خطبه فدکیه 1
کلام خود را با حمد وسپاس خدایى آغاز مىکنم که به ستایش وفضل وعزت ونعمت از همه کس سزاوارتر است حمد خدا را بر آنچه انعام کرده، وشکر او را بر آنچه الهام فرموده، وثناخوانى او را بر آنچه تقدیم داده، از عموم نعمتها که خود ابتدا کرده، وموهبتهاى معنوى که خود رشته تار وپود آنها را به سر تا پا کشانیده، وتمام مددهایى که پیاپىِ یکدیگر رسانیده. شماره آن از حوصله احصائیه، بیشتر وسرحدّات آن از جزا وپاداش، فراتر، ودامنه بىسر وته آن تا ابد از ادراک هوش، فراختر است. پس آنها را به شکرگزارى خواند به منظور اتصال نعمت از طریق تمناى زیاده، و بندگانش را مطیع خود گردانید بر فرستادن آنها وباب محمدت را بر روى خلائق گشود به وسیله گرانبهایى عطیه، وبراى تجدید امثال آن پیشنهادهاى مکرر خود را مرتبه دیگر داد.
اداى شهادتین
وگواهى مىدهم به این که:
«لا إلَهَ إلاّ اللّهُ وَحدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ» جز خداى یکتا وبىهمتا خدایى نیست تنها او معبود است وشریکى ندارد.
(چه کلمهاى؟) کلمه (بزرگى) که اخلاص را تأویل آن قرار داد، وقلوب را متضمنِ وصل پیچ ومهرههاى آن ساخت ، ودر پیشگاه تفکر، معنى آن را کاملاً معقول وروشن داشت.
خداوندى که چشمها را مَقدرت دیدن آن نیست! وبراى زبانها وصف ذات اقدسش میّسر نیست! واوهام را به چگونگى ساحت عزتش دسترس نیست!
اشیاء را اختراع کرد نه از نقشهاى که پیش بوده باشد! وآنها را مادّه ساخته بیرون داد بىآن که از قالبى قالبگیرى نموده باشد!
آنها را به قدرت خویش تکوین نمود، وبه مشیت خویش ساخت وپرداخت، بىآن که براى وى در کارپردازى آنها حاجتى باشد، وبراى او در صورتگرى وصورتپردازى آنها فائدهاى باشد، مگر تثبیت کردن حکمتش، وهوشیار کردن بر طاعتش، واظهار کردن قدرت خویش، ورام کردن خلق به عبودیت خویش، وعزیز کردن دعوت خویش.
سپس ثواب خود را بر طاعت وفرمانبردارى نهاده، وعقاب خود را بر معصیت ونافرمانى قرار داد، براى باز پسزدن بندگان از گودال نکبت ونقمت.
ورو به راه کردن آنان به آشیانه ولانه بهشت پر نعمت.
وگواهى مىدهم که پدرم «محمد صلىاللهعلیهوآله» بنده او وفرستاده او است، واو را پیش از پوشاندن لباس گزیده داشت ونجیب کرد، وپیش از سرشت گل او صلىاللهعلیهوآلهاو را نامبرى کرد وپیش از بعثت وبرانگیختنش او را مُصفّا خواست.
آن هنگام که هنوز خلایق به حجاب غیب پوشیده بود، وبه پردههاى هول ووحشت مصون بود، وبه نهایت عدم مقرون بود، از علمى که خدا (سبحانه) به عواقب امور ومآل امور داشت، واحاطهاى که ذات اقدس او به حوادث روزگارها داشت، وشناسایى کاملى که به وقوع مقدّرات داشت.
او را برانگیخت تا امر خود را اتمام کرده، وامضاى حکم خود را قطعى نموده، ومقدّرات حتمى را انفاذ فرموده باشد.
نظام احسن ونظام اصلح
واو صلى الله علیه وآله (پس از مأموریت) اُمم را دید که در آیینها فرقه فرقهاند، بر پیشگاه آتشهاى افروخته خود معتکفند، به بتهاى خودتراشیده خویش به پرستشاند، خدا را با عرفان او منکرند. (خلاصه آن که حال جهان وجهانیان را آشفته دید.)
پس خدا به وسیله پدرم محمد صلىاللهعلیهوآله تاریکىهاى آنها را روشن کرد، واز قلوب، عقدههاى مبهمش را برطرف کرد، واز جلوى دیدهها، غبار را زائل نمود، و مطالب مبهم را براى همگان روشن نمود، و در میان مردم قیام به هدایت کرد ومردم را از گرداب ژرف ضلالت دستگیرى نمود، وبه دیدگان آنها از پس کورى ونابینایى بینش داد، وایشان را به سوى دین قویم هدایت فرمود، وبه سوى راه راست دعوت نمود.
