خطبه فدکیه 2
توقع یارى از انصار
قَد کانَ بَعدَکَ اَنبآءٌ هَنبثَةٌ***لَو کُنتَ شاهِدَها لَم یَکبُرِ الخَطبُ
اِنا فَقَدناکَ فَقدَ الاْرْضِ واِبِلَها***وَاخْتَلَّ قَوْمُکَ لَمّا غِبْتَ وَاَنْقَلُبُوا
هان! اى انجمن جوانمرادان وانجمن نُقباء وبازرسان! واى بازوان ملت واستوانههاى دین! واى عهدداران حضانت اسلام!
هُم رَّبْوا الاسلام کما یُرْبَى الفُلوُ بِاَیدیْهم السِّباطِ وبِاَلْسَنتِهم السِلاطِ
انصار با دستهاى بِدِه وزبانهاى باز وگشوده خود اسلام را چونان کره شتر بزرگ کردند.
این مطامع بىجا در حق من چیست؟ واین سهلانگارى وتغافل از دادخواهى من چرا؟!
مگر پدرم رسول خدا صلىاللهعلیهوآله نمىفرمود: باید حرمت هر کس در مورد فرزندان او حفظ شود.
چه به سرعت تغییر رویّه داده وتصمیم خود را به باد فنا دادید! چه به عجله این بُز لاغر شده، آب از دهن ودماغ او فرو ریخت! (مثلى است کنایه از این که به کارى که زمانش نرسیده بود زود اقدام نمودید.)
در صورتى که شما را طاقت وتوان بر آنچه من در راه آن مىکوشم هست، ونیرو براى حمایت من در این مطالبه وآمد ورفت دارید.
آیا عذرتان این است؟ مىگویید: محمد فرستاده خدا مرد، (یعنى ما مصیبتزدهایم) البته این مصیبتى است جهانگیر، بلیّه آن پیشآمد بزرگى بود جانفرسا، روان از تن مردم برد، ضعف آن دامنهدار شده همه را فرا گرفته، وشکاف آن سرباز وبسى فراخ است، ورخنه در هر سدّهاى افتاد، ومشت شما باز شد، زمین بر اثر غیاب او سراسر تاریک شد، و در مصیبت او آفتاب وماه گرفتوستارگان بىفروغ شدند، وآرزوها مقرون به ناامیدى گردید، وکوهها از جا فروریخت، وحرمت حریم پامال شد، واحترامى براى احدى در ممات او باقى نماند، حتى در کوه ودشت اثر آن ظاهر شد.
پس این به خدا قسم همان بزرگترین پیشآمد سوء وعظیمترین مصیبت بود، بلیه خانمانسوزى مثل آن نیست، وبلاى جانگدازى در این دنیا به پایه آن نمىرسد. لیکن کتاب خدا از پیش این را گوشزد کرده بود (همان قرآن که به الحان مختلفه) در آستان خانههاتان ودر مجالس شبانه وروزانهتان آشکارا وگاهى با بانگ وخروش وگاهى با تلاوت وخوانندگى این را به گوش شما کرده بود. (این بلا بىسابقه نبود) از این پیش به سر منزل انبیاى خدا ورسل وارد شده بود، مرگ است وحکم حتمى وقضایى است رد نخور!
سپس این آیه را تلاوت فرمود:
«وَمَا مُحمَّدٌ إلاَّ رَسُولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ أَفَإن مَاتَ أَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلَى أَعقَابِکُم وَمَن یَنقَلِب عَلَى عَقِبَیهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیئاً وَسَیَجزِى اللّهُ الشَّاکِرِینَ»
محمد صلىاللهعلیهوآله جز رسولى نیست، رسلى پیش از او درگذشته، پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود (از عقب گرد) عقبنشینى مىکنید هر کس عقبنشینى کند هیچ ضرر وزیان به خدا نمىرساند ولى به شکر گزارندگان حتماً خدا جزا و پاداش نیکو مىدهد.
اى مردم مادر دار!؟ (اى پسران آن مادر بزرگ ـ ، مادر بزرگ اوس وخزرج بوده ـ)! آیا من نسبت به میراث پدرم هضم شوم با آن که شما در مرأى ومسمع منید؟!
