سال فاطمی
امسال به سال فاطمه میشود آغاز
امسال به نام فاطمه میشود آخر
یارب به دعای مادر خوبیها
بنمای ظهور زاده اش مستعجل
سالی فاطمی برایتان ارزومندیم
- ۱ نظر
- ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۲
- ۳۱۴ نمایش
امسال به سال فاطمه میشود آغاز
امسال به نام فاطمه میشود آخر
یارب به دعای مادر خوبیها
بنمای ظهور زاده اش مستعجل
سالی فاطمی برایتان ارزومندیم
توقع یارى از انصار
قَد کانَ بَعدَکَ اَنبآءٌ هَنبثَةٌ***لَو کُنتَ شاهِدَها لَم یَکبُرِ الخَطبُ
اِنا فَقَدناکَ فَقدَ الاْرْضِ واِبِلَها***وَاخْتَلَّ قَوْمُکَ لَمّا غِبْتَ وَاَنْقَلُبُوا
هان! اى انجمن جوانمرادان وانجمن نُقباء وبازرسان! واى بازوان ملت واستوانههاى دین! واى عهدداران حضانت اسلام!
هُم رَّبْوا الاسلام کما یُرْبَى الفُلوُ بِاَیدیْهم السِّباطِ وبِاَلْسَنتِهم السِلاطِ
انصار با دستهاى بِدِه وزبانهاى باز وگشوده خود اسلام را چونان کره شتر بزرگ کردند.
این مطامع بىجا در حق من چیست؟ واین سهلانگارى وتغافل از دادخواهى من چرا؟!
مگر پدرم رسول خدا صلىاللهعلیهوآله نمىفرمود: باید حرمت هر کس در مورد فرزندان او حفظ شود.
چه به سرعت تغییر رویّه داده وتصمیم خود را به باد فنا دادید! چه به عجله این بُز لاغر شده، آب از دهن ودماغ او فرو ریخت! (مثلى است کنایه از این که به کارى که زمانش نرسیده بود زود اقدام نمودید.)
در صورتى که شما را طاقت وتوان بر آنچه من در راه آن مىکوشم هست، ونیرو براى حمایت من در این مطالبه وآمد ورفت دارید.
آیا عذرتان این است؟ مىگویید: محمد فرستاده خدا مرد، (یعنى ما مصیبتزدهایم) البته این مصیبتى است جهانگیر، بلیّه آن پیشآمد بزرگى بود جانفرسا، روان از تن مردم برد، ضعف آن دامنهدار شده همه را فرا گرفته، وشکاف آن سرباز وبسى فراخ است، ورخنه در هر سدّهاى افتاد، ومشت شما باز شد، زمین بر اثر غیاب او سراسر تاریک شد، و در مصیبت او آفتاب وماه گرفتوستارگان بىفروغ شدند، وآرزوها مقرون به ناامیدى گردید، وکوهها از جا فروریخت، وحرمت حریم پامال شد، واحترامى براى احدى در ممات او باقى نماند، حتى در کوه ودشت اثر آن ظاهر شد.
پس این به خدا قسم همان بزرگترین پیشآمد سوء وعظیمترین مصیبت بود، بلیه خانمانسوزى مثل آن نیست، وبلاى جانگدازى در این دنیا به پایه آن نمىرسد. لیکن کتاب خدا از پیش این را گوشزد کرده بود (همان قرآن که به الحان مختلفه) در آستان خانههاتان ودر مجالس شبانه وروزانهتان آشکارا وگاهى با بانگ وخروش وگاهى با تلاوت وخوانندگى این را به گوش شما کرده بود. (این بلا بىسابقه نبود) از این پیش به سر منزل انبیاى خدا ورسل وارد شده بود، مرگ است وحکم حتمى وقضایى است رد نخور!
سپس این آیه را تلاوت فرمود:
«وَمَا مُحمَّدٌ إلاَّ رَسُولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ أَفَإن مَاتَ أَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلَى أَعقَابِکُم وَمَن یَنقَلِب عَلَى عَقِبَیهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیئاً وَسَیَجزِى اللّهُ الشَّاکِرِینَ»
محمد صلىاللهعلیهوآله جز رسولى نیست، رسلى پیش از او درگذشته، پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود (از عقب گرد) عقبنشینى مىکنید هر کس عقبنشینى کند هیچ ضرر وزیان به خدا نمىرساند ولى به شکر گزارندگان حتماً خدا جزا و پاداش نیکو مىدهد.
اى مردم مادر دار!؟ (اى پسران آن مادر بزرگ ـ ، مادر بزرگ اوس وخزرج بوده ـ)! آیا من نسبت به میراث پدرم هضم شوم با آن که شما در مرأى ومسمع منید؟!
(من در چشمانداز شمایم وشما در صدارس منید.) داراى انجمنید، مجلس اجتماع دارید، وفریاد دادخواهى مرا همه سراسر مىشنوید واز حال من از هر جهت آگاهى دارید، ودر عین حال شما داراى نفرات وذخیرهاید، وداراى ابزار وقوّهاید، ونزد شما اسلحه وسپر ووسیله جنگ ودفاع هست. دعوت من به شما در سر هر راه مىرسد واجابت نمىکنید، وناله فریادخواهى من به گوش شما مىآید وبه فریاد نمىرسید! با آن که شما به زد وخورد رزم (یعنى به شجاعت ومردانگى) موصوفید، وبه خیر وصلاح معروفید.
وشما گزیدگان خدا بودید که برگزیده شدید ومنتخبینید که براى ما اهلبیت انتخاب شدید. شما کسانى هستید که با سراسر عرب رزم وکارزار کردید، و خود را وارد امور سخت کردید، وتحمل رنج وخستگىها نمودید، وبا امم شاخ به شاخ شدید، وبا پهلوانان (چندجوش وتهمتنان نگفتى) زد وخورد کردید.
ما قدم برنمىداشتیم تا شما بر نمىداشتید، شما هم به آنچه ما امر مىکردیم اطاعت مىکردید. (غرض آن که همکارى مطلق بود.)
تا آسیاى اسلام به وسیله ما براى شما به گردش افتاد، وپستان روزگار به شیر آمد، ونعرههاى نخوتآمیز شرک خاضع شد، ودیگ خام طمعان از جوش افتاد، وآتش بتپرستان خاموش شد ودعوت هرج ومرج آرام گرفت، ونظام دین کاملاً ردیف شد.
پس چرا بعد از آن ایمان، حیرتزده شدید؟! وچسان بعد از آن مرحله اعلان، همکارى خود را نهفته کردید؟! (اعلان وهمکارى وهمقدمى وهمراهى وحمایت همه نهفته شد) وبعد از آن پیشقدمى چگونه عقبنشستید وبعد از ایمان شرک آوردید؟ و بعد از شجاعت از گروهى که بعد از پیمانبستنشان سوگندهاى خود را شکستند ودر دین شما طعنه وارد نمودند ترسیدید؟!»