تا هنگامى که خداوند او را از روى رأفت ورحمت واختیار ورغبت بسوى خود قبض روح کرد وسراى دیگر را براى او بهتر پسندید، در اثر آن، محمد صلىاللهعلیهوآلهاز تعب وخستگىهاى این دنیا راحت شد، و سنگینى بار ناملایمات از او برداشته شد. اینک به گرداگرد او صلىاللهعلیهوآلهملائکه ابرار درآمده، ورضوان وخشنودى پروردگار غفّار او را فرا گرفته وبه جوار پادشاه جبّار (خدا) کامیاب شده.
صلوات بر پدرم پیامآور و امین او بر وحى خدا، وبرگزیده ومنتخب او بر خلق وپسندیده او وسلام بر او باد ورحمة اللّه وبرکاته.
مسئولیت زمامداران مسلمین
شما اى بندگان خدا، بیرقداران امر ونهى اویید، وعُهدهداران دین او ووحى اویید، وامینهاى خدایید نسبت به نفس خویشتن، ومُبلّغین اویید به سوى امم که در اطراف شما هستند زمامداران پاک وحق براى خدا (جل وعلا) در میان شما بود، وعهد وقرارى با شما گذاشته شد، وبقیهاى از نبوّت به سرپرستى بر سر شما گمارده شد.
این کتاب خدا است، کتاب ناطق، وقرآن صادق، ونور فروزان، وشعاع درخشان، بیان آن بصیرت افزاست، سرائر ونهفتههاى آن از پرده هویداست. و با ما دلیل وبرهانى است که ظواهر آن جلوهگر است و استماع آن براى مردم همیشگى است، پیروان او به خاطر آن مورد رشک جهاناند، وتبعیّت از آن مانند قائدى وسیله پیشروى به رضوان است، سخنشنوى از آن راه به سرانجام نجات است.
به این کتاب حجج روشن خدا، و پندهاى مکررش ومنوّیات جدّى تفسیر شدهاش ونوامیس ورموز در پرده نهفتهاش، و احکام کافیهاش وگواهىهاى جلوهگرش وبراهین کافیهاش و جملات شفابخشش وفضائل داوطلبیش ورخصتهاى بخشیدهاش و رحمتى که امید آن مىرود وقوانین مکتوبهاش به دست مىآید وبدان به آن دسترس است.
فلسفه احکام
پس خدا ایمان را براى تطهیر شما از شرک قرار داد، ونماز را براى پاکى روان وتنزیه شما از کبر، وزکات را براى برومندى نفس وجان ونماء در رزق، وروزه را براى تثبیت اخلاص، وحج را براى استحکام کاخ دین، وعدل عمومى را براى ردیف کردن دلها وقبولى دین، و طاعت ما را براى انتظام کیش، وپیشوایى ما را براى تأمین از تفرقه وجهاد را براى عزت اسلام، وصبر را براى کمک در استحقاق مزد، وامر به معروف ونهى از منکر را به مصلحت عامه، وبرّ به والدین را سنگر حفظ از خشم، وصله ارحام را وسیله ازدیاد عمر وکثرت در عدد، وقصاص را قلعه حفظ خونها، ووفاى به نذر را براى معرض آمرزش، وایفاى کیل ووزن را براى تغییر خوى کمدادن وکمدیدن حق مردم، ونهى از شرب خمر را براى پاکیزگى از کثافت، ودورى کردن از تهمت زدن را براى محفوظ ماندن از لعنت ودورباش رحمت، وترک سرقت را براى الزام به عفت، وکنارهگیرى از مال یتیمان و بر نداشتن آن را وسیله تحفظ از ظلم، و نهى از زنا را براى حفظ از غضب الهى، و بارگاه عدل در احکام را براى آرامى دل رعیت، و ظلم ننمودن در حکم را براى ترس از حق قرار داده است. وخدا شرک را حرام کرد براى اخلاص ویکسره تندادن به ربوبیت او.
تجزیه وتحلیل مشتملات قرآن
«فاتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إلاَّ وَأَنتُم مُسلِمُونَ وَلا تَتَولّوا مُدبِرینَ»
وَاَطیعُوا اللّهَ فیما اَمرَکُم بِهِ وَنَهاکُم عَنه فَانهُ «اِنَّما یَخشَى اللّه مِن عِبادَهُ العُلَماء»
پس بعد از این تقریر باید نسبت به خدا آنقدر که شایسته ملاحظه است ملاحظه کنید، جز با روش مسلمانى نمیرید، و از فرامین خدا روى برنگردانید و خدا را در آنچه امر فرموده ونهى کرده اطاعت نمایید این درست است صد در صد که از خدا جز دانشمندان هراس نمىدارند.
