بسم الله الرحمن الرحیم

اعتقادی ،سیاسی واجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

اعتقادی ،سیاسی واجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم
وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا وَیَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ ۚ وَمَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمرِهِ ۚ قَد جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدرًا
و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند،و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می‌کند؛ خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند؛ و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است!

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾روم

پس روى خود را با گرایش تمام به حقّ، به سوى این دین کن، با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خداى تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.
با توجه به این ایه انسان فطرتا خداپرست و مومن افریده شده است پس نمیشه گفت اول انسانیت بعدا دیانت.
و اما این اختیار ماست که کدوم سمت بریم از فطرتمون دور بشیم یا طبق فطرتمون زندگی کنیم.

کاربری من در تلگرامHamnafasmr@

براي دانلود کليک کنيد
آخرین نظرات


قسمت هفتاد و چهارم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: متاسفم

.

حرفش که تموم شد هنوز توی شوک بودم … 2 سال از بحثی که بین مون در گرفت، گذشته بود فکر می کردم همه چیز تموم شده اما اینطور نبود

لحظات سختی بود واقعا نمی دونستم باید چی بگم برعکس قبل این بار، موضوع ازدواج بود

نفسم از ته چاه در می اومد به زحمت ذهنم رو جمع و جور کردم

دکتر دایسون من در گذشته به عنوان یه پزشک ماهر و یک استاد و به عنوان یک شخصیت قابل احترام برای شما احترام قائل بودم در حال حاضر هم عمیقا و از صمیم قلب، این شخصیت و رفتار جدیدتون رو تحسین می کنم

نفسم بند اومد

اما مشکل بزرگی وجود داره که به خاطر اون فقط می تونم بگم متاسفم

چهره اش گرفته شد سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد

اگر این مشکل فقط مسلمان نبودن منهمن تقریبا 7 ماهی هست که مسلمان شدم این رو هم باید اضافه کنم تصمیم من و اسلام آوردنم کوچک ترین ارتباطی با علاقه من به شما نداره شما همچنان مثل گذشته آزاد هستید چه من رو انتخاب کنید چه پاسخ تون مثل قبل، منفی باشه من کاملا به تصمیم شما احترام می گذارم و حتی اگر خلاف احساس من، باشه هرگز باعث ناراحتی تون در زندگی و بیمارستان نمیشم

با شنیدن این جملات شوک شدیدتری بهم وارد شد تپش قلبم رو توی شقیقه و دهنم حس می کردم مغزم از کار افتاده بود و گیج می خوردم هرگز فکرش رو هم نمی کردم یان دایسون یک روز مسلمان بشه

قسمت هفتاد و پنجم  داستان دنباله دار بدون تو هرگز: عشق یا هوس

مغزم از کار افتاده بود و گیج می خوردم حقیقت این بود که من هم توی اون مدت به دکتر دایسون علاقه مند شده بودم اما فاصله ما فاصله زمین و آسمان بود و من در تصمیمم مصمم و من هر بار، خیلی محکم و جدی و بدون پشیمانی روی احساسم پا گذاشته بودماما حالا

به زحمت ذهنم رو جمع کردم

بعد از حرف هایی که اون روز زدیم فکر می کردم

دیگه صدام در نیومد

نمی تونم بگم حقیقتا چه روزها و لحظات سختی رو گذروندم حرف های شما از یک طرف و علاقه من از طرف دیگهداشت از درون، ذهن و روحم رو می خورد تمام عقل و افکارم رو بهم می ریختگاهی به شدت از شما متنفر می شدم و به خاطر علاقه ای که به شما پیدا کرده بودم خودم رو لعنت می کردم اما اراده خدا به سمت دیگه ای بودهمون حرف ها و شخصیت شما و گاهی این تنفر باعث شد نسبت به همه چیز کنجکاو بشم اسلام، مبنای تفکر و ایدئولوژی های فکریش شخصیتی که در عین تنفری که ازش پیدا کرده بودم نمی تونستم حتی یه لحظه بهش فکر نکنم

دستش رو آورد بالا، توی صورتش و مکث کرد

من در مورد خدا و اسلام تحقیق کردم و این نتیجه اون تحقیقات شد من سعی کردم خودم رو با توجه به دستورات اسلام، تصحیح کنم و امروز پیشنهاد من، نه مثل گذشته که به رسم اسلاماز شما خواستگاری می کنم

هر چند روز اولی که توی حیاط به شما پیشنهاد دادم حق با شما بود و من با یک هوس و حس کنجکاوی نسبت به شخصیت شما، به سمت شما کشیده شده بودم اما احساس امروز من، یک هوس سطحی و کنجکاوانه نیست عشق، تفکر و احترام من نسبت به شما و شخصیت شما من رو اینجا کشیده تا از شما خواستگاری کنم

و یک عذرخواهی هم به شما بدهکارم در کنار تمام اهانت هایی که به شما و تفکر شما کردم و شما صبورانه برخورد کردید من هرگز نباید به پدرتون اهانت می کردم

.

قسمت هفتاد و ششم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: پاسخ یک نذر

.

اون، صادقانه و بی پروا، تمام حرف هاش رو زد و من به تک تک اونها گوش کردم و قرار شد روی پیشنهادش فکر کنموقتی از سر میز بلند شدم لبخند عمیقی صورتش رو پر کرد

هر چند نمی دونم پاسخ شما به من چیه اما حقیقتا خوشحالم بعد از چهار سال و نیم تلاش بالاخره حاضر شدید به من فکر کنید

از طرفی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم ولی می ترسیدم که مناسب هم نباشیم از یه طرف، اون یه تازه مسلمان از سرزمینی با روابط آزاد بود و من یک دختر ایرانی از خانواده ای نجیب با عفت اخلاقی و نمی دونستم خانواده و دیگران چه واکنشی نشون میدن

برگشتم خونه و بدون اینکه لباسم رو عوض کنم بی حال و بی رمق همون طوری ولا شدم روی تخت

کجایی بابا؟ حالا چه کار کنم؟چه جوابی بدم؟ با کی حرف بزنم و مشورت کنم؟ الان بیشتر از هر لحظه ای توی زندگیم بهت احتیاج دارم بیای و دستم رو بگیری و یه عنوان یه مرد، راهنماییم کنی

بی اختیار گریه می کردم و با پدرم حرف می زدم

چهل روز نذر کردم اول به خدا و بعد به پدرم توسل کردم گفتم هر چه بادا باد امرم رو به خدا می سپارم

اما هر چه می گذشت محبت یان دایسون، بیشتر از قبل توی قلبم شکل می گرفت تا جایی که ترسیدم

خدایا! حالا اگر نظر شما و پدرم خلاف دلم باشه چی؟

روز چهلم از راه رسید تلفن رو برداشتم تا زنگ بزنم قم و بخوام برام استخاره کنن قبل از فشار دادن دکمه ها نشستم روی مبل و چشم هام رو بستم

خدایا! اگر نظر شما و پدرم خلاف دل منه فقط از درگاهت قدرت و توانایی می خوام من، مطیع امر توئم

و دکمه روی تلفن رو فشار دادم

همان گونه که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم بر تو نیز روحی را به فرمان خود، وحی کردیم تو پیش از این نمی دانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرا دادیم که به وسیله آن هر کسی از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می کنیم و تو مسلما به سوی راه راست هدایت می کنی

سوره شوری آیه 52

و این پاسخ نذر 40 روزه من بود

.

 ان شالله فردا قسمت اخر

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۴/۰۸/۲۵
  • ۸۸۵ نمایش
  • بوی یاس ....

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی