بسم الله الرحمن الرحیم

اعتقادی ،سیاسی واجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

اعتقادی ،سیاسی واجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم
وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا وَیَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ ۚ وَمَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمرِهِ ۚ قَد جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدرًا
و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند،و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می‌کند؛ خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند؛ و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است!

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾روم

پس روى خود را با گرایش تمام به حقّ، به سوى این دین کن، با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خداى تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.
با توجه به این ایه انسان فطرتا خداپرست و مومن افریده شده است پس نمیشه گفت اول انسانیت بعدا دیانت.
و اما این اختیار ماست که کدوم سمت بریم از فطرتمون دور بشیم یا طبق فطرتمون زندگی کنیم.

کاربری من در تلگرامHamnafasmr@

براي دانلود کليک کنيد
آخرین نظرات

  دعاى بیستم از دعاهاى امام علیه السلام است در(درخواست توفیق براى) خوهاى ستوده‏

و کردارهاى پسندیده (گفته‏اند: اخلاق و خوها، نیک یا بد، طبیعى است و نمیشود آنها را تغییر داد، و محال است که انسان از هسته خرما سیب برویاند، پس تکلیف بتهذیب و پاکیزه نمودن اخلاق امر بچیزى است که بر آن توانائى نیست، و گفته‏اند: این سخن درست نمیباشد، زیرا دیده میشود بسیارى از مردم خلقى را عادت خویش قرار میدهند تا اینکه ملکه و طبیعى ایشان میگردد، پس اگر کسبى نبود اندرزها و سفارشها و وعده دادن و ترسانیدن و امر و نهى و دعا کردن براى بدست آوردن آنها بى فائده بود، و روا نبود که گفته شود: چرا چنین کردى و چرا بجا نیاوردى، و دیگر آنکه چگونه تغییر خلق در انسان روا نباشد در صورتیکه در بعض چهارپایان انجام میگیرد، چنانکه حیوان وحشى پس از تربیت اهلى میشود و حقّ آنست که این موضوع بنا بر اختلاف نظر است، زیرا آنکه گفته: تغییر خلق محال است نفس قوّه را در نظر گرفته، پس محال است انسان از هسته خرما سیب برویاند، و آنکه گفته: تغییر آن ممکن است آشکار نمودن و تباه ساختن آنچه در قوّه است را در نظر گرفته، پس هسته خرما ممکن است تربیت شده نخل و درخت خرما شود، و ممکن است بحال خود بماند تا تباه گردد، بنابر این دعاء و توفیق خواستن از خداى تعالى براى گرفتن خوهاى ستوده یعنى آشکار ساختن آنچه در قواى آنها است، و براى نگرفتن خوهاى نکوهیده یعنى از بین بردن آنچه در قواى آنها است درست است(

بار خدایا بر محمّد و آل او درود فرست، و ایمانم (اعتقاد بدل و اقرار بزبان و عمل باندام که کاشف از آنها است) را بکاملترین ایمان برسان، و باورم را (بآنچه پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله آورده) بهترین یقین قرار داده و نیّت مرا به نیکوترین نیّتها (قصد قرب بحقّ) و کردارم را به بهترین کردارها (عمل خالص از خود نمائى) برسان

  بار خدایا نیّت مرا بلطف (توفیق) خود کامل گردان (بس براى تو بوده بغرض دیگر آلوده نباشد) و باورم را برحمت خویش پا بر جا نما (بطوریکه شکّ در آن راه نیابد) و بقدرت و توانائیت آنچه از من از دست رفته اصلاح فرما (از کیفر آن بگذر)-

بار خدایا بر محمّد و آل او درود فرست، و بى‏نیازم کن از کارى که‏ کوشیدن بآن مرا (از عبادت و بندگیت) باز میدارد (تا توجّه من بجز تو نباشد) و وادار مرا بآنچه (انجام اوامر و ترک نواهى) که فردا (روز رستاخیز) از آن سؤال و بازپرسى بنمائى و مرا (از دیگران) بى‏نیاز فرما و روزیت را بر من گشایش ده، و بنگاه کردن (چشم براه بودن براى رسیدن روزى، یا بنگاه کردن کالاى دنیا که در دست مردم است) گرفتار مفرما، و عزیز و گرامى‏ام و بکبر و سر بلندى (افراط در عزّت) دچارم مکن  و مرا براى (بندگى) خود رام ساز و عبادتم را بعجب و خودپسندى (از درجه قبول) تباه مگردان  و خیر و نیکى براى مردم را بدست من روان ساز (توانگرم گردان تا بایشان احسان نمایم) و آن را بمنّت نهادن باطل مفرما (از شرّ شیطان و نفس حفظ کن که با احسان خود بر دیگرى منّت نگذارم که پاداش احسان را از بین ببرد) و خوهاى پسندیده را بمن ببخش (استعداد قبول آن را بمن عطا فرما) و (چنانکه آنها را دارا شدم) مرا از بخود نازیدن نگاه دار .

گنجینه روایات،صحیفه سجادیه،ترجمه و شرح فیض الاسلام،دعای بیستم

  • بوی یاس ....