پس حمد وثناى خدایى را به جا آورید که با عظمت ونورش تمام اهل آسمان وزمین در جستجوى وسیلهاى به سوى اویند. وماییم آن وسیله الهى در خلقش وما آلرسول خداییم وما مقربان درگاه خدا وجایگاه قدس او وحجت غیبى الهى ووارث انبیاى اوییم.
مسئولیت اجراء وابلاغ
اى مردمبدانید: من فاطمهام وپدرم محمد صلىاللهعلیهوآله است آنچه اول مىگویم آخر هم همان را گویم، آنچه را مىگویم غلط نمىگویم وآنچه را اقدام مىکنم زیادهروى نمىکنم. پس با گوشهاى شنوا وقلبهاى آگاه سخن مرا گوش دهید.
حقوق خانواده من
«لَقَد جَاءَکُم رَسُولٌ مِن أَنفُسِکُم عَزِیزٌ عَلَیهِ مَاعَنِتُّم حَرِیصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ»
شما را پیغمبرى آمد، از خودتان، دلسوز بر شما، ناراحت بود از ناراحتى شما، حریص بود بر نگهدارى شما، نسبت به مؤمنین مهربان ورؤوف ودلسوز بود.
حقوق پدر و شوهر من
اگر نسبت زاد وتبار او را بنگرید و او را بشناسید خواهید یافت که پدر من است نه پدر زنان شما وبرادر پسر عمّ من است نه مردان شما. ومن به این نسبت مفتخرم، (سرفرازى است که من نسبت به او صلىاللهعلیهوآله این مقام را دارم.) رحمت خدا بر او وآل او بادا.
او رسالت خود را به انجام رسانید، سرآغاز نبوت خود را به آگاهى خطر سرشکاف کرد، راه خود را از پرتگاه مشرکین گردانید، شمشیر بر تارک سر آنها نواخت، گلوگاه آنها را گرفته درهم فشرد، وبا زبان حکمت وموعظه حسنه آنها را به راه خدا دعوت کرد.
بتها را درهم مىشکست، وسر سروران را منکوب مىکرد، تا جمع آنچنانى وتیپ واردوى جمعشان درهم شکسته شده، واز میدان گریختند تا صبح صادق از زیر پرده شب به درآمد، وچهره زیباى حق نقاب برگرفت وحق خالص جلوهگر شده زمامدار دین به نطق آمد، و آتش کفر خاموش شد و عربدههاى شیاطین لال گشت، وراهزنان دین از زبان افتادند، (مردمان جلف وبىسر وپا دور گشته وتار ومار شده از کار ونفس افتادند، خار نفاق از راه برداشته شد) وگرههاى کفر وشقاق از هم گشوده شد، ودهن شما به کلمه اخلاص باز شد وشما کلمه اخلاص را به زبان آوردید در پیرامون چند تن درخشنده وگرسنه (در سایه کوشش چند نفرى شب زندهدار وروزهدار که خدا آیه تطهیر را در باره آنها نازل فرموده.
«إنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهِیراً»
در صورتى که شما خود بر لب گودالى از آتش بودید که پیامبر الهى شما را نجات داد. شما کسانى بودید که بتها را مىپرستیدید وقماربازى مىکردید.
مزمزه هر نوشنده، طعمه فرصت هر خورنده، آتشگیرانه هر شتابنده، ولگدکوب هر رَونده بودید.
آب وامانده جادهها را مىآشامیدید، وقوت از برگ درختان مىگرفتید. از ذلیلى به هر کارى وامانده واز هر درى رانده بودید. هراسان بودید که مبادا مردمان اطرافتان به چشمزدنى شما را از میان بربایند.
تا خدا به دست پیامبرش محمد صلىاللهعلیهوآله بعد از گرفتارىهاى ناگفتنى ونهفتنى شما را از غرقاب ژرف انقاذ کرده گرفت، بعد از این که بلاهایى از دست مردمان چندجوش وتَهَمتَنان ناگفتنى دید واز گرگهاى عرب واز سرکشان اهل کتاب ابتلاها کشید.
هرگاه وبیگاه که آتشى براى جنگ افروختند، خدا آن را خاموش کرد، وهر دم وهر ساعت که شاخ شیطان از معدن سربرآورد واژدهایى از مشرکین دهن باز کرد، برادرش را در کام اژدها وگلوگاه آن افکند، او هم برنمىگشت تا گوشمالىهاى سختى با کف مشت دلاورى به آنها مىداد وآتش آنها را با آب شمشیرش خاموش مىکرد.