«فَقاتِلُوا أئِمَّةَ الکُفرِ إنَّهُم لا أیمانَ لَهُم لَعَلَّهُم یَنتَهُونَ»
با امامان کفر بجنگید که آنان پایبند به سوگندهایشان نمىباشند تا شاید از کارهاى خود برگردند.
«أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوماً نَکَثُوا أَیمَانَهُم وَهَمُّوا بِإخرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوکُم أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخشَونَهُم فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخشَوهُ»
آیا نمىجنگید با گروهى که عهد شکستند وخواستند رسول را اخراج کنند با آن که از آغاز سر جنگ را با شما برداشتند آیا از آنها هراس دارید با آن که جا دارد از خدا بترسید.
هش دارید، من مىبینم دل بر آسایش نهادهاید، (تن آسایى را چون دولت جاویدان خریدهاید.)
و(دیگر آن که) آنکس را که سزاوار به قبض وبسط امور است از زمامدارى دور کردهاید.
آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد***در میان خانه گُم کردیم صاحبخانه را
با راحتباش خلوت کردهاید، واز تنگناى معیشت به فراخناى دولت رسیدهاید، واز دین برگشتهاید. در اثر این، آنچه را در ظرف جوف داشتید از ذهن برون افکندید، وآنچه را به سهولت فرو بردید به سختى استفراغ کردید. (شجاعت، دلیرى، رزمآورى، حمایتکشى، جانبازى، پیماندارى جانبدارى حق وجمله علم وعمل که ظرف آن شما بودید خود از دامن ودهن بیرون افکندید.)
پس (بدانید که) اگر کافر شوید شما وهر که در زمین است، خدا ـ جلّ وعلا ـ نیازى به آنها ندارد. خدا بىنیاز خوشرفتار است.
خطاب وهشیار باش
هلا!! من گفتم هر چه گفتم، با کمال معرفت ومعرفت کامل به ناپایدارى که تحقیقاً در خوى شما آمده، وآشنایى شما به غدر وبىوفایى که دلهاى شما احساس نموده.
ولیکن اینها لبریزى بار دل، وبیرون ریختن جوش واندوه، وجوشش چشمه لجنزار، وضعف یقین شما، ودل آشفته بود، واز باب درد دل وپیش افکندن حجّة گفته شد. (وگرنه دیوار ظلم بلند است ـ سخن کسى را قبول نمىکنند: ـ غارتگرى است!)
در اندرون من خستهدل ندانم کیست***که من خموشم واو در فغان ودر غوغاست
اعلان خطر
(اینک که غارتگرى است) پس (اى غارتگران!) این شتر (واین بار) را بگیرید و(ببرید، بخورید، دو پشتهبارگیرى کنید) تنگ زین را ببندید. (این شتر راهوار را بُنه وترکى بر پشت آن ببندید. مراد خلافت، یا فدک، یا هر دو است.)
(اما بدانید این بار به منزل نمىرسد) پشت آن زخم، پاى آن تاول کرده، مجروح وفرسوده وسوراخ است.
عارِ آن باقى، داغ ونشان از غضب خداى جبار وننگ ابد (ظاهراً مراد ننگ دزدى وغارتگرى است) بر آن نهاده است، وبدنبال امروز آن وصل وپیوند آن با آتش فرداى خداست که سر بر افئده ونهاد دلها مىکشدودر عمودهاى کشیده بر آنها ملازم شده است.
آنچه مىکنید در برابر چشم خدا است . (چشم خدا بیدار است.) به همین زودىها آنان که ستم کردند خواهند دانست که کجایىاند، قلب وانقلاب آنها را به کجا مىافکند.
من دختر آن کس هستم که از خطرها شما را خبردار کرد. (یعنى به نوبه خود هم از خطرها شما را خبردار مىکنم.)پس شما کار خود را بکنید ما هم کار خود را مىکنیم، شما منتظر باشید ما هم منتظریم.
نه هر که قوّت بازو ومنصبى دارد***به سلطنت بخورد مال مردمان بگزاف***توان به حلق فرو برد، استخوان درشت***ولى شکم بدرد چون بگیرد اندر ناف*** وبه زودى کفار خواهند دانست که عاقبت کار به نفع کیست. وبگو عمل کنید که به زودى خدا و رسول و مؤمنین عمل شما را مىبینند. و نامه اعمال هر انسانى را بر گردن او آویختهایم. بنابراین هرکس به اندازه ذرهاى عمل خیر انجام دهد نتیجهاش را مىبیند، وهرکس ذرهاى عمل شر انجام دهد نتیجهاش را خواهد دید. و گویا کار چنین مقدر شده است.
صارِغاً بِالنِّذارَةِ
پس بگیرید، ببرید، بخورید، ولى این بار به منزل نمىرسد، پشت مرکب زخم، وپاى آن فرسوده است وچشم خدا بیدار است.
أما لَقَد تقمَّصَها فلانٌ
جواب ابوبکر
پس ابوبکر ـ عبداللّه بن عثمان ـ در مقام جواب برآمد وگفت:
اى دختر رسول خدا! پدر تو به مؤمنان مشفق وکریم ودلسوز ومهربان بود، وبر کافران عذاب الیم وعقاب عظیم بود.
اگر نسبت او را در نظر آریم البته او را پدرِ تو، نه زنان دیگر وبرادرِ شوهر تو نه برادران دیر خواهیم یافت. پدرت او را بر هر خویشى برترى داد، او هم پدرت را بر هر کار بزرگى مساعدت کرد.
شما را دوست نمىدارد مگر هر سعادتمندى، ودشمن نمىدارد مگر هر بدبختى. شما خاندان طیّب وطاهر رسول خدا وگزیدگان نجیبان جهان. براى خیر راهنمایان مایید وبه سوى بهشت چراغداران کوچه گذرگاه مایید.
وتو به خصوص اى سرور بانوان! ودختر بهترین پیمبران! در گفتارت راستگویى، ودر عقل سرشارت بر دیگران پیشقدمى، از حق خود عقب زده نخواهى بود، ودر راست روى تو معارضهاى نیست.
قسم به خدا من قدمى از رأى رسولاللّه فراتر نگذاشتم وآنچه کردم به اذن او کردم، پیشرو قبیله با قوم وخویشان خود دروغ نمىگوید، من خدا را گواه مىگیرم، وخدا بر گواهى کافى است که از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله شنیدم مىفرمود: ما گروه پیغمبران میراث نمىگذاریم نه طلایى نه نقرهاى نه خانهاى نه مزرعهاى، میراث ما جز کتاب وحکمت وعلم ونبوّت نیست وآنچه ما طُعمه داریم این حق براى «اولوالامر» بعد از ما است که هر تصرّفى مىخواهد مىنماید به حکم خود هر حکمى مىخواهد مىکند.