آیا درست است که می گویند قبر مبارک حضرت قمر بنی هاشم (ع)به خاطر تکه تکه شدن پیکر پاکش ..کوچک است؟یعنی به نسبت قبر عادی.


در مورد اندازه قبر آقا ابوالفضل العباس نظر شما را به مطلب زیر جلب می کنم:
در زمان مرحوم علامه ی بحرالعلوم قدس سره، قبر مقدس حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام خراب شد. به علامه ی بحرالعلوم خبر دادند که قبر مقدس حضرت عباس علیه السلام دارد خراب می شود علامه بحرالعلوم دستور داد تا قبر شریف آن حضرت، ترمیم و تعمیر شود.
بنابر این شد که در روز معینی مرحوم علامه به اتفاق استاد بنا، به سرداب مقدس بروند و قبر را تجدید بنا کنند.
در روز مقرر، مرحوم علامه همراه با استاد بنا، در سرداب و زیرزمین مطهر وارد شدند، معمار نگاهی به قبر و نگاهی به علامه کرد و گفت: آقا اجازه می فرمایید که سؤالی بکنم؟ علامه فرمود: بپرس؟ استاد بنا گفت: «ما تا حالا خوانده و شنیده بودیم که حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام اندامی موزون و رشید و قدی بلند و چهار شانه داشته اند. به گونه ای که وقتی سوار بر اسب می شده اند، زانوهایشان در برابر گوشهای اسب قرار می گرفته است. پس بنابراین باید قبر مقدس آن حضرت هم بزرگ و طولانی باشد! ولی من می بینم که صورت قبر ایشان کوچک است؟!»
آیا شنیده های من دروغ است؟ یا کوچکی قبر علت دیگری دارد؟! علامه بحرالعلوم به جای جواب دادن، سر به دیوار گذاشتند و سخت گریه کردند. گریه ی طولانی علامه، معمار را نگران و ناراحت و مضطرب نمود و عرضه داشت: آقای من! چرا گریان و اندوهناک شدید و سرشک غم از دیدگان فرومی ریزید؟! مگر من چه گفتم؟ آیا از سؤالی که من کردم، تأثر در شما ایجاد شده است؟
علامه فرمودند: استاد بنا! پرسش تو دل مرا به درد آورد. چون شنیده های تو درست و صحیح است، اما من به یاد مصائب و دردهای وارد شده، بر عمویم عباس علیه السلام افتادم.
آری حضرت عباس علیه السلام، اندامی رشید و قد و قامتی بلند داشتند. ولی به قدری ضربت شمشیر و تیرها و گرزها و نیزه ها، بر بدن نازنین او وارد کردند، که بدنش را قطعه قطعه نمودند و آن اندام رشید به قطعات خونین تبدیل شد.
آیا انتظار داری که بدن پاره پاره ی حضرت عباس علیه السلام که توسط امام سجاد علیه السلام جمع آوری و دفن شد، قبر بزرگتر از این قبر داشته باشد؟(1)

پی نوشت:
(1). کرامات العباسیه ، ص 78 به نقل از شخصیت حضرت ابوالفضل علیه‏السلام ،ص 124.

منبع : انجمن گفتگوی دینی

 

  • بوی یاس ....

بسم الله الرحمن الرحیم

تو این ایام اشک ریختیم به سینه زدیم و هر کسی به هرنوعی ارادت خودش رو به اقا ابا عبدالله اظهار کرد .امید که مورد قبول واقع شده باشه. از این به بعد وقت عمل کردنه عمل به چی؟ عمل به ارمانها و ارزشهایی که سید الشهدا به خاطرشون شهید شدن.

الان وقت یاری رساندن به مولا و سرورمان ابا صالح المهدی ست چطور؟ با اطاعت ،اطاعت دستورهای باری تعالی و دوری از گناهان. هرکس به اندازه وسعش.

من دختر با حفظ حجابم توپسر با حفظ نگاهت.

حالا شاید بگین چرا همش حجاب حجاب گفته میشه همش از نگاه گفته میشه مگه غیر اینا گناه دیگه ای نیست؟! هست ولی نه اینطور اشکارا . شهوت اسانترین و قویترین تیر شیطان هست . وقتی من حجابم رو و تو نگات رو کنترل نکنی شیطان خوش به حالش میشه نگاه که کردی توی ذهنت نقش میبنده و اگر ایمانت قوی نباشه تو خلوت خودت فکرایی سراغت میاد.... یا شاید هم وسوسه طرح دوستی بریزی و.....هرچند خودت بهتر از من میدونی  . پس همین یکی رو کنترل کنم شیطان رو از خودم ناامید کردم ان شالله.

از اینور که دست شیطان رو یکم کوتاه کردم میرم سمت نماز از اونور خودم رو با نور مطلق قوی کنم و منور. شیطان ظلمته با این نور ظلمت و تاریکی رو از خودم دور میکنم. و همینطور در مورد دیگر گناهان ان شالله عمل کنم به والله میارزه دل امام زمانت رو شاد کنی با عمل صالحت . همین که با ترک گناه باری از دوش مولام برمیدارم خودش کافیه.