(من در چشمانداز شمایم وشما در صدارس منید.) داراى انجمنید، مجلس اجتماع دارید، وفریاد دادخواهى مرا همه سراسر مىشنوید واز حال من از هر جهت آگاهى دارید، ودر عین حال شما داراى نفرات وذخیرهاید، وداراى ابزار وقوّهاید، ونزد شما اسلحه وسپر ووسیله جنگ ودفاع هست. دعوت من به شما در سر هر راه مىرسد واجابت نمىکنید، وناله فریادخواهى من به گوش شما مىآید وبه فریاد نمىرسید! با آن که شما به زد وخورد رزم (یعنى به شجاعت ومردانگى) موصوفید، وبه خیر وصلاح معروفید.
وشما گزیدگان خدا بودید که برگزیده شدید ومنتخبینید که براى ما اهلبیت انتخاب شدید. شما کسانى هستید که با سراسر عرب رزم وکارزار کردید، و خود را وارد امور سخت کردید، وتحمل رنج وخستگىها نمودید، وبا امم شاخ به شاخ شدید، وبا پهلوانان (چندجوش وتهمتنان نگفتى) زد وخورد کردید.
ما قدم برنمىداشتیم تا شما بر نمىداشتید، شما هم به آنچه ما امر مىکردیم اطاعت مىکردید. (غرض آن که همکارى مطلق بود.)
تا آسیاى اسلام به وسیله ما براى شما به گردش افتاد، وپستان روزگار به شیر آمد، ونعرههاى نخوتآمیز شرک خاضع شد، ودیگ خام طمعان از جوش افتاد، وآتش بتپرستان خاموش شد ودعوت هرج ومرج آرام گرفت، ونظام دین کاملاً ردیف شد.
پس چرا بعد از آن ایمان، حیرتزده شدید؟! وچسان بعد از آن مرحله اعلان، همکارى خود را نهفته کردید؟! (اعلان وهمکارى وهمقدمى وهمراهى وحمایت همه نهفته شد) وبعد از آن پیشقدمى چگونه عقبنشستید وبعد از ایمان شرک آوردید؟ و بعد از شجاعت از گروهى که بعد از پیمانبستنشان سوگندهاى خود را شکستند ودر دین شما طعنه وارد نمودند ترسیدید؟!»
«فَقاتِلُوا أئِمَّةَ الکُفرِ إنَّهُم لا أیمانَ لَهُم لَعَلَّهُم یَنتَهُونَ»
با امامان کفر بجنگید که آنان پایبند به سوگندهایشان نمىباشند تا شاید از کارهاى خود برگردند.
«أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوماً نَکَثُوا أَیمَانَهُم وَهَمُّوا بِإخرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوکُم أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخشَونَهُم فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخشَوهُ»
آیا نمىجنگید با گروهى که عهد شکستند وخواستند رسول را اخراج کنند با آن که از آغاز سر جنگ را با شما برداشتند آیا از آنها هراس دارید با آن که جا دارد از خدا بترسید.
هش دارید، من مىبینم دل بر آسایش نهادهاید، (تن آسایى را چون دولت جاویدان خریدهاید.)
و(دیگر آن که) آنکس را که سزاوار به قبض وبسط امور است از زمامدارى دور کردهاید.
آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد***در میان خانه گُم کردیم صاحبخانه را
با راحتباش خلوت کردهاید، واز تنگناى معیشت به فراخناى دولت رسیدهاید، واز دین برگشتهاید. در اثر این، آنچه را در ظرف جوف داشتید از ذهن برون افکندید، وآنچه را به سهولت فرو بردید به سختى استفراغ کردید. (شجاعت، دلیرى، رزمآورى، حمایتکشى، جانبازى، پیماندارى جانبدارى حق وجمله علم وعمل که ظرف آن شما بودید خود از دامن ودهن بیرون افکندید.)
پس (بدانید که) اگر کافر شوید شما وهر که در زمین است، خدا ـ جلّ وعلا ـ نیازى به آنها ندارد. خدا بىنیاز خوشرفتار است.
خطاب وهشیار باش
هلا!! من گفتم هر چه گفتم، با کمال معرفت ومعرفت کامل به ناپایدارى که تحقیقاً در خوى شما آمده، وآشنایى شما به غدر وبىوفایى که دلهاى شما احساس نموده.
