بسم الله الرحمن الرحیم

اعتقادی ،سیاسی واجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

اعتقادی ،سیاسی واجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم
وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا وَیَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ ۚ وَمَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمرِهِ ۚ قَد جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدرًا
و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند،و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می‌کند؛ خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند؛ و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است!

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾روم

پس روى خود را با گرایش تمام به حقّ، به سوى این دین کن، با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خداى تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.
با توجه به این ایه انسان فطرتا خداپرست و مومن افریده شده است پس نمیشه گفت اول انسانیت بعدا دیانت.
و اما این اختیار ماست که کدوم سمت بریم از فطرتمون دور بشیم یا طبق فطرتمون زندگی کنیم.

کاربری من در تلگرامHamnafasmr@

براي دانلود کليک کنيد
آخرین نظرات

۳۸ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

عروس قشنگم

۰۹
آبان

عروس قشنگم:

من نه ماه بار فرزندى را در دل کشیدم تا به دنیا امد،

شبهاى بسیارى تا صبح بالاى سرش بیدار بودم تا او اسوده بخوابد،

وقتى زمین خورد و گریه کرد من اولین کسى بودم که اشکهاش رو پاک کردم،

وقتى اولین بار مدرسه رفت این من بودم که پاى رفتن به خانه را بدون او نداشتم و تمام روز پشت در مدرسه برایش صبر کردم،

وقتى اولین دعوا رو تو مدرسه کرد این من بودم که پشت اش وایسادم،

وقتى لباس نو مى خواست من تنها دارایى ام رو براى اون خرج مى کردم،

وقتى گوشى نو واخرین مدل خواست من براش تهیه کردم،

عروس گلم؛

وقتى امتحان داشت من تشویق اش کردم که ادامه بده وتلاش کنه براى ایندهاش،

وقتى به سن بلوغ رسید و پرخاشگرى هاش شروع شد ، این من بودم که تحمل کردم و چه شبها که تا صبح گریه نکردم واز خدا کمک نخواستم،

عروس نازنینم؛

وقتى براى اولین بار عاشق شد این من بودم که بهش کمک کرد تا عشق رو از هوس جوانى تشخیص بده،

عروس جوان من؛

وقتى اولین بار خواست پشت ماشین بشینه و نشون بده بزرگ شده این من بودم که صبورانه راه و روش رو یادش دادم تا اون رو مسئول بار بیارم،

عروس خوشگلم؛

وقتى اولین بار دست روى دختر مورد علاقه اش گذاشت این من بودم.........

عروس شیرین تر از جانم وقتى تو امدى اون خیلى وقت بود که پسر من بود از لحظه ایى که نطفه اش بسته شد با من ارتباط عاطفى داشت اون تنها پسرم نیست اون قسمت اصلى وجود منِ ،

مرا روبرى خودت نبین

مرا در کنار خودت قرار بده

من بهترین سالهاى عمرم را به پاى فرزندى نشستم که تو امروز شوهر خطاب مى کنى

من مهمان ناخوانده نیستم

من یک مادرم

با سالهاى طولانى رنج و درد

من پسرم را با اشک چشم ام بزر گ کردم

پسر من میوه درخت ٢٥ ساله من

حق دیدن وبودن و حرف زدن من با پسرم را تو از من نگیر

مرا انگونه که هستم بپذیر

با تمام بدیهام

فقط فراموش نکن مردى را که تو امروز شوهر مى نامى ،روزى عزیز کرده و بزرگ شده در دامن من بود

عروس گلم؛

روزى تو هم در صندلى قضاوت مادر شوهر عروس مى نشینى...... خیلى مراقب باش

دوستت دارم ، چون پسرم تو را دوست دارد.......

  • بوی یاس ....