دیشب توی روضه یه حرف قشنگی شنیدم خانم میگفت : عباس سردار بود علمدار بود مقام داشت ولی امام بهشون گفته بودن برن اب بیارن در واقع شده بودن تدارکاتچی . یک سردار بشه تدارکاتچی؟!!عباس قبول کرده بود چرا چون مولاش بهش گفته بود اطاعت محض.

یه چیز دیگه همش تو ذهنم میچرخونمش مرور میکنم تا شاید یک ذره درکش کنم و اونم اینکه:

حضرت زینب (س) اونهمه مصیبت دیده .گلهاش پرپرشده عزیز جان بردارش شهید شده برادرزاده هاش بچه هاش شهید شدن اخرش چی میفرمایند :رو به خدا میکنن و میفرمایند خدایا این قربانیهارو از ما قبول کن. چقدر باید  خودت رو ساخته باشی تا اینطوری در پیشگاه الهی دعا کنی . ما یه اخی بچمون میگه  باخدا قهر میکنیم دادو فغانمون میره به اسمون که خدایا چرا من .مگه چه گناهی کردم. اصلا دیگه خدارو بنده نیستیم. در مقابل زینب چه میکنه ایشون که دیگه معصوم نیستن بگیم مقام عصمت دارن و اینطور فکر میکنن.

چقدر اطاعت محض قشنگه چقدر رضای حق رو تو نظر داشتن قشنگه خدایا به حق شهدای کربلا و اسرای کربلا مزه اطاعت رو به ماهم بچشان تا ماهم برای ازمایشهامون چرا چرا نکنیم و مطیعت باشیم یارب.

و این حاصل نمیشه جز با ایمان و عمل صالح.

  • بوی یاس ....


چرا امام حسین(علیه السلام ) آب کافی همراه نبرده بود، معمولا انسان باید وقتی سفر بیابان در پیش دارد از چاه های وسط راه آب کافی بردارد.آن حضرت که در محاصره دراز مدت قرار نگرفته بود تا آب کاراوان به یکباره تمام شود، چرا باید برای یک هفته آب ذخیره نمیداشت؟


در مسافرتهای آن زمان رسم بر این بوده است که افراد کاروان در طول مسیر در جاهایی که آب وجود داشت توقف کرده و بعد از رفع خستگی،با توجه به مسافتی که باید طی کنند تا به منطقه ای که دارای آب می باشد،برسند،به مقدار نیاز آب بر می داشتند،و کاروان اباعبدالله الحسین(علیه السلام) هم همینگونه عمل کردند و مشکهایی را که به همراه داشتند،از آب پر کردند.
و آنچه از منابع تاریخی استفاده می شود،آن حضرت (علیه السلام) به اندازه فراوانی آب به همراه داشتند،تا جایی که وقتی با کاروان حر بن یزیدریاحی مواجه شدند و تشنگی لشکریان حر را مشاهده کردند،آن جوانمردان بی نظیر،نه تنها نیروهای کوفی همراه حر، که بالغ بر هزار نفر بودند را سیراب نمودند،بلکه اسب ها و شتران آنها را هم آب دادند،و آن منزلی که این اتفاق افتاده بود،در واقع آخرین توقفگاه کاروان حسینی تا کربلا بوده است.
محدث بزرگوار مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب ارزشمند نفس المهموم،این جوانمردی و بزرگواری سالار شهیدان را اینگونه بیان می کند:«... آن گروه که نزدیک به هزار نفر بودند با حربن یزیدریاحی آمدندتا اینکه در گرمای ظهر در برابر امام حسین(علیه السلام) ایستادند.پس اما به جوانانش فرمود: این جماعت و اسبان آنان را سیراب کنید.
آنان چنین کردند و ظرفها را پر از آب کرده و نزدیک اسب می بردند و چون سه یا چهار و پنج جرعه می آشامید،اسب دیگری را آب می دادند تا همه آنها را آب دادند.
در این میان علی بن طعّان محاربی،آخرین نفر از یاران حر بود که به آنجا رسیده بود،و خود امام حسین(علیه السلام) به او و اسبش آب نوشاند.(1).
اگر منظور شما این است که آن حضرت باید برای کل این مدتی که قرار بود در محاصره دشمن قرار گیرند،آب بر می داشتند،اولاً باید توجه باشته باشیم که با توجه به امکانات و شرایط آن زمان، امکان حمل و ذخیره سازی این مقدار آب به راحتی امکان پذیر نبوده است.
ثانیاً اینگونه نبوده است که آن حضرت به هیچوجه به آب دسترسی نداشته باشند،چرا که طبق نقل منابع تاریخی،از روز هفتم محرم به دستور عبیدالله بن زیاد،آب را به روی اهل بیت(علیهم السلام) بستند،و در این مدت هم یاران آن حضرت در چند مورد توانستند،از شریعه فرات آب بیاورند.
***
(1). نفس المهموم، ترجمه علی نظری منفرد،ص235

منبع : انجمن گفتگوی دینی

  • بوی یاس ....

