بسم الله الرحمن الرحیم

اعتقادی ،سیاسی واجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

اعتقادی ،سیاسی واجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم
وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا وَیَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ ۚ وَمَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمرِهِ ۚ قَد جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدرًا
و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند،و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می‌کند؛ خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند؛ و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است!

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾روم

پس روى خود را با گرایش تمام به حقّ، به سوى این دین کن، با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خداى تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.
با توجه به این ایه انسان فطرتا خداپرست و مومن افریده شده است پس نمیشه گفت اول انسانیت بعدا دیانت.
و اما این اختیار ماست که کدوم سمت بریم از فطرتمون دور بشیم یا طبق فطرتمون زندگی کنیم.

کاربری من در تلگرامHamnafasmr@

براي دانلود کليک کنيد
آخرین نظرات

قسمت شصتم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: خانواده

 

  برای چند لحظه واقعا بریدم

خدایا، بهم رحم کن حالا جوابش رو چی بدم؟

 

توی این دو سال، دکتر دایسون جزء معدود افرادی بود که توی اون شرایط سخت ازم حمایت می کرد از طرفی هم، ارشد من و رئیس تیم جراحی عمومی بیمارستان بود و پاسخم، می تونست من رو در بدترین شرایط قابل تصور قرار بده

 

 – دکتر حسینی مطمئن باشید پیشنهاد من و پاسخ شما کوچک ترین ارتباطی به مسائل کاری نخواهد داشت پیشنهادم صرفا به عنوان یک مرده نه رئیس تیم جراحی

  چند لحظه مکث کردم تا ذهنم کمی آروم تر بشه

دکتر دایسون من برای شما به عنوان یه جراح حاذق و رئیس تیم جراحیاحترام زیادی قائلم علی الخصوص که بیان کردید این پیشنهاد، خارج از مسائل و روابط کاریه اما این رو در نظر داشته باشید که من یه مسلمانم و روابطی که اینجا وجود داره بین ما تعریفی نداره اینجا ممکنه دو نفر با هم دوست بشن و سال ها زیر یه سقف زندگی کنن حتی بچه دار بشن و این رفتارها هم طبیعی باشه ولی بین مردم من، نه ما برای خانواده حرمت قائلیم و نسبت بهم احساس مسئولیت می کنیم با کمال احترامی که برای شما قائلم پاسخ من منفیه

 

قسمت شصت و یکم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: خیانت

   روزهای اولی که درخواستش رو رد کرده بودم دلخوریش از من واضح بودسعی می کرد رفتارش رو کنترل کنه و عادی به نظر برسه مشخص بود تلاش می کنه باهام مواجه نشه توی جلسات تیم جراحی هم، نگاهش از روی من می پرید و من رو خطاب قرار نمی داد اما همین باعث شد، احترام بیشتری براش قائل بشمحقیقتا کار و زندگی شخصیش از هم جدا بود

   سه، چهار ماه به همین منوال گذشت توی سالن استراحت پزشکان نشسته بودم که از در اومد تو بدون مقدمه و در حالی که اصلا انتظارش رو نداشتمیهو نشست کنارم

پس شما چطور با هم آشنا می شید؟ اگر دو نفر با هم ارتباط نداشته باشن چطور می تونن همدیگه رو بشناسن و بفهمن به درد هم می خورن یا نه؟

 

  همه زیرچشمی به ما نگاه می کردن با دیدن رفتار ناگهانی دایسون شوک و تعجب توی صورت شون موج می زد هنوز توی شوک بود اما آرامشم رو حفظ کردم

 دکتر دایسون واقعا این ارتباطات به خاطر شناخت پیش از ازدواجه؟ اگر اینطوره چرا آمار خیانت اینجا، اینقدر بالاست؟ یا اینکه حتی بعد از بچه دار شدن، به زندگی شون به همین سبک ادامه میدن و وقتی یه مرد بعد از سال ها زندگی از اون زن خواستگاری می کنه اون زن از خوشحالی بالا و پایین می پره و میگن این حقیقتا عشقه؟ یعنی تا قبل از اون عشق نبوده؟ یا بوده اما حقیقی نبوده؟

 

  خیلی عادی از جا بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم خیلی عمیق توی فکر فرو رفته بود

منم بی سر و صدا و خیلی آروم در حال فرار و ترک موقعیت بودم در سالن رو باز کردم و رفتم بیرون در حالی که با تمام وجود به خدا التماس می کردم که بحث همون جا تموم بشه توی اون فشار کاری

  که یهو از پشت سر، صدام کرد

.. قسمت شصت و دوم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: زمانی برای نفس کشیدن

.  دنبالم، توی راهروی بیمارستان، راه افتاد می خواستم گریه کنم چشم هام مملو از التماس بود تو رو خدا دیگه نیا که صدام کرد

دکتر حسینی دکتر حسینی پیشنهاد شما برای آشنایی بیشتر چیه؟

  ایستادم و چند لحظه مکث کردم

من چطور آدمی هستم؟

  جا خورد

شما شخصیت من رو چطور معرفی می کنید؟ با تمام خصوصیات مثبت و منفی

  معلوم بود متوجه منظورم شده

پس علائق تون چی؟

مثلا اینکه رنگ مورد علاقه ام چیه؟ یا چه غذایی رو دوست دارم؟ وواقعا به نظرتون اینها خیلی مهمه؟ مثلا اگر دو نفر از رنگ ها یا غذای متفاوتی خوششون بیاد نمی تونن با هم زندگی کنن؟ چند لحظه مکث کردمطبیعتا اگر اخلاقی نباشه و خودخواهی غلبه کنه ممکنه نتونن