وما این چیزى را که تو در طلب آن هستى در مصرف خرید اسب واسلحه وتهیه آن براى سربازان اسلام قراردادهایم که مسلمانان با آن کارزار کنند وبا کفار بجنگند وبا سرکشان بىپروا نبرد نمایند. واین کار را هم به اتّفاق مسلمین کردم، منفرد به آن نبودم ومستبدّانه به این رأیى که خود داشتم اقدام نکردم.
اینک این حال من واین مال من است براى تو وزیر دست تو ودر اختیار تو است، نه از تو دریغ مىدارم ونه از تو پوشیده وپنهان مىکنم، که تویى سرور بانوان اُمّت پدر خود، ودرخت بارور «طوبى» براى فرزندان خود. انکار فضائل که مجموعه آن خاصه مختصه تو است نخواهد شد واز شاخه تو واز شاخبُن تو کس نمىتواند فرو نهد، حکم تو نافذ است در آنچه من مالک آنم.
آیا تو خود مىپسندى که من در این موضوع، خلاف گفته پدرت را عمل بکنم؟
دفاع ثانوى فاطمه زهرا علیهاالسلام
فاطمه علیهاالسلام فرمود: سبحاناللّه! هرگز رسول خدا صلىاللهعلیهوآله از کتاب خدا روگردان نبود وحکمى برخلاف آن نمىفرمود، پیوسته او پیرو قرآن بود ودر قفاى مندرجات «سور» آن راه مىپیمود. آیا مىخواهید علاوه از غَدر ومکر چیزى هم به زور بر او ببندید؟ این کار بعد از وفات او شبیه است به آن دامها که براى هلاک او در حیات او گسترده شد.
اینک این کتاب خدا بین من وشما، او خود حَکَم عادل وناطق قطعى به حق وباطل است درباره پیامبرى از پیامبران خدامىگوید:
«یَرِثُنِى وَیَرِثُ مِن آلِ یَعقُوبَ»
زکریاى پیغمبر مسئلت از خدا نمود که به من فرزند بازماندهاى عطا کن که از من واز آلیعقوب ارث ببرد.
ومىگوید:
«وَوَرِثَ سُلَیمَـانُ دَاوُدَ»
سلیمان از داوود، ارث ببرد.
خداوند در بیان تقسیمبندى سهام ورثه وبیان فریضه وسهمیه میراث وآن بهرههایى که از براى مردانه وزنانه قرار داده به قدرى توضیحات کافى داده که بهانه اهل باطل را برطرف نموده است ومجال گمان وشبهه براى احدى تا قیامت باقى نگذارده.
«قَالَ بَل سَوَّلَت لَکُم أَنفُسُکُم أَمراً فَصَبرٌ جَمِیلٌ وَاللّهُ المُستَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ»
این دو نفر که در آیه ذکر شدهاند پیامبرند، وتو مىدانى که مقام نبوت ارث بردنى نیست، وارث بردن در غیر مقام نبوت است؛ پس براى چه از ارث پدرم محروم مىشوم؟ آیا خداوند در کتابش آورده که «به جز فاطمه دختر محمد»؟ به من نشان بده تا قانع شوم.
«بَل سَوَّلَت لَکُم أنفُسُکُم أمراً فَصَبرٌ جَمِیلٌ واللّهُ المُستَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ».
ما نگوئیم بد ومیل به ناحق نکنیم***جامه کس سیه ودلق خود ازرق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم***سرّ حق با ورق شعبده ملحق نکنیم
ابوبکر سخن را خاتمه داد
ابوبکر گفت: خدا راست گفت وپیغمبر خدا صلى الله علیه وآله راست گفت، وتو که دختر اویى راست گفتى. تو معدن وکان حکمتى، ووطنگاه هدایت ورحمتى، ورکن دین وآئینى، وسرچشمه حجتى. حرف حسابى تو را دور نمىافکنم ودر گفتگوى تو کلمه منکرى نمىگویم. اینک این مسلمانها حَکَم بین من وبین تو، این قلادهاى که من به گردن افکندهام آنان به گردن من افکندهاند، وبه اتّفاق ایشان آنچه گرفتهام گرفتهام، نه مکابره دارم ونه خودرأیم ونه خود برداشت کردهام، وایشان همگى شهود وگواهاند.
سخن فاطمه علیهاالسلام رو به مردم است
ولى عمده نظر به همکاران ابوبکر است که کارگردان اویند.
فاطمه علیهاالسلام التفاتى به مردم کرده فرمود:
اى مردم! که براى پیرامون حرف بیهوده شتابانید وکردار زشت وتباه زیانآور را ندیده مىانگارید! آیا تدبّر در قرآن نمىکنید، یا آن که بر دلها قفلها زده شده است؟!!
نى! نى! بلکه اعمال بدى که کردهاید تیرگى آن، پرده بر دلهاى شما زده وبه گوشهاى شما وچشمهاى شما دستاندازى کرده وآنها را فراگرفته. بد مآلاندیشى کردید، وبد راهى پیش پاى او گذاشتید، بد معاوضه شرّى کردهاید آوخ زفروشنده دریغا زخریدار!!
به خدا قسم تحمّل این بار را سنگین، وعاقبت آن را پر از وزر ووبال خواهید یافت، اما وقتى که پرده براى شما برداشته شود واز پس بینوایىهاى دنیا پشت وماوراء آن را بنگرید، وبراى شما از پروردگارتان پدیدههایى پدید آید که هیچ گمان نمىبردید، آنجا است که زیانکار شوند اهل بطالت وضلالت.
فاطمه علیهاالسلام وسخن آخرین ودفاع آخرین
«وَإن یَستَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالمُهلِ یَشوِى الوُجُوهَ»
ندبه زهرا علیهاالسلام بر سر قبر پدر
گوید: سپس عطف توجه نموده، بر سر آرامگاه پدر آمد وآن شکوائیه را خواند. زنان در پیرامون او، وزهرا علیهاالسلام در میان مانند کبوترى نالان است.گفت:
1. بعد از تو خبرها شد، بلاها درى مختلف رخ داد واگر تو حاضر بودى مطلب بزرگ نبود.
2. ما تو را از دست دادیم، مانند سرزمینى که باران از او حبس شود، قوم تو مختل شدند، بیا تماشا کن چه نکبت بار آوردهاند.
3. هر خاندانى که براى او نزد خدا قرب ومنزلتى بود نزد بیگانگان هم محترم بود، به غیر از ما.
4. مردانى چند از امّت تو همین که تو رفتى وپرده خاک جلوى تو حائل شد، اسرار سینهها را آشکارا کردند.
5. مردانى دیگر هم بر ما رو ترش کردند. استخفافها به ما شد، همین که تو از دست رفتى، همه روى زمین تاراج شده است.
6. تو ماه شب چهارده ما ونور ما بودى که به پرتو نور تو روشنى مىگرفتیم، از جانب پروردگار بر تو کتب نازل مىشد، واز تو به جهان مىتابید.
7. جبرئیل به آیات قرآنى پیوسته مونس ما بود، تو غایب شدى، جمیع خیرات مستور شده رخ نهفت.