کیفیت عطش و تشنگی در کربلا چگونه بود؟چون خیلی روی این موضوع در مداحی ها و سخنرانی ها تکیه می شود.


از گزارش‏ های معتبر تاریخی ، چنین به دست می‏آید که سه روز قبل از شهادت امام حسین ( علیه السلام) (در روز هفتم محرّم) دستوری از عبیداللَّه بن زیاد به عمر بن سعد ابلاغ شد. دستور منع آب از امام حسین( علیه السلام) چندین بار از سوی یزید و ابن زیاد تکرار شده است و این تکرار،اهمیت این موضوع را در نزد امویان می رساند،اما بارزترین و روشن ترین دستور در این زمینه نامه مشهور ابن زیاد است که در شب هفتم به دست عمربن سعد رسید و مضمون این نامه چنین است:«میان حسین و اصحابش وآب جلوگیری کن،و نگذار از ان قطره ای بچشند،چنان که با عثمان بن عفان،آن مرد پرهیزکار و پاک چنین کردند».(1)
ابن سعد به مجرد دریافت این دستور، «عمرو بن حجاج» را با پانصد سوار، مأمور مراقبت از شریعه فرات به منظور جلوگیری از دسترسی امام( علیه السلام) و یارانش به آب کرد.(2)
در این دو سه روز امام( علیه السلام) و یارانش از طرق مختلف سعی در دسترسی به آب داشتند؛ زیرا تحمل تشنگی در آن بیابان سوزان - به ویژه با آن کاروان مشتمل بر زنان و کودکان - بسیار طاقت فرسا بود.
در برخی از گزارش‏ها چنین آمده است: امام حسین( علیه السلام) در محدوده اردوگاه خود اقدام به حفر چاه‏هایی کرده بود؛ اما وقتی گزارش آن به ابن زیاد رسید و او دستور شدّت عمل بیشتر و ممانعت از حفر چاه را به ابن سعد ابلاغ کرد: «... فقد بلغنی ان الحسین یشرب الماء هو و اولاده و قد حفروا الآبار و نصبوا الاعلام فانظر اذا ورود علیک کتابی هذا فامنعهم من حفر الآبار ما استطعت و ضیق علیهم و لا تدعهم یشربوا من ماء الفرات قطرة واحدة : به من خبر رسیده است که حسین چاه می کند و آب بدست می آورد . به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها حتی به یک قطره به آب نرسد و کار را بر حسین علیه السلام و یارانش سخت بگیر .».(3)
همچنین گزارشی از حمله شبانه حضرت عباس( علیه السلام) به همراه سی سوار و بیست پیاده به پرچمداری «نافع بن هلال» به فرات در منابع معتبر نقل شده است. آنان پس از درگیری با گروه عمرو بن حجاج، موفق به پر کردن بیست مشک آب می‏شوند.(4)
زمان دقیق این گزارش نقل نشده است؛ اما در آن عبارت«ولمّا اشتد علی الحسین و اصحابه العطش» (چون تشنگی بر حسین و یارانش فشار آورد) آمده است.
برخی از گزارش‏ها حکایت از ریختن آب از سوی امام( علیه السلام) بر چهره خواهرش زینب( علیها سلام) در شب عاشورا دارد؛ زیرا وقتی او اشعار آن حضرت مبنی بر نزدیک بودن شهادتش را شنید، از حال رفته بود.(5)
این گزارش اجمالاً دلالت بر وجود آب در شب عاشورا می‏کند؛ علامه مجلسی در بحارالانوار مسأله عدم مضیقه آب را در صبح روز عاشورا - حتی برای آشامیدن - با صراحت بیشتری مطرح می‏کند. در این گزارش چنین آمده است:
«ثم قال لاصحابه: قوموا فاشربوا من الماء یکن آخر زادکم و توضؤوا و اغتسلوا و اغسلوا ثیابکم لتکون اکفانکم ثم صلّی‏ بهم الفجر : برخیزید و آب بنوشید که آخرین آذوقه شما از دنیا است و وضو بگیرید و غسل کنید و لباس‏های خود را با آن بشویید تا کفن‏های شما باشد. آن‏گاه امام( علیه السلام) نماز صبح را با آنان به جماعت خواند».(6)
از عبارت «یکن آخر زادکم» و نیز از گزارش‏های مربوط به روز عاشورا چنین استفاده می‏شود که پس از اتمام این ذخیره آبی، دیگر دسترسی به آب میسّر نشد و امام( علیه السلام) و یاران و خاندانش در آن گرمای طاقت فرسای کربلا تا هنگام شهادت، علاوه بر مبارزه سنگین با دشمن با تشنگی شدید نیز دست به گریبان بودند.
علامه مجلسی(ره) در ادامه گزارش خود سخن از ریشخند یکی از لشکریان عمر بن سعد به نام تمیم بن حصین خزاری به میان آورده که می‏گوید:«ای حسین، و ای یاران حسین! آیا به آب فرات نمی‏نگرید که چگونه همانند شکم مار می‏درخشد؛ به خداوند سوگند از آن قطره‏ای نخواهید آشامید تا آنکه مرگ را دریابید!»(7)
حرّ نیز در روز عاشورا و در هنگام نصیحت به کوفیان، آنان را به جهت ممانعت از دسترسی امام( علیه السلام) و یارانش به آب فرات توبیخ کرده است.(8)
همچنین گزارش تلاش امام( علیه السلام) برای به دست آوردن آب و ممانعت شمر از آن و ریشخند او به آن حضرت و نفرین امام( علیه السلام) بر او در برخی از منابع آمده است.(9)
علامه مجلسی(ره) روایتی را نقل می‏کند که مضمون آن درخواست عباس برای مبارزه و مأمور شدن او از طرف امام( علیه السلام) به منظور آوردن آب برای اطفال و کودکان حرم می‏باشد. همان‏گونه که مشهور است، عباس( علیه السلام) موفق به آورن آب نشد و در راه بازگشت به شهادت رسید.(10)