ولیکن اینها لبریزى بار دل، وبیرون ریختن جوش واندوه، وجوشش چشمه لجنزار، وضعف یقین شما، ودل آشفته بود، واز باب درد دل وپیش افکندن حجّة گفته شد. (وگرنه دیوار ظلم بلند است ـ سخن کسى را قبول نمىکنند: ـ غارتگرى است!)
در اندرون من خستهدل ندانم کیست***که من خموشم واو در فغان ودر غوغاست
اعلان خطر
(اینک که غارتگرى است) پس (اى غارتگران!) این شتر (واین بار) را بگیرید و(ببرید، بخورید، دو پشتهبارگیرى کنید) تنگ زین را ببندید. (این شتر راهوار را بُنه وترکى بر پشت آن ببندید. مراد خلافت، یا فدک، یا هر دو است.)
(اما بدانید این بار به منزل نمىرسد) پشت آن زخم، پاى آن تاول کرده، مجروح وفرسوده وسوراخ است.
عارِ آن باقى، داغ ونشان از غضب خداى جبار وننگ ابد (ظاهراً مراد ننگ دزدى وغارتگرى است) بر آن نهاده است، وبدنبال امروز آن وصل وپیوند آن با آتش فرداى خداست که سر بر افئده ونهاد دلها مىکشدودر عمودهاى کشیده بر آنها ملازم شده است.
آنچه مىکنید در برابر چشم خدا است . (چشم خدا بیدار است.) به همین زودىها آنان که ستم کردند خواهند دانست که کجایىاند، قلب وانقلاب آنها را به کجا مىافکند.
من دختر آن کس هستم که از خطرها شما را خبردار کرد. (یعنى به نوبه خود هم از خطرها شما را خبردار مىکنم.)پس شما کار خود را بکنید ما هم کار خود را مىکنیم، شما منتظر باشید ما هم منتظریم.
نه هر که قوّت بازو ومنصبى دارد***به سلطنت بخورد مال مردمان بگزاف***توان به حلق فرو برد، استخوان درشت***ولى شکم بدرد چون بگیرد اندر ناف*** وبه زودى کفار خواهند دانست که عاقبت کار به نفع کیست. وبگو عمل کنید که به زودى خدا و رسول و مؤمنین عمل شما را مىبینند. و نامه اعمال هر انسانى را بر گردن او آویختهایم. بنابراین هرکس به اندازه ذرهاى عمل خیر انجام دهد نتیجهاش را مىبیند، وهرکس ذرهاى عمل شر انجام دهد نتیجهاش را خواهد دید. و گویا کار چنین مقدر شده است.
صارِغاً بِالنِّذارَةِ
پس بگیرید، ببرید، بخورید، ولى این بار به منزل نمىرسد، پشت مرکب زخم، وپاى آن فرسوده است وچشم خدا بیدار است.
أما لَقَد تقمَّصَها فلانٌ
جواب ابوبکر
پس ابوبکر ـ عبداللّه بن عثمان ـ در مقام جواب برآمد وگفت:
اى دختر رسول خدا! پدر تو به مؤمنان مشفق وکریم ودلسوز ومهربان بود، وبر کافران عذاب الیم وعقاب عظیم بود.
اگر نسبت او را در نظر آریم البته او را پدرِ تو، نه زنان دیگر وبرادرِ شوهر تو نه برادران دیر خواهیم یافت. پدرت او را بر هر خویشى برترى داد، او هم پدرت را بر هر کار بزرگى مساعدت کرد.
شما را دوست نمىدارد مگر هر سعادتمندى، ودشمن نمىدارد مگر هر بدبختى. شما خاندان طیّب وطاهر رسول خدا وگزیدگان نجیبان جهان. براى خیر راهنمایان مایید وبه سوى بهشت چراغداران کوچه گذرگاه مایید.
وتو به خصوص اى سرور بانوان! ودختر بهترین پیمبران! در گفتارت راستگویى، ودر عقل سرشارت بر دیگران پیشقدمى، از حق خود عقب زده نخواهى بود، ودر راست روى تو معارضهاى نیست.