8. پس اى کاش پیش از تو ما را مرگ در بر گرفته بود وهنگام رفتن تو وپوشیدن جمال خویش از خلق، ما زنده نبودیم.
9. به راستى ما بلادیدگان تو، بلیهاى دیدیم که هیچ بلادیده در جهان، چونان ما مباد وچون ما نشد نه در عجم نه در عرب.
10. آنکس که به ستمِ قبیله ما دست زده باشد روز قیامت خواهد دانست که کجایى است.
11. تا زندهایم اشک ما بر تو ریزان است وتا چشم براى ما باقى است مثل ابر بهار بر تو مىگرییم.
12. ما به رفتن کسى مصیبت زدهایم که خلقت او بىآلایش، اخلاق او بىغل وغش، ریشه تبار او والا، ونسب او سر آمد انساب است.
13. پس تو (اى رفته ما) بهترین تمام بندگان هستى (در هنگام مذاکره از صدق وکذب) تو راستگوترین مردم بودى.
14. تا زنده بودى جبرئیل (روح القدس) زیارت ما را ترک نمىکرد، چون تو رفتى روى خود را از ما پوشید وجمیع خیرات در پرده شد.
15. بعد از تو شهرها ودیارها بر من تنگ شد، وبه دو «سبط» ستمى رفت که من در آن درمانده شدهام ومرا تاب دیدن آن نیست.
على علیه السلام در انتظار است
اى پسر أبىطالب! مانند جنین (که در شکم پردهنشین است، پرده به خود پیچیده) خود را در پرده نهفته کردهاى؟! ومثل شخص مُتّهم در کنج خانه خود درنشسته، خانهنشین شدهاى؟!!
تو شهپر بازهاى قوى ومرغهاى شکارى را در هم شکستى، امروز پرهاى مرغان بىبال وپر بر سرت ریخته، بىچارهات کرده است.
این پسر است، ملک واگذارى پدرم (در کابین مادرم) را ونان خانه پسرم (نان بخور ونمیر پسرم) را از من به زور مىگیرد. آشکارا با من ستیزه مىکند. یافتمش، که در سخن با من جهراً جدال مىکند. تا کار به جایى رسید که این مردم (مادردار) یعنى انصار دست از یارى من کشیدند وقبیله مهاجر هم رشته پیوند مرا بریدند. جماعت عموماً نسبت به من چشم پوشیدند. پس اینک نه دفاعى است ونه جلوگیرى.
با دلى پر از جوش از خانه رفتم وبا دماغى افسرده برگشتم. رخسار خود را آن وقت به خاک مذلّت نهادى که شمشیر تیز خود را زمین نهادى. گرگها را از هم مىدریدى واینک خاک را فرش خود قرار دادى. (من از گفتن خوددارى نکردم ولى به قدر سر سوزنى هم کارسازى نکردم.) نه از گفتار خود تودهنى به کسى زدى ونه از عهده باطلى برآمدى، من که اختیارى ندارم یا چارهاى ندارم.
کاش من پیش از این خوارىام وقبل از این بىارجىام مُرده بودم.
عذر من به درگاه خداوند همین بس که ابوبکر متجاوز بود ومن مىخواستم از تو حمایت کرده باشم.
آه، که من در هر سر آفتاب شیونى از واویلا دارم ودر هر غروبى شیونى دیگر از نو. (اى بد ماتم زده من!) پدر که ستون بود مُرد، وآن که بازو بود سست شد. شکایتم را بسوى پدرم مىبرم ودادخواهىام را به پروردگار وامىگذارم.
بارالها! نیروى قدرت تو تواناتر وشدیدتر است (یعنى از من ضعیف واز دشمن قوى) وشمشیر تو برندهتر وشکنجه تعذیب تو تیزتر است.
جهان را صاحبى باشد خدا نام***کز او آشفته دریا گیرد آرام
تسلیت امام
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: تو بدماتم زده نیستى، بلکه واویلا براى بدخواه تو است. اندکى از این جوش دل تخفیف بده، واز سوز دل اندکى خوددارى کن، اى دختر گزیده عالم واى بقیه نبوت! من از انجام تکلیفم ودینم تا حدّى که وظیفه داشتم ودارم سستى ننموده واز اندازه مقدور تخطى نکردهام.
اگر تو نظر به روزى دارى، روزى بخور ونمیر تو تضمین شده واز جهت کفیل کاملاً تأمین شده است، وآنچه براى تو تهیه شده بهتر است از آنچه از تو قطع شده است پس بگو: «حَسبِىَ اللّه» خدا مرا بس است.
دریا آرام گرفت
فاطمه علیهاالسلام فرمود: «حَسبِىَ اللّه» خدا مرا بس است، وساکت شد.
این همه تلخى ونامرادى ماها***چون تو پسندى سعادت است وسلامت
جهان را صاحبى باشد خدا نام***کز او آشفته دریا گیرد آرام
http://www.erfan.ir/farsi/article/view/66943
کلام خود را با حمد وسپاس خدایى آغاز مىکنم که به ستایش وفضل وعزت ونعمت از همه کس سزاوارتر است حمد خدا را بر آنچه انعام کرده، وشکر او را بر آنچه الهام فرموده، وثناخوانى او را بر آنچه تقدیم داده، از عموم نعمتها که خود ابتدا کرده، وموهبتهاى معنوى که خود رشته تار وپود آنها را به سر تا پا کشانیده، وتمام مددهایى که پیاپىِ یکدیگر رسانیده. شماره آن از حوصله احصائیه، بیشتر وسرحدّات آن از جزا وپاداش، فراتر، ودامنه بىسر وته آن تا ابد از ادراک هوش، فراختر است. پس آنها را به شکرگزارى خواند به منظور اتصال نعمت از طریق تمناى زیاده، و بندگانش را مطیع خود گردانید بر فرستادن آنها وباب محمدت را بر روى خلائق گشود به وسیله گرانبهایى عطیه، وبراى تجدید امثال آن پیشنهادهاى مکرر خود را مرتبه دیگر داد.
اداى شهادتین
وگواهى مىدهم به این که:
«لا إلَهَ إلاّ اللّهُ وَحدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ» جز خداى یکتا وبىهمتا خدایى نیست تنها او معبود است وشریکى ندارد.
(چه کلمهاى؟) کلمه (بزرگى) که اخلاص را تأویل آن قرار داد، وقلوب را متضمنِ وصل پیچ ومهرههاى آن ساخت ، ودر پیشگاه تفکر، معنى آن را کاملاً معقول وروشن داشت.
خداوندى که چشمها را مَقدرت دیدن آن نیست! وبراى زبانها وصف ذات اقدسش میّسر نیست! واوهام را به چگونگى ساحت عزتش دسترس نیست!
اشیاء را اختراع کرد نه از نقشهاى که پیش بوده باشد! وآنها را مادّه ساخته بیرون داد بىآن که از قالبى قالبگیرى نموده باشد!