پی نوشتها:
(1). تاریخ طبری،ج4،ص314،شیخ طبرسی،اعلام الوری،ج1،ص452؛بلاذری،انساب الاشراف، ج 3، ص 180.
(2). همان.
(3). ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج 5، ص 91.
(4). ابومخنف، وقعة الطف، ص 152.
(5). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 244؛ وقعة الطف، ص 201؛سید بن طاووس، لهوف، ص 104.
(6). علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 317.
(7). بحارالانوار، همان.
(8). انساب الاشراف، همان، ص 189.
(9). ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 86.
(10). بحارالانوار، ج 45، ص 41 و 42.

منبع : انجمن گفتگوی دینی

 

  • بوی یاس ....


آیا ماجرای عروسی حضرت قاسم (علیه السلام) در کربلا صحت دارد؟

بیشتر تحلیل گران واقعه عاشورا، عروسی حضرت قاسم بن الحسن(علیه السلام) را نادرست می دانند. محدث قمی در منتهی الآمال دامادی حضرت قاسم را رد کرده و می فرماید:
قصه ی دامادی حضرت قاسم در کربلا, صحت ندارد و حضرت قاسم به اتفاق همه ، بدون نسل است . ایشان اضافه می کند: امام حسین (علیه السلام ) سکینه را به عبدالله تزویج کرده بود که پیش از انجام عروسی در کربلا شهید شد، دخترش فاطمه را به حسن مثنی داده بود و بر اساس برخی روایات یک دختر کوچکی هم در مدینه داشت که در حد ازدواج نبود. پس قاسم با کدام دختر امام حسین (علیه السلام ) ازدواج کرده است ؟!(1)
علامه مجلسی بر این باور است که ماجرای عروسی قاسم سند معتبری ندارد. منشأ این حکایت دو کتاب است؛ یکی منتخب المراثی، اثر شیخ فخرالدین طریحی ـ نویسنده ی مجمع البحرین ـ و دیگری روضة الشهدا، نوشته ی ملاحسین کاشفی ـ صاحب انوار سهیلی ـ است. این کتاب اولین مقتلی است که به فارسی نوشته شده است.(2)
بدون تردید در وقایع عاشورا تحریفاتی صورت گرفته و در واقعیات این حادثه مهم تاریخ اسلام و تشیع دستکاری ‏هایی شده و بر همگان لازم است با این تحریفات به مبارزه برخیزند، تا عاشورا و حوادث آن آن گونه که واقع شده؛ به گوش جهانیان برسد.
یکی از این تحریفات دامادی حضرت قاسم بن الحسن (علیه السلام) است که در برخی از مجالس مذهبی متأسفانه با حسّاسیت خاصی به آن می‏پردازند.
این تحریفات در عین حال که واقعیت تاریخی این حادثه را مخدوش می‏کند، ما را از اهداف اساسی واقعه عاشورا و درس‏هایی که از آن حادثه عظیم می‏توان گرفت، دور می‏کند.
اصولاً جریان عروسی حضرت قاسم در کتاب‏های اولیه تاریخی ذکر نشده و این مطلب بعدها در تاریخ وارد شده و در روضه‏ها و تعزیه‏ها به واسطه جریان احساسی خاصی که در آن وجود دارد و برای داستانی کردن این حادثه و به نمایش درآوردن آن، از این حادثه که واقعیت ندارد، سوءاستفاده می‏شود. با این هدف که چون گریاندن مردم ثواب دارد و هر چه آب و تاب آن بیشتر شود، مردم را بیشتر مجذوب می‏کند، از وقایعی که هیچ سند صحیح تاریخی ندارند، استفاده شده است.
جوانی که هنوز سیزده یا چهارده سال بیشتر ندارد و شاید هنوز به سن بلوغ نرسیده است و در گرماگرم نبردی که حتی فرصت خواندن نماز را در حال آرامش ندارند و در زیر باران شمشیرها و تیرها نماز خوف را به جا می‏آورند، زمانی که مصیبت و غم گرداگرد خیام حسین و یاران او را گرفته است، زمانی که همه شوق شهادت بر سر می‏ پروراند و می‏خواهند هر چه زودتر اجازه میدان گرفته و به فیض شهادت نائل شوند، زمانی که امام حسین(علیه السلام) از حضرت قاسم در مورد شهادت سؤال می‏کند و او پاسخ می‏دهد که از عسل شیرین تر است و بدین ترتیب آرزوی قلبی خود را شهادت بیان می‏کند، نه عروسی که در وقت فراغت و آسایش و شادی لازم است، نه هنگام جنگ و مبارزه و در گرماگرم شهادت، مسئله عروسی حضرت قاسم نه منطقی و عقلی است و نه از جهت تاریخی سند معتبری دارد، نیز از حقیقت و واقعیات عاشورا و اهداف و پیام‏های آن فاصله بسیار دارد.(3)
از جمله شخصیت های دیگری که به نادرستی ماجرای عروسی حضرت قاسم(علیه السلام) اشاره کرده اند عبارتند از:
- شیخ جعفر شوشتری در کتاب فواید المشاهد (ص 51)
- قاضی طباطبایی در کتاب تحقیق درباره اول اربعین (ص 689 - 683)
- شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال (ج 1، ص 700)
- علّامه مامقانی در کتاب تنقیح المقال (ج 2، جزء 2، ص 19)
- شیخ محمّدتقی شوشتری در کتاب قاموس الرجال (ج 8، ص 466) و....

پی نوشتها:
(1). منتهی الامال،شیخ عباس قمی،انتشارات هجرت، تابستان 1374، چاپ هشتم، ج 1، ص 700.
(2). ریاض القدس المسمی بحدائق الانس، مرحوم صدرالدین واعظ قزوینی، ج 2، ص 42.
(3). حماسه حسینی، مرتضی مطهری، ج 1، ص 28، انتشارات صدرا، خرداد 1364.

منبع : انجمن گفتگوی دینی

 

  • بوی یاس ....


حجت الاسلام والمسلمین قدس از شاگردان آیت الله بهجت نقل می‌کند،


روزی آقای بهجت در رابطه با بزرگواری و اغماض ائمه اطهار صلوات الله علیهم فرمودند:


در نزدیکی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانه فرات و دجله آبادیی است به نام «مصیب»، که مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیر المؤمنین علیه السلام از آنجا عبور می‌کرد و مردی که در سر راه مرد شیعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون می‌دانست وی به زیارت حضرت علی علیه السلام می‌رود او را مسخره می‌کرد.


حتی یک بار به ساحت مقدس آقا جسارت کرد، و مرد شیعه خیلی ناراحت شد.


چون خدمت آقا مشرف شد خیلی بی تابی کرد و ناله زد که: تو می‌دانی این مخالف چه می‌کند.


آن شب آقا را در خواب دید و شکایت کرد آقا فرمود:


او بر ما حقی دارد که هر چه بکند در دنیا نمی‌توانیم او را کیفر دهیم.


شیعه می‌گوید عرض کردم: آری، لابد به خاطر آن جسارتهایی که او می‌کند بر شما حق پیدا کرده است؟ !


حضرت فرمودند:


بله او روزی در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه می‌کرد، ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سید الشهدا علیه السلام به خاطرش افتاد و پیش خود گفت:


عمر بن سعد کار خوبی نکرد که اینها را تشنه کشت، خوب بود به آنها آب می‌داد بعد همه را می‌کشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت، از این جهت بر ما حقی پیدا کرد که نمی‌توانیم او را جزا بدهیم.


آن مرد شیعه می‌گوید:


از خواب بیدار شدم، به محل برگشتم، سر راه آن سنی با من برخورد کرد و با تمسخر گفت: آقا را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟ !


مرد شیعه گفت: آری پیام رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف کرد.


وقتی رسید به فرمایش امام علیه السلام که وی به آب نگاهی کرد و به یاد کربلا افتاد و…، مرد سنی تا شنید سر به زیر افکند و کمی به فکر فرو رفت و گفت:


خدایا، در آن زمان هیچ کس در آنجا نبود و من این را به کسی نگفته بودم، آقا از کجا فهمید.


بلافاصله گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، و أن محمداً رسول الله، و أن علیاً أمیرالمؤمنین ولیّ الله و وصیّ رسول الله و شیعه شد.

  • بوی یاس ....


  • بوی یاس ....

در این هنگام امام حسین علیه السّلام برخاست و سوار بر مرکب شد و با همراهان حرکت کرد، گاهى لشکر حرّ از حرکت آن حضرت جلوگیرى مى‏کردند، و گاهى آنها جلو و خود پشت سر، حرکت مى‏نمودند، تا در روز دوم محرّم به کربلا رسیدند، امام حسین علیه السّلام پرسید: «نام این زمین چیست؟» گفته شد: کربلا فرمود:

 

 اللّهم انّى اعوذ بک من الکرب و البلاء

، خدایا من پناه مى‏برم به تو از اندوه و بلا.»

سپس فرمود: «اینجا محل اندوه و بلا است، فرود آیید.