قسمت اول داستان دنباله دار بدون تو هرگز: مردهای عوضی


همیشه از پدرم متنفر بودم مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نهآدم عصبی و بی حوصله ای بود اما بد اخلاقیش به کنار می گفت: دختر درس می خواد بخونه چکار؟ نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا 14 سالگی بیشتر درس بخونهدو سال بعد هم عروسش کرد اما من، فرق داشتم من عاشق درس خوندن بودمبوی کتاب و دفتر، مستم می کرد می تونم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم مهمتر از همه، می خواستم درس بخونم، برم سر کار و از اون زندگی و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم چند سال که از ازدواج خواهرم گذشت یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی شوهر خواهرم بدتر از پدرم، همسر ناجوری بود یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرداما خواهرم اجازه نداشت، تنهایی پاش رو از توی خونه بیرون بزاره مست هم که می کرد، به شدت خواهرم رو کتک می زد این بزرگ ترین نتیجه زندگی من بودمردها همه شون عوضی هستن هرگز ازدواج نکن
هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید روزی که پدرم گفت هر چی درس خوندی، کافیه

قسمت دوم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: ترک تحصیل

بالاخره اون روز از راه رسید موقع خوردن صبحانه، همون طور که سرش پاین بود با همون اخم و لحن تند همیشگی گفت هانیه دیگه لازم نکرده از امروز بری مدرسه تا این جمله رو گفت، لقمه پرید توی گلوم وحشتناک ترین حرفی بود که می تونستم اون موقع روز بشنوم بعد از کلی سرفه، در حالی که هنوز نفسم جا نیومده بود به زحمت خودم رو کنترل کردم و گفتم ولی من هنوز دبیرستان خوابوند توی گوشم برق از سرم پرید هنوز توی شوک بودم که اینم بهش اضافه شد - همین که من میگم دهنت رو می بندی میگی چشم درسم درسم تا همین جاشم زیادی درس خوندی
از جاش بلند شد با داد و بیداد اینها رو می گفت و می رفت اشک توی چشم هام حلقه زده بود اما اشتباه می کرد، من آدم ضعیفی نبودم که به این راحتی عقب نشینی کنم از خونه که رفت بیرون منم وسایلم رو جمع کردم و راه افتادم برم مدرسه مادرم دنبالم دوید توی خیابون - هانیه جان، مادر تو رو قرآن نرو پدرت بفهمه بدجور عصبانی میشه برای هر دومون شر میشه مادربیا بریم خونه اما من گوشم بدهکار نبود من اهل تسلیم شدن و زور شنیدن نبودم به هیچ قیمتی

.

قسمت سوم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: آتش


چند روز به همین منوال می رفتم مدرسه پدرم هر روز زنگ می زد خونه تا مطمئن بشه من خونه ام می رفتم و سریع برمی گشتم مادرم هم هر دفعه برای پای تلفن نیومدن من، یه بهانه میاورد تا اینکه اون روز، پدرم زودتر برگشت با چشم های سرخش که از شدت عصبانیت داشت از حدقه بیرون می زد بهم زل زده بودهمون وسط خیابون حمله کرد سمتم موهام رو چنگ زد و با خودش من رو کشید تو اون روز چنان کتکی خوردم که تا چند روز نمی تونستم درست راه برم حالم که بهتر شد دوباره رفتم مدرسه به زحمت می تونستم روی صندلی های چوبی مدرسه بشینم
هر دفعه که پدرم می فهمید بدتر از دفعه قبل کتک می خوردم چند بار هم طولانی مدت زندانی شدم اما عقب نشینی هرگز جزء صفات من نبود بالاخره پدرم رفت و پرونده ام رو گرفت وسط حیاط آتیشش زد هر چقدر التماس کردمنمرات و تلاش های تمام اون سال هام جلوی چشم هام می سوخت هرگز توی عمرم عقب نشینی نکرده بودم اما این دفعه فرق داشت اون آتش داشت جگرم رو می سوزوند تا چند روز بعدش حتی قدرت خوردن یه لیوان آب رو هم نداشتم خیلی داغون بودم بعد از این سناریوی مفصل، داستان عروس کردن من شروع شد اما هر خواستگاری میومد جواب من، نه بود و بعدش باز یه کتک مفصل علی الخصوص اونهایی که پدرم ازشون بیشتر خوشش می اومد ولی من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت مادر و خواهرم وحشت داشتم ترجیح می دادم بمیرم اما ازدواج کنم تا اینکه مادر علی زنگ زد

ادامه دارد

http://www.gisoom.com

  • بوی یاس ....