آنها را به قدرت خویش تکوین نمود، وبه مشیت خویش ساخت وپرداخت، بىآن که براى وى در کارپردازى آنها حاجتى باشد، وبراى او در صورتگرى وصورتپردازى آنها فائدهاى باشد، مگر تثبیت کردن حکمتش، وهوشیار کردن بر طاعتش، واظهار کردن قدرت خویش، ورام کردن خلق به عبودیت خویش، وعزیز کردن دعوت خویش.
سپس ثواب خود را بر طاعت وفرمانبردارى نهاده، وعقاب خود را بر معصیت ونافرمانى قرار داد، براى باز پسزدن بندگان از گودال نکبت ونقمت.
ورو به راه کردن آنان به آشیانه ولانه بهشت پر نعمت.
وگواهى مىدهم که پدرم «محمد صلىاللهعلیهوآله» بنده او وفرستاده او است، واو را پیش از پوشاندن لباس گزیده داشت ونجیب کرد، وپیش از سرشت گل او صلىاللهعلیهوآلهاو را نامبرى کرد وپیش از بعثت وبرانگیختنش او را مُصفّا خواست.
آن هنگام که هنوز خلایق به حجاب غیب پوشیده بود، وبه پردههاى هول ووحشت مصون بود، وبه نهایت عدم مقرون بود، از علمى که خدا (سبحانه) به عواقب امور ومآل امور داشت، واحاطهاى که ذات اقدس او به حوادث روزگارها داشت، وشناسایى کاملى که به وقوع مقدّرات داشت.
او را برانگیخت تا امر خود را اتمام کرده، وامضاى حکم خود را قطعى نموده، ومقدّرات حتمى را انفاذ فرموده باشد.
نظام احسن ونظام اصلح
واو صلى الله علیه وآله (پس از مأموریت) اُمم را دید که در آیینها فرقه فرقهاند، بر پیشگاه آتشهاى افروخته خود معتکفند، به بتهاى خودتراشیده خویش به پرستشاند، خدا را با عرفان او منکرند. (خلاصه آن که حال جهان وجهانیان را آشفته دید.)
پس خدا به وسیله پدرم محمد صلىاللهعلیهوآله تاریکىهاى آنها را روشن کرد، واز قلوب، عقدههاى مبهمش را برطرف کرد، واز جلوى دیدهها، غبار را زائل نمود، و مطالب مبهم را براى همگان روشن نمود، و در میان مردم قیام به هدایت کرد ومردم را از گرداب ژرف ضلالت دستگیرى نمود، وبه دیدگان آنها از پس کورى ونابینایى بینش داد، وایشان را به سوى دین قویم هدایت فرمود، وبه سوى راه راست دعوت نمود.
تا هنگامى که خداوند او را از روى رأفت ورحمت واختیار ورغبت بسوى خود قبض روح کرد وسراى دیگر را براى او بهتر پسندید، در اثر آن، محمد صلىاللهعلیهوآلهاز تعب وخستگىهاى این دنیا راحت شد، و سنگینى بار ناملایمات از او برداشته شد. اینک به گرداگرد او صلىاللهعلیهوآلهملائکه ابرار درآمده، ورضوان وخشنودى پروردگار غفّار او را فرا گرفته وبه جوار پادشاه جبّار (خدا) کامیاب شده.
صلوات بر پدرم پیامآور و امین او بر وحى خدا، وبرگزیده ومنتخب او بر خلق وپسندیده او وسلام بر او باد ورحمة اللّه وبرکاته.
مسئولیت زمامداران مسلمین
شما اى بندگان خدا، بیرقداران امر ونهى اویید، وعُهدهداران دین او ووحى اویید، وامینهاى خدایید نسبت به نفس خویشتن، ومُبلّغین اویید به سوى امم که در اطراف شما هستند زمامداران پاک وحق براى خدا (جل وعلا) در میان شما بود، وعهد وقرارى با شما گذاشته شد، وبقیهاى از نبوّت به سرپرستى بر سر شما گمارده شد.
این کتاب خدا است، کتاب ناطق، وقرآن صادق، ونور فروزان، وشعاع درخشان، بیان آن بصیرت افزاست، سرائر ونهفتههاى آن از پرده هویداست. و با ما دلیل وبرهانى است که ظواهر آن جلوهگر است و استماع آن براى مردم همیشگى است، پیروان او به خاطر آن مورد رشک جهاناند، وتبعیّت از آن مانند قائدى وسیله پیشروى به رضوان است، سخنشنوى از آن راه به سرانجام نجات است.
به این کتاب حجج روشن خدا، و پندهاى مکررش ومنوّیات جدّى تفسیر شدهاش ونوامیس ورموز در پرده نهفتهاش، و احکام کافیهاش وگواهىهاى جلوهگرش وبراهین کافیهاش و جملات شفابخشش وفضائل داوطلبیش ورخصتهاى بخشیدهاش و رحمتى که امید آن مىرود وقوانین مکتوبهاش به دست مىآید وبدان به آن دسترس است.
فلسفه احکام
پس خدا ایمان را براى تطهیر شما از شرک قرار داد، ونماز را براى پاکى روان وتنزیه شما از کبر، وزکات را براى برومندى نفس وجان ونماء در رزق، وروزه را براى تثبیت اخلاص، وحج را براى استحکام کاخ دین، وعدل عمومى را براى ردیف کردن دلها وقبولى دین، و طاعت ما را براى انتظام کیش، وپیشوایى ما را براى تأمین از تفرقه وجهاد را براى عزت اسلام، وصبر را براى کمک در استحقاق مزد، وامر به معروف ونهى از منکر را به مصلحت عامه، وبرّ به والدین را سنگر حفظ از خشم، وصله ارحام را وسیله ازدیاد عمر وکثرت در عدد، وقصاص را قلعه حفظ خونها، ووفاى به نذر را براى معرض آمرزش، وایفاى کیل ووزن را براى تغییر خوى کمدادن وکمدیدن حق مردم، ونهى از شرب خمر را براى پاکیزگى از کثافت، ودورى کردن از تهمت زدن را براى محفوظ ماندن از لعنت ودورباش رحمت، وترک سرقت را براى الزام به عفت، وکنارهگیرى از مال یتیمان و بر نداشتن آن را وسیله تحفظ از ظلم، و نهى از زنا را براى حفظ از غضب الهى، و بارگاه عدل در احکام را براى آرامى دل رعیت، و ظلم ننمودن در حکم را براى ترس از حق قرار داده است. وخدا شرک را حرام کرد براى اخلاص ویکسره تندادن به ربوبیت او.
تجزیه وتحلیل مشتملات قرآن
«فاتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إلاَّ وَأَنتُم مُسلِمُونَ وَلا تَتَولّوا مُدبِرینَ»
وَاَطیعُوا اللّهَ فیما اَمرَکُم بِهِ وَنَهاکُم عَنه فَانهُ «اِنَّما یَخشَى اللّه مِن عِبادَهُ العُلَماء»
پس بعد از این تقریر باید نسبت به خدا آنقدر که شایسته ملاحظه است ملاحظه کنید، جز با روش مسلمانى نمیرید، و از فرامین خدا روى برنگردانید و خدا را در آنچه امر فرموده ونهى کرده اطاعت نمایید این درست است صد در صد که از خدا جز دانشمندان هراس نمىدارند.
