دختران تنهای سرزمین من
بسم الله الرحمن الرحیم
سخن یکی از کاربران:
پرده اول
بخاری کلاس منفجر می شود .
شعله های بی رحم ، صورت لطیف تر از گلبرگ دخترانمان را می رنجاند.
همه متأسف می شویم .
بوی نکبت پایکوبی سیاسیون رقیب در هجمه به مسولین امر ، نفس ها را به شماره انداخته است .
هیچ کس زیر بار مسولیت نمی رود.
توپ در زمین سوخته ی بابای خسته ی مدرسه می افتد.
بیانیه ها پی در پی ابراز همدردی می کنند.
اطباء اعلام آمادگی می کنند برای بازگرداندن زیبایی فرشته های سوخته.
پشت درب اتاق های بیمارستان خبرنگاران به صید شایعات رفته اند.
پرده دوم
دختر شهرستانی و شش ساله رکورد بالا رفتن از پله های برج میلاد را می شکند .
باید خوشحال باشیم.
تمام شهر را بنرهای تبریک اشغال می کنند.
سازمان تبلیغات و اوقاف شهر هم تبریک گفته اند.
در شادیها همه سهامدارند.
#پرده_سوم
بخش گل تپه استان همدان ، تابستان ۹۳ ، اردوی جهادی
از رئیس شورای یک روستا پرسیدم چند خانوار ساکن این روستا هستید؟
گفت صد خانوار
گفتم چند دختر بالای سی و پنج سال و بدون خواستگار و نا امید از ازدواج در روستا دارید؟
سوال عجیبی بود ، همراهانم دانشجویان پزشکی دانشگاه شهید بهشتی و مشغول گرفتن فشار خون و معاینه اهالی روستا بودند.
رئیس شورا که مرد میانسالی بود با کمک یک نفر از خانم های روستایی مشغول شمردن شدند و بعد از دقایقی کوتاه به عدد چهل رسیدند .
درست است ، در یک روستای صد خانواری ، چهل دختر نا امید از ازدواج .
دخترانی که برای ملاحظه عرف روستا حتی جرأت اصلاح صورتشان را هم ندارند .
دخترانی محروم از تماشای زیبایی خود .
دخترانی مظلوم و مدفون زیر خاک تیره و سرد جاهلیت ، جاهلیتی که مذهب {{ما}} برایشان تراشیده.
گفتم مذهب ما نه مذهب پیامبر ؛
تا متهم به ارتداد نشوم .
چون دین ما بهترین راهکارها را داده اما کو گوش شنوا و قلب سلیم..
هیچ کس نمی تواند شریک غم آنها باشد.
غمی که از شنیدن صدای بوق ماشین عروس بر دلشان هجوم می آورد را چه کسی حاضر است تحمل کند؟
افسردگی تماشای کارت عروسی پسر همسایه که زن شهری گرفته است را چه کسی می تواند در چهره معصومانه دختر چهل ساله ی روستایی نظاره کند ؟
رؤیا یا کابوس مزون و تماشای لباس عروس برای دختر پر دلهره و منتظر روستا را کدام معبر خواب می تواند تعبیر کند ؟
آن هشتصد عالم مدعی اجتهاد و نامزد خبرگان و من طلبه بی سواد و امثال ما داعیه داران آباد کردن دنیا و آخرت مردم چه بخواهیم چه نخواهیم ، چه بدانیم چه ندانیم سهمی از این نان سوخته سفره ی دخترکان وطنی داریم و آن سهم چیزی جز آه مظلوم نیست که دامنمان را خواهد گرفت.
اللهم إنا نشکوا إلیک فقد نبینا و غیبة ولینا
خیلی جستجو کردم هیچ شکلکی عمق غمم را نتوانست نشان دهد .
از کانال من و هوم
هنر والای آدمیان است . . .
ماندگار بر دوران و اعصار . . .
جاودان بر ذهن و یادها . . .
و کلام سکوت فریاد . . .
به بلندای آسمانها . . .
نوشتم ...
" من " از سکوت . . .
تا که برآید ...
از " تو " فریاد . . .
[گل]