(وقتى از جنگ برمىگشت که از خستگى جان به لب رسیده، از دست رفته)، فرسوده در جنب ذات خدا، کوشیده در امر خدا، پیوندى از رسول خدا، سرورى از اولیاى خدا، همواره دامن به کمرزده، صمیمانه مجدّانه، بیش از جان تلاش زده او بود.
زحمت ما واستفاده شما
شما (در این احوال پر انقلاب) در رفاهیت عیش واکشیده بودید به خوشمزگى با یکدیگر گفتوشنود داشتید، مىگفتید ومىخندیدید. در مهد امن متنعم بوده، مترصد بودید که کى چرخ گردون بر سر ما بچرخد وخاکستر یتیمى بر سر من بریزد، وگوش به زنگ خبرها بودید. در هنگام کارزار عقبگرد مىکردید واز رزم فرار مىکردید.
تا همین که خداوند از براى پیغمبرش صلىاللهعلیهوآله خانه انبیاء وآرامگاه اصفیاء را برگزید، وآنچه به او وعده داده بود به اتمام رساند خار وخس نفاق در شما ظاهر شد، وجامه دین کهنه شد، و جامهاش مندرس واستخوانش ضعیف گردید وآن قدرت ضعیف از بین رفت و سردسته گمراهان (وگمراه سر دستهها که عقدهها را در سینه نگهداشته بود) به سخن آمد، وتهیدست گمنامان نابغه شده، وناز پروردگان بىعرضه کبکشان به خواندن آمد در عرصه خانههاتان به این سو وآن سو متکبرانه قدم زده مانند شتر مست دم جنبانید وشیطان از بُنِ رخنه سر سوزن که سر فرو برده بود سر به در آورد، یافت که از سرکشى، همه براى دعوت او نظر اجابت دارید، وبراى ملاحظه عزت فریبنده او ملاحظه کارید. سپس نهضت از شما خواست، دید که سبکید، وگرم وداغتان کرد، دید آتشینید. پس اقدام کردید، چه کردید؟ چه کردید؟ داغ ونشان زدید بر غیر شتر خودتان (اشاره به خلافت است) جهانمدارى را بلااستحقاق مرکب سوارى خود کردید، در صورتى که مرکبسوارى شما نبود. شما لایق سوارى آن نبوده ونیستید. شترهاتان را روانه آب کردید در غیر نوبه آبتان. در نتیجه سرآب را بر میراب آن گرفتید.
با آن که هنوز از عهد وقرار قدرى نگذشته بود، وموضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، ودهن زخم هنوز به هم نیامده بود، وپیغمبر صلىاللهعلیهوآلههنوز به قبر نرفته بود، براى این پیشافتادگى خود بهانه کردید که از فتنه وبروز فتنه ترسیدیم.
«أَلاَ فِى الفِتنَةِ سَقَطُوا وَإنَّ جَهَنَّمَ لَمحِیطَةٌ بِالکَافِرِینَ»
هلا که در قعر فتنه افتادند! براستى جهنم از هر سو محیط بر کافرین است.
خیلى دور بود از شما این پیشافتادگى! چطور به شما این اشتباه رخ داد؟! رو به کجا زیر وزبر مىشود؟!! در صورتى که کتاب خدا در میان دست وپاى شما است. مطالب آن هویداست. واحکام آن درخشان است، وبرقهاى آن نُور دیده را مىرباید، وزواجر آن دَم به دَم به چشم مىآید، واوامر آن واضح وآشکار است، آن را پشت سر انداختهاید!!
آیا بىرغبتى به آن را مىطلبید؟!! یا حاکمى را به غیر او مىطلبید؟!! بد بدلى است براى ظالمان حکم مخالف قرآن.
«وَمَن یَبتَغِ غَیرَ الاْءسْلاَمِ دِیناً فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ»
هر کس غیر اسلام دینى را اختیار کند هرگز از او قبول نمىشود ودر آخرت او از خسارتکاران است.