  • بوی یاس ....

کلاس درس

۰۵
آبان


  • بوی یاس ....

 ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ...

به ﺭﺳﻢ ﺁﻥ ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﯼ ﺗﺎ بیکران در کوچ

مرا هم مست باران کن ...

ﻣﺮﺍ هم روشنایی بخش ...

الهی چون اقاقیهای بی تاب شب باران ...

مرا بی تاب خود گردان ...

خدایا ...

ﭼﻮﻥ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻫﺎ که از ﺷﺒﻨﻢ , ﻫﻮﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ...

ﻭ ﭼﻮﻥ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ که ﺑﯽ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪ ...

به ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺁﻣﻮﺯ ...

ﺍﻟﻬﯽ ﭼﻮﻥ ﺷﺐ ﺑﺎﺭﺍﻥ ک ﻣﯿﺸﻮﯾﺪ ﭘﺮ ﻣﺮﻏﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ را ...

ﺑﺸﻮﯼ ﺍﺯ ﺩﻝ ...

ﺑﺸﻮﯼ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻩ،، , از پندار ،،,از گفتار،،از کردار ،، تمام آنچه نازیباست

  • بوی یاس ....

  دعاى بیستم از دعاهاى امام علیه السلام است در(درخواست توفیق براى) خوهاى ستوده‏

و کردارهاى پسندیده (گفته‏اند: اخلاق و خوها، نیک یا بد، طبیعى است و نمیشود آنها را تغییر داد، و محال است که انسان از هسته خرما سیب برویاند، پس تکلیف بتهذیب و پاکیزه نمودن اخلاق امر بچیزى است که بر آن توانائى نیست، و گفته‏اند: این سخن درست نمیباشد، زیرا دیده میشود بسیارى از مردم خلقى را عادت خویش قرار میدهند تا اینکه ملکه و طبیعى ایشان میگردد، پس اگر کسبى نبود اندرزها و سفارشها و وعده دادن و ترسانیدن و امر و نهى و دعا کردن براى بدست آوردن آنها بى فائده بود، و روا نبود که گفته شود: چرا چنین کردى و چرا بجا نیاوردى، و دیگر آنکه چگونه تغییر خلق در انسان روا نباشد در صورتیکه در بعض چهارپایان انجام میگیرد، چنانکه حیوان وحشى پس از تربیت اهلى میشود و حقّ آنست که این موضوع بنا بر اختلاف نظر است، زیرا آنکه گفته: تغییر خلق محال است نفس قوّه را در نظر گرفته، پس محال است انسان از هسته خرما سیب برویاند، و آنکه گفته: تغییر آن ممکن است آشکار نمودن و تباه ساختن آنچه در قوّه است را در نظر گرفته، پس هسته خرما ممکن است تربیت شده نخل و درخت خرما شود، و ممکن است بحال خود بماند تا تباه گردد، بنابر این دعاء و توفیق خواستن از خداى تعالى براى گرفتن خوهاى ستوده یعنى آشکار ساختن آنچه در قواى آنها است، و براى نگرفتن خوهاى نکوهیده یعنى از بین بردن آنچه در قواى آنها است درست است(

بار خدایا بر محمّد و آل او درود فرست، و ایمانم (اعتقاد بدل و اقرار بزبان و عمل باندام که کاشف از آنها است) را بکاملترین ایمان برسان، و باورم را (بآنچه پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله آورده) بهترین یقین قرار داده و نیّت مرا به نیکوترین نیّتها (قصد قرب بحقّ) و کردارم را به بهترین کردارها (عمل خالص از خود نمائى) برسان

  بار خدایا نیّت مرا بلطف (توفیق) خود کامل گردان (بس براى تو بوده بغرض دیگر آلوده نباشد) و باورم را برحمت خویش پا بر جا نما (بطوریکه شکّ در آن راه نیابد) و بقدرت و توانائیت آنچه از من از دست رفته اصلاح فرما (از کیفر آن بگذر)-