انزلوا هاهنا و اللَّه محطّ رحالنا و مسفک دمائنا، هاهنا و اللَّه مخطّ قبورنا، و هاهنا و اللَّه سبى حریمنا بهذا حدّثنى جدّى‏

، در همین جا فرود آیید، سوگند به خدا همین جا جاى پیاده شدن ما و محل ریختن خون ما و محل قبرهاى ما است. سوگند به خدا در همین جا اهل بیت من به اسیرى برده شوند. جدّم رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به من چنین خبر داده است.

همه همراهان امام حسین علیه السّلام در همان جا فرود آمدند، حرّ و لشکرش در ناحیه‏اى از آن سرزمین توقّف نمودند.

اشعار بى‏وفایى دنیا و گریه جانسوز زینب علیه السّلام‏ امام حسین علیه السّلام در گوشه‏اى نشست به اصلاح شمشیرش پرداخت و در این وقت این اشعار را خواند:

         یا دهر افّ لک من خلیل             کم لک بالاشراق و الاصیل‏

             من طالب و صاحب قتیل             و الدّهر لا یقنع بالبدیل‏

             و انّما الامر الى الجلیل             و کلّ حىّ سالک سبیل‏

             ما اقرب الوعد الى الرّحیل             الى جنان و الى مقیل‏

 «اى روزگار! اف بر دوستى تو، چقدر در شب و روز، دوستان و هواخواهان را کشتى، و بین دوستان جدایى افکندى، و در عین حال روزگار به افراد جایگزین آنها قناعت نکند، به هر حال امور به سوى خداى بزرگ بازگردد، و هر زنده سرانجام این راه را مى‏پیماید، زمان کوچیدن از دنیا چقدر نزدیک شده که به سوى بهشت و یا به سوى غیر بهشت است.»

حضرت زینب علیهما السّلام وقتى که این اشعار را از برادر شنید، عرض کرد:

برادرم! این کلام کسى است که یقین به کشته شدن دارد.»

 امام حسین علیه السّلام فرمود: «آرى اى خواهرم!»

 زینب علیهما السّلام فرمود: «اى واى بر من که برادرم حسین علیه السّلام کشتن خود را به من خبر دهد!»

گریه سایر بانوان حرم بلند شد، آنها از شدّت غم، گریبان خود را چاک مى‏زدند، و بر صورت خود سیلى مى‏زدند، و حضرت ام کلثوم علیها السّلام فریاد مى‏زد:

وا محمّداه! وا علیّاه!، وا امّاه! وا فاطمتاه! وا حسناه! وا حسیناه! وا ضیعتاه بعدک یا ابا عبد اللّه،

اى واى اى رسول خدا! اى واى اى على! اى واى اى مادر جان! اى فاطمه! اى واى اى حسن، اى واى اى حسین! چه قدر مصیبت شما بعد از تو اى حسین، ضایعه جانسوز و جبران ناپذیر است.

امام حسین علیه السّلام او را تسلیت داد و فرمود: «اى خواهرم خاطرات را به تسلیت الهى، تسلّى بده، چرا که ساکنان آسمانها و زمین همه مى‏میرند، همه خلایق نابود مى‏شوند و کسى باقى نمى‏ماند.»

سپس فرمود: «اى خواهرم امّ کلثوم! و اى زینب و اى رقیّه، و اى فاطمه و اى رباب! متوجّه باشید، هر گاه کشته شدم، به خاطر عزاى من گریبانتان را چاک نزنید، و صورت خود را نخراشید و گفتار بیهوده به زبان نیاورید.» و در روایت دیگر آمده: هنگامى که زینب علیها السّلام اشعار امام حسین علیه السّلام را شنید، در محلّى جداى از برادر، کنار بانوان حرم بود، سر برهنه و دامن کشان سراسیمه به سوى برادرش حسین علیه السّلام آمد، تا به بالین برادر رسید و گفت: «آه! چه مصیبت جانسوزى! اى کاش مرگ به زندگى من خاتمه مى‏داد، مادرم زهرا علیها السلام و پدرم على علیه السّلام و برادرم حسن علیه السّلام همه پاک سرشت رخت از این جهان بربسته‏اند، اى یادگار گذشتگان و پناه بازماندگان تنها تو مانده‏اى، و امید ما به تو است.»

امام حسین علیه السّلام به او توجّه کرد و فرمود: «خواهرم مراقب باش که شیطان بردبارى و تحمّلت را از دستت نگیرد.»\

زینب علیها السّلام عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! و جانم به فدایت آیا راستى به همین زودى کشته مى‏شوى؟! امام حسین علیه السّلام در حالى که گریه گلویش را گرفته و سرشک اشک از چشمانش سرازیر بود فرمود:

هیهات هیهات لو ترک القطا لیلا لنام، هیهات‏

! اگر مرغ قطارها شود، شب در آشیانه خود مى‏خوابد.