پس حمد وثناى خدایى را به جا آورید که با عظمت ونورش تمام اهل آسمان وزمین در جستجوى وسیلهاى به سوى اویند. وماییم آن وسیله الهى در خلقش وما آلرسول خداییم وما مقربان درگاه خدا وجایگاه قدس او وحجت غیبى الهى ووارث انبیاى اوییم.
مسئولیت اجراء وابلاغ
اى مردمبدانید: من فاطمهام وپدرم محمد صلىاللهعلیهوآله است آنچه اول مىگویم آخر هم همان را گویم، آنچه را مىگویم غلط نمىگویم وآنچه را اقدام مىکنم زیادهروى نمىکنم. پس با گوشهاى شنوا وقلبهاى آگاه سخن مرا گوش دهید.
حقوق خانواده من
«لَقَد جَاءَکُم رَسُولٌ مِن أَنفُسِکُم عَزِیزٌ عَلَیهِ مَاعَنِتُّم حَرِیصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ»
شما را پیغمبرى آمد، از خودتان، دلسوز بر شما، ناراحت بود از ناراحتى شما، حریص بود بر نگهدارى شما، نسبت به مؤمنین مهربان ورؤوف ودلسوز بود.
حقوق پدر و شوهر من
اگر نسبت زاد وتبار او را بنگرید و او را بشناسید خواهید یافت که پدر من است نه پدر زنان شما وبرادر پسر عمّ من است نه مردان شما. ومن به این نسبت مفتخرم، (سرفرازى است که من نسبت به او صلىاللهعلیهوآله این مقام را دارم.) رحمت خدا بر او وآل او بادا.
او رسالت خود را به انجام رسانید، سرآغاز نبوت خود را به آگاهى خطر سرشکاف کرد، راه خود را از پرتگاه مشرکین گردانید، شمشیر بر تارک سر آنها نواخت، گلوگاه آنها را گرفته درهم فشرد، وبا زبان حکمت وموعظه حسنه آنها را به راه خدا دعوت کرد.
بتها را درهم مىشکست، وسر سروران را منکوب مىکرد، تا جمع آنچنانى وتیپ واردوى جمعشان درهم شکسته شده، واز میدان گریختند تا صبح صادق از زیر پرده شب به درآمد، وچهره زیباى حق نقاب برگرفت وحق خالص جلوهگر شده زمامدار دین به نطق آمد، و آتش کفر خاموش شد و عربدههاى شیاطین لال گشت، وراهزنان دین از زبان افتادند، (مردمان جلف وبىسر وپا دور گشته وتار ومار شده از کار ونفس افتادند، خار نفاق از راه برداشته شد) وگرههاى کفر وشقاق از هم گشوده شد، ودهن شما به کلمه اخلاص باز شد وشما کلمه اخلاص را به زبان آوردید در پیرامون چند تن درخشنده وگرسنه (در سایه کوشش چند نفرى شب زندهدار وروزهدار که خدا آیه تطهیر را در باره آنها نازل فرموده.
«إنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهِیراً»
در صورتى که شما خود بر لب گودالى از آتش بودید که پیامبر الهى شما را نجات داد. شما کسانى بودید که بتها را مىپرستیدید وقماربازى مىکردید.
مزمزه هر نوشنده، طعمه فرصت هر خورنده، آتشگیرانه هر شتابنده، ولگدکوب هر رَونده بودید.
آب وامانده جادهها را مىآشامیدید، وقوت از برگ درختان مىگرفتید. از ذلیلى به هر کارى وامانده واز هر درى رانده بودید. هراسان بودید که مبادا مردمان اطرافتان به چشمزدنى شما را از میان بربایند.
تا خدا به دست پیامبرش محمد صلىاللهعلیهوآله بعد از گرفتارىهاى ناگفتنى ونهفتنى شما را از غرقاب ژرف انقاذ کرده گرفت، بعد از این که بلاهایى از دست مردمان چندجوش وتَهَمتَنان ناگفتنى دید واز گرگهاى عرب واز سرکشان اهل کتاب ابتلاها کشید.
هرگاه وبیگاه که آتشى براى جنگ افروختند، خدا آن را خاموش کرد، وهر دم وهر ساعت که شاخ شیطان از معدن سربرآورد واژدهایى از مشرکین دهن باز کرد، برادرش را در کام اژدها وگلوگاه آن افکند، او هم برنمىگشت تا گوشمالىهاى سختى با کف مشت دلاورى به آنها مىداد وآتش آنها را با آب شمشیرش خاموش مىکرد.
(وقتى از جنگ برمىگشت که از خستگى جان به لب رسیده، از دست رفته)، فرسوده در جنب ذات خدا، کوشیده در امر خدا، پیوندى از رسول خدا، سرورى از اولیاى خدا، همواره دامن به کمرزده، صمیمانه مجدّانه، بیش از جان تلاش زده او بود.
زحمت ما واستفاده شما
شما (در این احوال پر انقلاب) در رفاهیت عیش واکشیده بودید به خوشمزگى با یکدیگر گفتوشنود داشتید، مىگفتید ومىخندیدید. در مهد امن متنعم بوده، مترصد بودید که کى چرخ گردون بر سر ما بچرخد وخاکستر یتیمى بر سر من بریزد، وگوش به زنگ خبرها بودید. در هنگام کارزار عقبگرد مىکردید واز رزم فرار مىکردید.
تا همین که خداوند از براى پیغمبرش صلىاللهعلیهوآله خانه انبیاء وآرامگاه اصفیاء را برگزید، وآنچه به او وعده داده بود به اتمام رساند خار وخس نفاق در شما ظاهر شد، وجامه دین کهنه شد، و جامهاش مندرس واستخوانش ضعیف گردید وآن قدرت ضعیف از بین رفت و سردسته گمراهان (وگمراه سر دستهها که عقدهها را در سینه نگهداشته بود) به سخن آمد، وتهیدست گمنامان نابغه شده، وناز پروردگان بىعرضه کبکشان به خواندن آمد در عرصه خانههاتان به این سو وآن سو متکبرانه قدم زده مانند شتر مست دم جنبانید وشیطان از بُنِ رخنه سر سوزن که سر فرو برده بود سر به در آورد، یافت که از سرکشى، همه براى دعوت او نظر اجابت دارید، وبراى ملاحظه عزت فریبنده او ملاحظه کارید. سپس نهضت از شما خواست، دید که سبکید، وگرم وداغتان کرد، دید آتشینید. پس اقدام کردید، چه کردید؟ چه کردید؟ داغ ونشان زدید بر غیر شتر خودتان (اشاره به خلافت است) جهانمدارى را بلااستحقاق مرکب سوارى خود کردید، در صورتى که مرکبسوارى شما نبود. شما لایق سوارى آن نبوده ونیستید. شترهاتان را روانه آب کردید در غیر نوبه آبتان. در نتیجه سرآب را بر میراب آن گرفتید.