تجاوز به حقوق ما
سپس آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، ویا این شتر دزدیده رام گردد وکشیدن افسار آن سهل گردد. متعاقب آن شروع کرده آتشگیره را آتش همىدهید، وبراى هیجان، پارههاى آتش را افروختهتر مىکنید (دامن به آتش مىزنید تا آتش را شعلهور کنید.) ولاش مىزنید براى اجابت بانگ شیطان، وخاموش کردن چراغ دین درخشان، واز سر وصدا انداختن سنن پیغمبر پاکان صلىاللهعلیهوآله
به بهانه کف گرفتن، شیر را زیر لب پنهان مىخورید ، وبراى خانواده واولاد او بهسان شکارچى که در پس وپشت تپهها وماهورها کمان بهدست وزِه کرده خود را پنهان مىکند وچون صیّادى که در لابلاى درختان انبوه کمین مىنماید، همى پا به پا قدم برمىدارید تا به ما تیررس شده، مرغِ بالشکسته وافسرده وکبوتر سربهگریبانى را مثل من، دیگربار غافلگیر کنید وتیرى دیگر بزنید.
وقتى آگه شوى از حال دلم اى صیاد***که به کنج قفسمنیستبهجزمشت پرى*** وما باید بر صدمههایى از شما مثل خنجر بُرّان وفرو کردن سنان در میان شکم واندرون نهان شکیبایى کنیم.
وشما الآن گمان مىبرید که فدک ارثى براى ما نیست.
آیا حکم جاهلیت را از نو دنبال مىکنید؟ (که بانوان را چیزى نمىشمردند ومحروم از میراث مىداشتند) آیا چه حکمى بالاتر وبهتر از حکم خدا است براى قومى که باور داشته باشند؟
آیا پس مگر نمىدانید؟ آرى، براى شما مثل آفتاب وسط روز روشن است که من دختر اویم.
هان مسلمین! آیا سزاوار است که من بر ارثیه پدرم زور بشنوم واز دست من بگیرند؟!
اى پسر ابى قحافه! آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى ومن از پدرم ارث نبرم؟! عجب افتراى بزرگى به خدا بستهاى وچیز تازهاى آوردهاى؟ که از روى جرأت بر قطع رحم رسولاللّه صلىاللهعلیهوآلهوشکستن پیمان چنین اقدامى کردهاید.
آیا به عمد ودانسته، عمل به کتاب خدا را ترک مىکنید وآن را پشت سر مىاندازید؛ زیرا خداوند تبارک وتعالى مىگوید:
«وَوَرِثَ سُلَیمانُ دَاوُدَ»؛ سلیمان از داود ارث برد.
ودر آنچه که خبر یحیى بن زکریا را بازگو مىکند گوید:
«فَهَب لِى مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِى وَیَرِثُ مِن آلِ یَعقُوبَ»
زکریا گفت: پروردگارا! مرا بازمانده فرزندى عطا کن که میراث از من برد واز آل یعقوب.
وفرموده:
«وأُولُوا الْأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى کِتَابِ اللّهِ»
خویشاوندان رحمى اولىترند به یکدیگر.
وفرمود:
«یُوصِیکُمُ اللّهُ فِى أَولاَدِکُم لِلذَّکَرِ مِثلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ»
وصیت مىفرماید خدا شما را درباره اولاد شما از براى پسر مثل بهره دو دختر است.
وفرموده:
«إن تَرَکَ خَیراً الوَصِیَّةُ لِلوَالِدَینِ وَالْأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِینَ»
نوشته شده است بر شما هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد این که وصیت نیک براى والدین ونزدیکان کنید؛ حکمى است حق وثابت بر پرهیزکاران.
وشما گمان مىبرید که مرا بهرهاى نیست وارث از پدر نیست وبین ما پیوندى نیست؟!
آیا خدا شما را مخصوص آیهاى کرده که پدرم را از آن آیه بیرون کرده؟!
یا آن که مىگویید: اهل دو کیش از یکدیگر ارث نمىبرند ومن وپدرم از اهل یک کیش نیستیم؟!
یا آن که شما به خاص وعام قرآن از پدرم وپسر عمم داناترید؟!
اینها که نیست؛ پس غارتگرى است!!
اینک: این تو واین شتر، شترى مهار زده ورحل نهاده شده، برگیر وببر که با تو در روز رستاخیز وحشر هم ملاقات خواهد کرد. چه نیکو حاکمى است خدا ونیکو دادخواهى است محمد صلىاللهعلیهوآله ونیکو وعدهگاهى است قیامت. بعد از مدت کوتاهى پشیمان مىشوید و در آن ساعت وآن روز آنان که به باطل مىروند زیان مىبرند وآن وقتى که ندامت وپیشمانى برید ودیگر فائدهاى براى شما نخواهد داشت وبراى هر وعدهاى میعادگاهى است (وهر خبرى پایش به جایى بند است) وبه زودى خواهید دانست که عذاب خوارىافزا بر سر چه کسى حلول مىکند که چادر وخیمه عذاب سراپرده براى همیشه مىزند؟!
- ۹۳/۱۲/۲۶
- ۴۱۳ نمایش