بار خدایا بر محمّد و آل او درود فرست، و بى‏نیازم کن از کارى که‏ کوشیدن بآن مرا (از عبادت و بندگیت) باز میدارد (تا توجّه من بجز تو نباشد) و وادار مرا بآنچه (انجام اوامر و ترک نواهى) که فردا (روز رستاخیز) از آن سؤال و بازپرسى بنمائى و مرا (از دیگران) بى‏نیاز فرما و روزیت را بر من گشایش ده، و بنگاه کردن (چشم براه بودن براى رسیدن روزى، یا بنگاه کردن کالاى دنیا که در دست مردم است) گرفتار مفرما، و عزیز و گرامى‏ام و بکبر و سر بلندى (افراط در عزّت) دچارم مکن  و مرا براى (بندگى) خود رام ساز و عبادتم را بعجب و خودپسندى (از درجه قبول) تباه مگردان  و خیر و نیکى براى مردم را بدست من روان ساز (توانگرم گردان تا بایشان احسان نمایم) و آن را بمنّت نهادن باطل مفرما (از شرّ شیطان و نفس حفظ کن که با احسان خود بر دیگرى منّت نگذارم که پاداش احسان را از بین ببرد) و خوهاى پسندیده را بمن ببخش (استعداد قبول آن را بمن عطا فرما) و (چنانکه آنها را دارا شدم) مرا از بخود نازیدن نگاه دار .

گنجینه روایات،صحیفه سجادیه،ترجمه و شرح فیض الاسلام،دعای بیستم

  • بوی یاس ....


آیا درست است که می گویند قبر مبارک حضرت قمر بنی هاشم (ع)به خاطر تکه تکه شدن پیکر پاکش ..کوچک است؟یعنی به نسبت قبر عادی.


در مورد اندازه قبر آقا ابوالفضل العباس نظر شما را به مطلب زیر جلب می کنم:
در زمان مرحوم علامه ی بحرالعلوم قدس سره، قبر مقدس حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام خراب شد. به علامه ی بحرالعلوم خبر دادند که قبر مقدس حضرت عباس علیه السلام دارد خراب می شود علامه بحرالعلوم دستور داد تا قبر شریف آن حضرت، ترمیم و تعمیر شود.
بنابر این شد که در روز معینی مرحوم علامه به اتفاق استاد بنا، به سرداب مقدس بروند و قبر را تجدید بنا کنند.
در روز مقرر، مرحوم علامه همراه با استاد بنا، در سرداب و زیرزمین مطهر وارد شدند، معمار نگاهی به قبر و نگاهی به علامه کرد و گفت: آقا اجازه می فرمایید که سؤالی بکنم؟ علامه فرمود: بپرس؟ استاد بنا گفت: «ما تا حالا خوانده و شنیده بودیم که حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام اندامی موزون و رشید و قدی بلند و چهار شانه داشته اند. به گونه ای که وقتی سوار بر اسب می شده اند، زانوهایشان در برابر گوشهای اسب قرار می گرفته است. پس بنابراین باید قبر مقدس آن حضرت هم بزرگ و طولانی باشد! ولی من می بینم که صورت قبر ایشان کوچک است؟!»
آیا شنیده های من دروغ است؟ یا کوچکی قبر علت دیگری دارد؟! علامه بحرالعلوم به جای جواب دادن، سر به دیوار گذاشتند و سخت گریه کردند. گریه ی طولانی علامه، معمار را نگران و ناراحت و مضطرب نمود و عرضه داشت: آقای من! چرا گریان و اندوهناک شدید و سرشک غم از دیدگان فرومی ریزید؟! مگر من چه گفتم؟ آیا از سؤالی که من کردم، تأثر در شما ایجاد شده است؟
علامه فرمودند: استاد بنا! پرسش تو دل مرا به درد آورد. چون شنیده های تو درست و صحیح است، اما من به یاد مصائب و دردهای وارد شده، بر عمویم عباس علیه السلام افتادم.
آری حضرت عباس علیه السلام، اندامی رشید و قد و قامتی بلند داشتند. ولی به قدری ضربت شمشیر و تیرها و گرزها و نیزه ها، بر بدن نازنین او وارد کردند، که بدنش را قطعه قطعه نمودند و آن اندام رشید به قطعات خونین تبدیل شد.
آیا انتظار داری که بدن پاره پاره ی حضرت عباس علیه السلام که توسط امام سجاد علیه السلام جمع آوری و دفن شد، قبر بزرگتر از این قبر داشته باشد؟(1)

پی نوشت:
(1). کرامات العباسیه ، ص 78 به نقل از شخصیت حضرت ابوالفضل علیه‏السلام ،ص 124.

