرفتند

گلم , باغم , بهارم را گرفتند

میان کوچه ها با ضرب سیلی

همه دار و ندارم را گرفتند.

شهادت اولین مدافع ولایت تسلیت باد


  • بوی یاس ....