قسم به خدا من قدمى از رأى رسولاللّه فراتر نگذاشتم وآنچه کردم به اذن او کردم، پیشرو قبیله با قوم وخویشان خود دروغ نمىگوید، من خدا را گواه مىگیرم، وخدا بر گواهى کافى است که از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله شنیدم مىفرمود: ما گروه پیغمبران میراث نمىگذاریم نه طلایى نه نقرهاى نه خانهاى نه مزرعهاى، میراث ما جز کتاب وحکمت وعلم ونبوّت نیست وآنچه ما طُعمه داریم این حق براى «اولوالامر» بعد از ما است که هر تصرّفى مىخواهد مىنماید به حکم خود هر حکمى مىخواهد مىکند.
وما این چیزى را که تو در طلب آن هستى در مصرف خرید اسب واسلحه وتهیه آن براى سربازان اسلام قراردادهایم که مسلمانان با آن کارزار کنند وبا کفار بجنگند وبا سرکشان بىپروا نبرد نمایند. واین کار را هم به اتّفاق مسلمین کردم، منفرد به آن نبودم ومستبدّانه به این رأیى که خود داشتم اقدام نکردم.
اینک این حال من واین مال من است براى تو وزیر دست تو ودر اختیار تو است، نه از تو دریغ مىدارم ونه از تو پوشیده وپنهان مىکنم، که تویى سرور بانوان اُمّت پدر خود، ودرخت بارور «طوبى» براى فرزندان خود. انکار فضائل که مجموعه آن خاصه مختصه تو است نخواهد شد واز شاخه تو واز شاخبُن تو کس نمىتواند فرو نهد، حکم تو نافذ است در آنچه من مالک آنم.
آیا تو خود مىپسندى که من در این موضوع، خلاف گفته پدرت را عمل بکنم؟
دفاع ثانوى فاطمه زهرا علیهاالسلام
فاطمه علیهاالسلام فرمود: سبحاناللّه! هرگز رسول خدا صلىاللهعلیهوآله از کتاب خدا روگردان نبود وحکمى برخلاف آن نمىفرمود، پیوسته او پیرو قرآن بود ودر قفاى مندرجات «سور» آن راه مىپیمود. آیا مىخواهید علاوه از غَدر ومکر چیزى هم به زور بر او ببندید؟ این کار بعد از وفات او شبیه است به آن دامها که براى هلاک او در حیات او گسترده شد.
اینک این کتاب خدا بین من وشما، او خود حَکَم عادل وناطق قطعى به حق وباطل است درباره پیامبرى از پیامبران خدامىگوید:
«یَرِثُنِى وَیَرِثُ مِن آلِ یَعقُوبَ»
زکریاى پیغمبر مسئلت از خدا نمود که به من فرزند بازماندهاى عطا کن که از من واز آلیعقوب ارث ببرد.
ومىگوید:
«وَوَرِثَ سُلَیمَـانُ دَاوُدَ»
سلیمان از داوود، ارث ببرد.
خداوند در بیان تقسیمبندى سهام ورثه وبیان فریضه وسهمیه میراث وآن بهرههایى که از براى مردانه وزنانه قرار داده به قدرى توضیحات کافى داده که بهانه اهل باطل را برطرف نموده است ومجال گمان وشبهه براى احدى تا قیامت باقى نگذارده.
«قَالَ بَل سَوَّلَت لَکُم أَنفُسُکُم أَمراً فَصَبرٌ جَمِیلٌ وَاللّهُ المُستَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ»
این دو نفر که در آیه ذکر شدهاند پیامبرند، وتو مىدانى که مقام نبوت ارث بردنى نیست، وارث بردن در غیر مقام نبوت است؛ پس براى چه از ارث پدرم محروم مىشوم؟ آیا خداوند در کتابش آورده که «به جز فاطمه دختر محمد»؟ به من نشان بده تا قانع شوم.
«بَل سَوَّلَت لَکُم أنفُسُکُم أمراً فَصَبرٌ جَمِیلٌ واللّهُ المُستَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ».