با آن که هنوز از عهد وقرار قدرى نگذشته بود، وموضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، ودهن زخم هنوز به هم نیامده بود، وپیغمبر صلىاللهعلیهوآلههنوز به قبر نرفته بود، براى این پیشافتادگى خود بهانه کردید که از فتنه وبروز فتنه ترسیدیم.
«أَلاَ فِى الفِتنَةِ سَقَطُوا وَإنَّ جَهَنَّمَ لَمحِیطَةٌ بِالکَافِرِینَ»
هلا که در قعر فتنه افتادند! براستى جهنم از هر سو محیط بر کافرین است.
خیلى دور بود از شما این پیشافتادگى! چطور به شما این اشتباه رخ داد؟! رو به کجا زیر وزبر مىشود؟!! در صورتى که کتاب خدا در میان دست وپاى شما است. مطالب آن هویداست. واحکام آن درخشان است، وبرقهاى آن نُور دیده را مىرباید، وزواجر آن دَم به دَم به چشم مىآید، واوامر آن واضح وآشکار است، آن را پشت سر انداختهاید!!
آیا بىرغبتى به آن را مىطلبید؟!! یا حاکمى را به غیر او مىطلبید؟!! بد بدلى است براى ظالمان حکم مخالف قرآن.
«وَمَن یَبتَغِ غَیرَ الاْءسْلاَمِ دِیناً فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ»
هر کس غیر اسلام دینى را اختیار کند هرگز از او قبول نمىشود ودر آخرت او از خسارتکاران است.
تجاوز به حقوق ما
سپس آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، ویا این شتر دزدیده رام گردد وکشیدن افسار آن سهل گردد. متعاقب آن شروع کرده آتشگیره را آتش همىدهید، وبراى هیجان، پارههاى آتش را افروختهتر مىکنید (دامن به آتش مىزنید تا آتش را شعلهور کنید.) ولاش مىزنید براى اجابت بانگ شیطان، وخاموش کردن چراغ دین درخشان، واز سر وصدا انداختن سنن پیغمبر پاکان صلىاللهعلیهوآله
به بهانه کف گرفتن، شیر را زیر لب پنهان مىخورید ، وبراى خانواده واولاد او بهسان شکارچى که در پس وپشت تپهها وماهورها کمان بهدست وزِه کرده خود را پنهان مىکند وچون صیّادى که در لابلاى درختان انبوه کمین مىنماید، همى پا به پا قدم برمىدارید تا به ما تیررس شده، مرغِ بالشکسته وافسرده وکبوتر سربهگریبانى را مثل من، دیگربار غافلگیر کنید وتیرى دیگر بزنید.
وقتى آگه شوى از حال دلم اى صیاد***که به کنج قفسمنیستبهجزمشت پرى*** وما باید بر صدمههایى از شما مثل خنجر بُرّان وفرو کردن سنان در میان شکم واندرون نهان شکیبایى کنیم.
وشما الآن گمان مىبرید که فدک ارثى براى ما نیست.
آیا حکم جاهلیت را از نو دنبال مىکنید؟ (که بانوان را چیزى نمىشمردند ومحروم از میراث مىداشتند) آیا چه حکمى بالاتر وبهتر از حکم خدا است براى قومى که باور داشته باشند؟
آیا پس مگر نمىدانید؟ آرى، براى شما مثل آفتاب وسط روز روشن است که من دختر اویم.
هان مسلمین! آیا سزاوار است که من بر ارثیه پدرم زور بشنوم واز دست من بگیرند؟!
اى پسر ابى قحافه! آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى ومن از پدرم ارث نبرم؟! عجب افتراى بزرگى به خدا بستهاى وچیز تازهاى آوردهاى؟ که از روى جرأت بر قطع رحم رسولاللّه صلىاللهعلیهوآلهوشکستن پیمان چنین اقدامى کردهاید.
آیا به عمد ودانسته، عمل به کتاب خدا را ترک مىکنید وآن را پشت سر مىاندازید؛ زیرا خداوند تبارک وتعالى مىگوید:
«وَوَرِثَ سُلَیمانُ دَاوُدَ»؛ سلیمان از داود ارث برد.
ودر آنچه که خبر یحیى بن زکریا را بازگو مىکند گوید:
«فَهَب لِى مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِى وَیَرِثُ مِن آلِ یَعقُوبَ»
زکریا گفت: پروردگارا! مرا بازمانده فرزندى عطا کن که میراث از من برد واز آل یعقوب.
وفرموده:
«وأُولُوا الْأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى کِتَابِ اللّهِ»
خویشاوندان رحمى اولىترند به یکدیگر.
وفرمود:
«یُوصِیکُمُ اللّهُ فِى أَولاَدِکُم لِلذَّکَرِ مِثلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ»
وصیت مىفرماید خدا شما را درباره اولاد شما از براى پسر مثل بهره دو دختر است.
وفرموده:
«إن تَرَکَ خَیراً الوَصِیَّةُ لِلوَالِدَینِ وَالْأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِینَ»
نوشته شده است بر شما هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد این که وصیت نیک براى والدین ونزدیکان کنید؛ حکمى است حق وثابت بر پرهیزکاران.
وشما گمان مىبرید که مرا بهرهاى نیست وارث از پدر نیست وبین ما پیوندى نیست؟!
آیا خدا شما را مخصوص آیهاى کرده که پدرم را از آن آیه بیرون کرده؟!
یا آن که مىگویید: اهل دو کیش از یکدیگر ارث نمىبرند ومن وپدرم از اهل یک کیش نیستیم؟!
یا آن که شما به خاص وعام قرآن از پدرم وپسر عمم داناترید؟!
اینها که نیست؛ پس غارتگرى است!!
اینک: این تو واین شتر، شترى مهار زده ورحل نهاده شده، برگیر وببر که با تو در روز رستاخیز وحشر هم ملاقات خواهد کرد. چه نیکو حاکمى است خدا ونیکو دادخواهى است محمد صلىاللهعلیهوآله ونیکو وعدهگاهى است قیامت. بعد از مدت کوتاهى پشیمان مىشوید و در آن ساعت وآن روز آنان که به باطل مىروند زیان مىبرند وآن وقتى که ندامت وپیشمانى برید ودیگر فائدهاى براى شما نخواهد داشت وبراى هر وعدهاى میعادگاهى است (وهر خبرى پایش به جایى بند است) وبه زودى خواهید دانست که عذاب خوارىافزا بر سر چه کسى حلول مىکند که چادر وخیمه عذاب سراپرده براى همیشه مىزند؟!
راننده تاکسی و اختلاس 3000 میلیاردی
▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀
این اتفاق برای ما رخ داد ...