زینب علیها السلام عرض کرد: «اى واى! تو با ظلم و ستم کشته مى‏شوى، چنین حادثه‏اى قلبم را جریحه‏دار و ریش ریش کند، و مرا سخت در فشار قرار دهد.» سپس زینب علیها السلام از شدّت ناراحتى دست بر گریبان نمود و آن را چاک زد، آنگاه بیهوش بر زمین افتاد.

امام حسین علیه السّلام برخاست و آب بر چهره زینب علیها السلام ریخت تا او به هوش آمد، سپس او را آنچه مى‏توانست تسلّى خاطر داد، وفات پدر و جدّش (صلوات خدا بر همه آنها باد) را به یاد او افکند تا آرام بگیرد.

 

ممکن است یکى از انگیزه‏هاى امام حسین علیه السّلام درآوردن زن و بچه‏اش به کربلا این باشد که اگر امام علیها السّلام آنها را در حجاز مى‏گذاشت، یزید ملعون مأموران خود را براى به اسارت گرفتن آنها به حجاز مى‏فرستاد، و آنها را آزار مى‏داد تا از شهادت و جهاد حسین علیه السّلام جلوگیرى نماید، و گرفتارى زنان در دست یزید باعث محرومیّت حسین علیه السّلام از مقام سعادت شهادت گردد.

غم نامه کربلا،104تا107

  • بوی یاس ....


 آمدن گروههایى از فرشتگان براى کمک به امام حسین علیه السّلام و جواب امام علیه السّلام‏

شیخ مفید رحمه اللَّه در کتاب مولد النّبی و مولد الاوصیاء علیهما السّلام به اسناد خود از امام صادق علیه السّلام نقل کرده که فرمود: هنگامى که امام حسین علیه السّلام از مکّه به سوى مدینه رهسپار شد، گروههایى از فرشتگان نشاندار و پشت سر هم که در دستشان حربه‏هایى بود و سوار بر اسبهاى بهشتى بودند به محضر امام حسین علیه السّلام آمده سلام کردند و سپس عرض کردند: «اى حجّت خدا بر خلایق پس از جدّت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم و پدرت على علیه السّلام و برادرت حسن علیه السّلام، خداوند متعال در موارد بسیار، جدّت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم را به وسیله ما یارى نموده است و اکنون نیز ما را به یارى تو فرستاده است!» امام حسین علیه السّلام در پاسخ آنها چنین فرمود: «وعده‏گاه من و شما در گودال و مکانى است که در آنجا به شهادت مى‏رسم، و آن کربلا است، هنگامى که به آنجا رسیدم نزد من آیید.» فرشتگان گفتند: «اى حجّت خدا! خداوند به ما فرمان داده که سخن تو را بشنویم و از تو اطاعت کنیم، اگر ترس آن دارید که دشمنان‏ رو در روى شما قرار گیرند ما همراه تو هستیم.»

امام حسین علیه السّلام فرمود: «آنها تسلّطى بر من ندارند و نمى‏توانند بر (شخصیّت) من آسیب برسانند، من به بقعه خود (کربلا و اهداف آن) خواهم رسید

 

آمدن گروههایى از جنّیان براى کمک به امام حسین علیه السّلام و پاسخ امام علیه السّلام‏

گروههایى از مؤمنان جنّ به محضر امام حسین علیه السّلام آمدند و عرض کردند:

 اى مولاى ما! ما از شیعیان و یاران تو هستیم، آنچه را بخواهى به ما فرمان بده اگر در همین جا باشى و به ما دستور نابودى همه دشمنانت را بدهى، ما قبل از اینکه از اینجا حرکت کنى، آن را اجرا مى‏کنیم.» امام حسین علیه السّلام براى آنها دعاى خیر کرد، و به آنها فرمود: «آیا قرآن را که به جدّم رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم نازل شده نخوانده‏اید که مى‏فرماید:

قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلى‏ مَضاجِعِهِمْ، بگو اگر هم در خانه‏هایتان بودید، آنهایى که کشته شدن بر آنها مقرّر شده بود، قطعا به سوى آرامگاههاى خود بیرون مى‏آمدند. اگر من در وطن خود بمانم این مردم واژگون شده به وسیله چه کسى آزمایش مى‏گردند، و چگونه آنها امتحان مى‏شوند، و چه کسى در قبر من سکونت گزیند؟ با اینکه خداوند هنگام «دحو الارض» (کشیده شدن و گستردگى زمین) آن قبر را براى من برگزیده است، و آن قبر را و پناهگاه شیعیان و دوستان ما نموده است، خداوند اعمال و نمازهاى آنها را بپذیرد و دعاهاى آنها را اجابت کند، و شیعیان ما درآنجا ساکن گردند،  تا آنجا مایه ایمنى آنها در دنیا و آخرت، از عذاب باشد، ولى شما در روز شنبه که روز عاشورا است- و به قولى فرمود:

در روز جمعه که روز عاشورا است- در آنجا حاضر گردید و در پایان آن روز کشته مى‏شوم، و بعد از من کسى از اهل و خویشان و برادرانم و اهل بیتم (که دشمن با آنها بجنگد) باقى نخواهد ماند، و سر بریده‏ام را براى یزید بن معاویه بفرستند

  • بوی یاس ....