ما نگوئیم بد ومیل به ناحق نکنیم***جامه کس سیه ودلق خود ازرق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم***سرّ حق با ورق شعبده ملحق نکنیم
ابوبکر سخن را خاتمه داد
ابوبکر گفت: خدا راست گفت وپیغمبر خدا صلى الله علیه وآله راست گفت، وتو که دختر اویى راست گفتى. تو معدن وکان حکمتى، ووطنگاه هدایت ورحمتى، ورکن دین وآئینى، وسرچشمه حجتى. حرف حسابى تو را دور نمىافکنم ودر گفتگوى تو کلمه منکرى نمىگویم. اینک این مسلمانها حَکَم بین من وبین تو، این قلادهاى که من به گردن افکندهام آنان به گردن من افکندهاند، وبه اتّفاق ایشان آنچه گرفتهام گرفتهام، نه مکابره دارم ونه خودرأیم ونه خود برداشت کردهام، وایشان همگى شهود وگواهاند.
سخن فاطمه علیهاالسلام رو به مردم است
ولى عمده نظر به همکاران ابوبکر است که کارگردان اویند.
فاطمه علیهاالسلام التفاتى به مردم کرده فرمود:
اى مردم! که براى پیرامون حرف بیهوده شتابانید وکردار زشت وتباه زیانآور را ندیده مىانگارید! آیا تدبّر در قرآن نمىکنید، یا آن که بر دلها قفلها زده شده است؟!!
نى! نى! بلکه اعمال بدى که کردهاید تیرگى آن، پرده بر دلهاى شما زده وبه گوشهاى شما وچشمهاى شما دستاندازى کرده وآنها را فراگرفته. بد مآلاندیشى کردید، وبد راهى پیش پاى او گذاشتید، بد معاوضه شرّى کردهاید آوخ زفروشنده دریغا زخریدار!!
به خدا قسم تحمّل این بار را سنگین، وعاقبت آن را پر از وزر ووبال خواهید یافت، اما وقتى که پرده براى شما برداشته شود واز پس بینوایىهاى دنیا پشت وماوراء آن را بنگرید، وبراى شما از پروردگارتان پدیدههایى پدید آید که هیچ گمان نمىبردید، آنجا است که زیانکار شوند اهل بطالت وضلالت.
فاطمه علیهاالسلام وسخن آخرین ودفاع آخرین
«وَإن یَستَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالمُهلِ یَشوِى الوُجُوهَ»
ندبه زهرا علیهاالسلام بر سر قبر پدر
گوید: سپس عطف توجه نموده، بر سر آرامگاه پدر آمد وآن شکوائیه را خواند. زنان در پیرامون او، وزهرا علیهاالسلام در میان مانند کبوترى نالان است.گفت:
1. بعد از تو خبرها شد، بلاها درى مختلف رخ داد واگر تو حاضر بودى مطلب بزرگ نبود.
2. ما تو را از دست دادیم، مانند سرزمینى که باران از او حبس شود، قوم تو مختل شدند، بیا تماشا کن چه نکبت بار آوردهاند.
3. هر خاندانى که براى او نزد خدا قرب ومنزلتى بود نزد بیگانگان هم محترم بود، به غیر از ما.
4. مردانى چند از امّت تو همین که تو رفتى وپرده خاک جلوى تو حائل شد، اسرار سینهها را آشکارا کردند.
5. مردانى دیگر هم بر ما رو ترش کردند. استخفافها به ما شد، همین که تو از دست رفتى، همه روى زمین تاراج شده است.
6. تو ماه شب چهارده ما ونور ما بودى که به پرتو نور تو روشنى مىگرفتیم، از جانب پروردگار بر تو کتب نازل مىشد، واز تو به جهان مىتابید.
7. جبرئیل به آیات قرآنى پیوسته مونس ما بود، تو غایب شدى، جمیع خیرات مستور شده رخ نهفت.
8. پس اى کاش پیش از تو ما را مرگ در بر گرفته بود وهنگام رفتن تو وپوشیدن جمال خویش از خلق، ما زنده نبودیم.
9. به راستى ما بلادیدگان تو، بلیهاى دیدیم که هیچ بلادیده در جهان، چونان ما مباد وچون ما نشد نه در عجم نه در عرب.
10. آنکس که به ستمِ قبیله ما دست زده باشد روز قیامت خواهد دانست که کجایى است.
11. تا زندهایم اشک ما بر تو ریزان است وتا چشم براى ما باقى است مثل ابر بهار بر تو مىگرییم.
12. ما به رفتن کسى مصیبت زدهایم که خلقت او بىآلایش، اخلاق او بىغل وغش، ریشه تبار او والا، ونسب او سر آمد انساب است.