راننده خط بیتوجه به صف مسافران که منتظر ماشین بودند و بارانی که می بارید،
کنار خیابون داد میزد: «دربـــــــــــــــــست».
نگاه معنیدار و اعتراضهای گاه و بیگاه مسافران هم راننده رو کلافه کرده بود و هم ما رو،
در اون هوای بارونی داشتیم حسابی خیس می شدیم!
بهخاطر همین من و یک خانم و دو آقای دیگه با همدیگه ماشین رو با کرایه
۶٬۰۰۰ تومن دربست گرفتیم که برای هر مسافر نفری ۱۵۰۰ تومن میافتاد
درحالی که کرایه خط فقط ۵۵۰ تومن بود.
به هر ترتیب سوار تاکسی شدیم و راننده شروع کرد
از مشکلات ماشین و گیرنیومدن لاستیک و بنزین آزاد زدن صحبت کردن و ...
کنار راننده مرد جوانی نشسته بود که انگار از خیسشدن زیر بارون دلخوشی نداشت.
وقتی سخنرانی راننده درباره مشکلات بنیادی مملکت شروع شد
خیلی سریع خودش رو وارد بحث کرد که:
【بهتره ادامه بحث رو به صورت یه گفتوگوی دو طرفه دنبال کنیم.】
راننده تاکسی: برادر خانمم یه وام 6 میلیون تومنی میخواست بگیره مجبور شد ماشینش رو بذاره به عنوان وثیقه.
بنده خدا الان خورده به مشکل. دارند ماشینش رو مصادره میکنند.
یه عده دزد دارند میلیارد میلیارد اختلاس میکنند کسی هم خبردار نمیشه
اون وقت این جوون رو ببین چجوری سر میدوونند!
مسافر: نوش جونش!
راننده: (نگاه متعجب) نوش جون کی؟
مسافر: نوش جون کسی که ۳٬۰۰۰ میلیاردتومن خورده!
راننده: (با لحن عصبی آمیخته به تمسخر):نکنه اون بابا فامیل شما بوده؟
مسافر: نه! فامیل من نبوده اما یکی بوده مثل همین مردم. مثل شما! مگه این
یارو از مریخ اومده اختلاس کرده؟ یا اون مدیر بانک از اورانوس به ریاست
رسیده بوده؟
راننده: نه آقا جان اونا از ما بهتروناند!
من برای یک جفت لاستیک باید ۳ روز برم تعاونی
اون وقت اون 3000 میلیارد تومن رو میخوره یه آبم روش!
مسافر: خب آقا جان راضی نیستی نخر!
راننده: (با صدای بلند) چرا نامربوط میگی مرد حسابی؟ مجبورم بخرم !
لاستیک نخرم پس چجوری با ماشین کار کنم ؟
مسافر: وقتی شما که دستت به هیچ جا بند نیست و یه راننده عادی هستی
وقتی میبینی بارندگی شده و مسافر مجبوره زود برسه به مقصد
میای ماشینی که باید تو خط کار کنه رو دربست میکنی ...
راننده پرید وسط حرف طرف که:
آقا راضی نبودی سوار نمیشدی!
مسافر: (با خونسردی) میبینی؟ من الان دقیقاً حال تو رو دارم. وقتی داشتی لاستیک ماشین میخرید!
مرد حسابی فکر کردی ما که الان سوار ماشین تو شدیم و ۳ برابر کرایه رو داریم میدیم راضی هستیم؟
ما هم مجبوریم سوارشیم!
وقتی تو به عنوان یه شهروند عادی اینجوری سواستفاده میکنی
از مدیر یه بانک که میلیاردها تومن سرمایه زیر دستشه چه انتظاری داری؟
اون هم یکی مثل تو در مقیاس بالاتر.
راننده آچمز شده بود و سرش تو فرمون بود ...
مسافر که حالا کاملاً دست بالا رو داشت با خونسردی ادامه داد:
دزدی، دزدیه ... البته منظورم با شما نیستا،
ولی خداوکیلی چنددرصد از مردم ما اون کاری که بهشون سپرده شده رو خوب انجام میدن؟
که انتظار دارند یه مدیر بانک کارش رو خوب انجام بده؟
منتهی وقتی اونا وجدان کاری ندارند کسی بویی نمیبره،
اما گندکاری یه مدیر بانک رو همه میفهمند!
برادر من تو خودت رو اصلاح کن
تا اون مدیر بانک جرات همچین خلافی رو نداشته باشه.
اینجور موقع ها معلوم میشه اگه ما هم آب گیرمون بیاد شناگر ماهری هستیم!
راننده که گوشاش تو اون هوای سرد از شدت خجالت حسابی سرخ شده بود گفت:
چی به گم والا!
من اولین نفری بودم که تو مسیر باید پیاده میشدم
و طبیعتاً طبق قرار اجباری با راننده باید ۱۵۰۰ تومن کرایه میدادم.
وقتی خواستم پیاده شم یه اسکناس ۲٬۰۰۰ تومنی به راننده دادم.
راننده گفت ۵۰ تومنی دارید؟ با تعجب گفتم بله دارم و دست کردم تو کیفم و یه سکه ۵۰ تومنی به راننده دادم.
راننده هم یک اسکناس ۱۰۰۰ تومنی و یک اسکناس ۵۰۰ تومنی بهم برگردوند و گفت: به سلامت!
همونطور که با نگاهم تاکسی رو که تو هوای بارونی مهآلود حرکت میکرد رو دنبال میکردم
چترم رو باز کردم و پولا رو تو کیفم گذاشتم ...
آروم شروع کردم به قدم زدن و با خودم فکر میکردم:
یعنی من هم باید خودم رو اصلاح کنم ؟!!
همه کنار گود ایستادهایم و میگوئیم لنگش کن! ...
.
.
.
منبع: عصریران
ماجرا واقعی است ...
یه روز یه باغبونی ، یه مرد آسمونی
نهالی کاشت میون باغچه مهربونی
می گفت سفر که رفتم یه روز و روزگاری
این بوته یاس من می مونه یادگاری
######
هر روز غروب عطر یاس تو کوچهها میپیچید
میون کوچه باغا ، بوی خدا می پیچید
هر روز غروب عطر یاس تو کوچهها میپیچید
میون کوچه باغا ، بوی خدا می پیچید
#########
اونایی که نداشتن از خوبیا نشونه
دیدن که خوبی یاس ، باعث زشتیشونه
عابرای بیاحساس پا گذاشتن روی یاس
ساقههاشو شکستن آدمای ناسپاس
#####
یاس جوون بگمون ، تکیه زدش به دیوار
خواست بزنه جوونه ، اما سر اومد بهار
یه باغبون دیگه شبونه یاس رو برداشت
پنهون ز نامحرما تو باغ دیگهای کاشت
######
هزار ساله کوچهها پر میشه از عطر یاس
اما مکان اون گل مونده هنوز ناشناس
هزار ساله کوچهها پر میشه از عطر یاس
اما مکان اون گل مونده هنوز ناشناس