منبع : انجمن گفتگوی دینی

 

  • بوی یاس ....

بسم الله الرحمن الرحیم

تو این ایام اشک ریختیم به سینه زدیم و هر کسی به هرنوعی ارادت خودش رو به اقا ابا عبدالله اظهار کرد .امید که مورد قبول واقع شده باشه. از این به بعد وقت عمل کردنه عمل به چی؟ عمل به ارمانها و ارزشهایی که سید الشهدا به خاطرشون شهید شدن.

الان وقت یاری رساندن به مولا و سرورمان ابا صالح المهدی ست چطور؟ با اطاعت ،اطاعت دستورهای باری تعالی و دوری از گناهان. هرکس به اندازه وسعش.

من دختر با حفظ حجابم توپسر با حفظ نگاهت.

حالا شاید بگین چرا همش حجاب حجاب گفته میشه همش از نگاه گفته میشه مگه غیر اینا گناه دیگه ای نیست؟! هست ولی نه اینطور اشکارا . شهوت اسانترین و قویترین تیر شیطان هست . وقتی من حجابم رو و تو نگات رو کنترل نکنی شیطان خوش به حالش میشه نگاه که کردی توی ذهنت نقش میبنده و اگر ایمانت قوی نباشه تو خلوت خودت فکرایی سراغت میاد.... یا شاید هم وسوسه طرح دوستی بریزی و.....هرچند خودت بهتر از من میدونی  . پس همین یکی رو کنترل کنم شیطان رو از خودم ناامید کردم ان شالله.

از اینور که دست شیطان رو یکم کوتاه کردم میرم سمت نماز از اونور خودم رو با نور مطلق قوی کنم و منور. شیطان ظلمته با این نور ظلمت و تاریکی رو از خودم دور میکنم. و همینطور در مورد دیگر گناهان ان شالله عمل کنم به والله میارزه دل امام زمانت رو شاد کنی با عمل صالحت . همین که با ترک گناه باری از دوش مولام برمیدارم خودش کافیه.

دیشب توی روضه یه حرف قشنگی شنیدم خانم میگفت : عباس سردار بود علمدار بود مقام داشت ولی امام بهشون گفته بودن برن اب بیارن در واقع شده بودن تدارکاتچی . یک سردار بشه تدارکاتچی؟!!عباس قبول کرده بود چرا چون مولاش بهش گفته بود اطاعت محض.

یه چیز دیگه همش تو ذهنم میچرخونمش مرور میکنم تا شاید یک ذره درکش کنم و اونم اینکه:

حضرت زینب (س) اونهمه مصیبت دیده .گلهاش پرپرشده عزیز جان بردارش شهید شده برادرزاده هاش بچه هاش شهید شدن اخرش چی میفرمایند :رو به خدا میکنن و میفرمایند خدایا این قربانیهارو از ما قبول کن. چقدر باید  خودت رو ساخته باشی تا اینطوری در پیشگاه الهی دعا کنی . ما یه اخی بچمون میگه  باخدا قهر میکنیم دادو فغانمون میره به اسمون که خدایا چرا من .مگه چه گناهی کردم. اصلا دیگه خدارو بنده نیستیم. در مقابل زینب چه میکنه ایشون که دیگه معصوم نیستن بگیم مقام عصمت دارن و اینطور فکر میکنن.

چقدر اطاعت محض قشنگه چقدر رضای حق رو تو نظر داشتن قشنگه خدایا به حق شهدای کربلا و اسرای کربلا مزه اطاعت رو به ماهم بچشان تا ماهم برای ازمایشهامون چرا چرا نکنیم و مطیعت باشیم یارب.

و این حاصل نمیشه جز با ایمان و عمل صالح.

  • بوی یاس ....