13. پس تو (اى رفته ما) بهترین تمام بندگان هستى (در هنگام مذاکره از صدق وکذب) تو راستگوترین مردم بودى.
14. تا زنده بودى جبرئیل (روح القدس) زیارت ما را ترک نمىکرد، چون تو رفتى روى خود را از ما پوشید وجمیع خیرات در پرده شد.
15. بعد از تو شهرها ودیارها بر من تنگ شد، وبه دو «سبط» ستمى رفت که من در آن درمانده شدهام ومرا تاب دیدن آن نیست.
على علیه السلام در انتظار است
اى پسر أبىطالب! مانند جنین (که در شکم پردهنشین است، پرده به خود پیچیده) خود را در پرده نهفته کردهاى؟! ومثل شخص مُتّهم در کنج خانه خود درنشسته، خانهنشین شدهاى؟!!
تو شهپر بازهاى قوى ومرغهاى شکارى را در هم شکستى، امروز پرهاى مرغان بىبال وپر بر سرت ریخته، بىچارهات کرده است.
این پسر است، ملک واگذارى پدرم (در کابین مادرم) را ونان خانه پسرم (نان بخور ونمیر پسرم) را از من به زور مىگیرد. آشکارا با من ستیزه مىکند. یافتمش، که در سخن با من جهراً جدال مىکند. تا کار به جایى رسید که این مردم (مادردار) یعنى انصار دست از یارى من کشیدند وقبیله مهاجر هم رشته پیوند مرا بریدند. جماعت عموماً نسبت به من چشم پوشیدند. پس اینک نه دفاعى است ونه جلوگیرى.
با دلى پر از جوش از خانه رفتم وبا دماغى افسرده برگشتم. رخسار خود را آن وقت به خاک مذلّت نهادى که شمشیر تیز خود را زمین نهادى. گرگها را از هم مىدریدى واینک خاک را فرش خود قرار دادى. (من از گفتن خوددارى نکردم ولى به قدر سر سوزنى هم کارسازى نکردم.) نه از گفتار خود تودهنى به کسى زدى ونه از عهده باطلى برآمدى، من که اختیارى ندارم یا چارهاى ندارم.
کاش من پیش از این خوارىام وقبل از این بىارجىام مُرده بودم.
عذر من به درگاه خداوند همین بس که ابوبکر متجاوز بود ومن مىخواستم از تو حمایت کرده باشم.
آه، که من در هر سر آفتاب شیونى از واویلا دارم ودر هر غروبى شیونى دیگر از نو. (اى بد ماتم زده من!) پدر که ستون بود مُرد، وآن که بازو بود سست شد. شکایتم را بسوى پدرم مىبرم ودادخواهىام را به پروردگار وامىگذارم.
بارالها! نیروى قدرت تو تواناتر وشدیدتر است (یعنى از من ضعیف واز دشمن قوى) وشمشیر تو برندهتر وشکنجه تعذیب تو تیزتر است.
جهان را صاحبى باشد خدا نام***کز او آشفته دریا گیرد آرام
تسلیت امام
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: تو بدماتم زده نیستى، بلکه واویلا براى بدخواه تو است. اندکى از این جوش دل تخفیف بده، واز سوز دل اندکى خوددارى کن، اى دختر گزیده عالم واى بقیه نبوت! من از انجام تکلیفم ودینم تا حدّى که وظیفه داشتم ودارم سستى ننموده واز اندازه مقدور تخطى نکردهام.
اگر تو نظر به روزى دارى، روزى بخور ونمیر تو تضمین شده واز جهت کفیل کاملاً تأمین شده است، وآنچه براى تو تهیه شده بهتر است از آنچه از تو قطع شده است پس بگو: «حَسبِىَ اللّه» خدا مرا بس است.
دریا آرام گرفت
فاطمه علیهاالسلام فرمود: «حَسبِىَ اللّه» خدا مرا بس است، وساکت شد.
این همه تلخى ونامرادى ماها***چون تو پسندى سعادت است وسلامت
جهان را صاحبى باشد خدا نام***کز او آشفته دریا گیرد آرام
http://www.erfan.ir/farsi/article/view/66943
- ۹۳/۱۲/۲۶
- ۳۳۲ نمایش