در کنار اخلاق بقیه اش هم به شخصیت و روحیه است اینکه موقع ناراحتی یا خوشحالی یا تحت فشار آدم ها چه کار می کنن یا چه واکنشی دارن

 

  اما این بحث ها و حرف ها تمومی نداشت بدون توجه به واکنش دیگران مدام میومد سراغم و حرف می زد

با اون فشار و حجم کار این فشار و حرف های جدید واقعا سخت بود دیگه حتی یه لحظه آرامش یا زمانی برای نفس کشیدن، نداشتم

   دفعه آخر که اومد با ناراحتی بهش گفتم

دکتر دایسون میشه دیگه در مورد این مسائل صحبت نکنیم؟ و حرف ها صرفا کاری باشه؟

  خنده اش محو شد چند لحظه بهم نگاه کرد

یعنی شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟

قسمت شصت و سوم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: خدای تو کیست؟

.  خنده اش محو شد

یعنی شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟

  چند لحظه مکث کردم گفتن چنین حرف هایی برام سخت بود اما حالا

صادقانه من اصلا به شما فکر نمی کنم نه به شما که به هیچ شخص دیگه ای هم فکر نمی کنم نه فکر می کنم، نه

  بقیه حرفم رو خوردم و ادامه ندادم دوباره لبخند زد

شخص دیگه که خیلی خوبه اما نمی تونید واقعا به من فکر کنید؟

  خسته و کلافه تمام وجودم پر از التماس شده بود

نه نمی تونم دکتر دایسون نه وقتش رو دارم، نه چند لحظه مکث کردمبدتر از همه شما دارید من رو انگشت نما و سوژه حرف دیگران می کنید

 – ولی اصلا به شما نمیاد با فکر و حرف دیگران در مورد خودتون توجه کنید یهو زد زیر خنده اینقدر شناخت از شما کافیه؟ حالا می تونید بهم فکر کنید؟

  

 – انسان یه موجود اجتماعیه دکتر من تا جایی حرف دیگران برام مهم نیست که مطمئن باشم کاری که می کنم درسته حتی اگر شما از من یه شناخت نسبی داشته باشید من ندارم بیمارستان تمام فضای زندگی من رو پر کرده وقتی برای فکر کردن به شما و خوصیات شما ندارم حتی اگر هم داشته باشم من یه مسلمانم و تا جایی که یادم میاد، شما یه دفعه گفتید از نظر شما، خداقیامت و روح وجود نداره

 در لاکر رو بستم

خواهش می کنم تمومش کنید

  و از اتاق رفتم بیرون


#قسمت شصت و چهارم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: جراحی با طعم عشق

برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید ... شده بودم دستیار دایسون ... انگار یه سطل آب یخ ریختن روی سرم ... باورم نمی شد ... کم مشکل داشتم که به لطف ایشون، هر لحظه داشت بیشتر می شد ... دلم می خواست رسما گریه کنم ...
برای اولین عمل آماده شده بودیم ... داشت دست هاش رو می شست ... همین که چشمش بهم افتاد با حالت خاصی لبخند زد ... ولی سریع لبخندش رو جمع کرد ...
-
من موقع کار آدم جدی و دقیقی هستم ... و با افرادی کار می کنم که ریزبین، دقیق و سریع هستن ... و ...
داشتم از خجالت نگاه ها و حالت های بقیه آب می شدم ... زیرچشمی بهم نگاه می کردن ... و بعضی ها لبخندهای معناداری روی صورت شون بود ...
چند قدم رفتم سمتش و خیلی آروم گفتم ...
-
اگر این خصوصیاتی که گفتید ... در مورد شما صدق می کرد ... می دونستید که نباید قبل از عمل با اعصاب جراح بازی کنید ... حتی اگر دستیار باشه ...

خندید ... سرش رو آورد جلو ...

-
مشکلی نیست ... انجام این عمل برای من مثل آب خوردنه ... اگر بخوای، می تونی بایستی و فقط نگاه کنی ...

برای اولین بار توی عمرم، دلم می خواست ... از صمیم قلب بزنم یه نفر رو له کنم ...

با برنامه جدید، مجبور بودم توی هر عملی که جراحش، دکتر دایسون بود ... حاضر بشم ... البته تمرین خوبی هم برای صبر و کنترل اعصاب بود ... چون هر بار قبل از هر عمل، چند جمله ای در مورد شخصیتش نطق می کرد ... و من چاره ای جز گوش کردن به اونها رو نداشتم ...
توی بیمارستان سوژه همه شده بدیم ... به نوبت جراحی های ما می گفتن ... جراحی عاشقانه ...

 

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۴/۰۸/۲۲
  • ۸۵۲ نمایش
  • بوی یاس ....

نظرات (۱)

سلام ببخشید پس قسمت شصت و چهار و پنج کو؟
پاسخ:
علیکم السلام. حتما دزدیدن
اره حق با شماست 64 نیست درستش کردم
ممنون که گفتین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی